سازمان انقلابی افغانستان
۱۴ دسمبر ۲۰۱۷
«سوسياليزم کارگری»، سوسياليزم انقلابی يا ارتجاعی؟ ــ ۴
جنگ رهائیبخش ملی، جنگ مترقی و انقلابی است!
«سوسیالیزم کارگری» که از میهن و میهن دوستی منزجر است و با این اصطلاحات حالش به هم می خورد، علیه استقلال و جنگ رهائیبخش ملی نیز قرار دارد و آنها را خلاف مارکسیزم دانسته، در خدمت سرمایه و ارتجاعی می خواند. «سوسیالیزم کارگری» از آنجائی که «وطن ندارد»، استقلال ملی و جنگ رهائیبخش ملی را نفرین می کند، شرکت در آن را نه تنها وظیفۀ کمونیست ها نمی داند، بلکه علیه آن تلوار می کشد و برای این که عفونت مزمن خود علیه استقلال ملی را استتار نماید، مبارزه برای استقلال و رهائی و به قول انگلس آقا شدن کشور خود را چاکری سرمایه می خواند.
«سوسیالیزم کارگری» در بارۀ جنگ های رهائیبخش ملی و استقلال خواهی چپ مائو تسه دون اندیشه می نویسد: «همان سانیکه در جامعه متکی بر نظام سرمایه، برای کمونیست ها دفاع از سرمایه خودی یک سیاست انتی کمونیستی است، بلند کردن شعارهای وطن پرستی و استقلال خواهی نیز شعارهای ارتجاعی و در خدمت همان سرمایه اند... دقیقاً در جهان سرمایه ی آزاد، این یکی از وظایف انقلابی جریانات بورژوازی بود که برای استقرار نظام سرمایه و «ملت» سازی ساکنان یک محدوده جغرافیائی (کشور)، علیه فیودالیزم و استیلای کشورهای بیگانه برزمند و بجنگند. در آن زمان کمونیست ها نیز وظیفه خود می دانستند که از این جریان که به نفع رشد پروسه نضج طبقه کارگر است، دفاع نمایند، ولی هرگز شعارهای «وطن و استقلال»، شعارهای کمونیست ها نبود، نیستند و نخواهند بود...» (سه بیماری چپ های اتوپیست)
کمونیست ها با تحلیل شرایط و اوضاع کشور، شعارهای شان را طرح و برای تطبیق آن کار و پیکار می کنند. کمونیست ها حق ندارند در ماورای جهان زمینی شعار دهند. اگر چنین کنند، در بهترین حالت به طوطی های سخنوری می مانند که دو سه کلمۀ نامرتبط از اینجا و آنجا یاد گرفته و همان کلمات را بدون این که در کجا قرار دارند، متواتر تکرار می کنند.
کمونیست ها شعارهای شان را با تحلیل دیالکتیکی طرح می کنند. شعار کوتاه مدت و میان مدت امروز اگر با شعار درازمدت پیوند داده نشود و به هدف نهائی یاری نرساند، قطعاً از طرف کمونیست ها مطرح نمی گردد و اگر گردد چنین شعاری اپورتونیستی، ریفورمیستی و ضد انقلابی است؛ و اگر شعار کوتاه مدت و میان مدت که هدف نهائی را می تواند حمایت کند، به بهانه های مختلف طرح نگردد، این عمل پسیفیزم ضد انقلابی است و اگر چنین پسیفیزمی با تیوری های ظاهراً کمونیستی فورموله شود، نمایانگر بیماری کودکانۀ چپ روانه است.
«سوسیالیزم کارگری» که با تخیلات خود جامعۀ افغانستان را جامعۀ سرمایه داری می خواند، ظاهراً علیه سرمایه (سرمایۀ امپریالیستی و سرمایۀ غیر امپریالیستی) قرار دارد و با زور کم و قهر بسیار، بورژوازی امپریالیستی را با بورژوازی ملی یکسان می داند. نه تاکتیک بلد است و نه هم سیاست، نه جرأت و شهامت استفاده از تضادها میان جناح های مختلف سرمایه را دارد و نه هوشیاری ایجاد جبهۀ متحد علیه بورژوازی امپریالیستی؛ و از آنجائی که «سوسیالیزم کارگری» نمونۀ بارز پسیفیزم است، هیچ کاری علیه بورژوازی امپریالیستی انجام داده نمی تواند جز تیوری بافی مبتذل مبتنی بر ضدیت با استقلال و جنگ رهائیبخش ملی.
این «سوسیالیزم» که استقلال را مربوط به سرمایه می داند، تلاش برای حصول استقلال از اشغالگران را کار کمونیست ها نمی داند و توده ها را عملاً دعوت می کند که به استعمار تن دهند و به اشغال بورژوازی امپریالیستی اعتراض نکنند، زیرا اعتراض توده ها با پرچم استقلال ملی آغاز می گردد، امری که این «سوسیالیزم» آن را مالکیت بورژوازی و ارتجاعی می خواند و توده ها را از حرکت به سوی اهتزار پرچم استقلال ملی باز می دارد. این «سوسیالیزم» به توده های شینوار، بالابلوک، میوند، چپه دره و غیره پیام می دهد که باید تا آغاز انقلاب پرولتاریائی جهانی صبر کنند و اگر علیه جنایات بورژوازی امپریالیستی با پرچم استقلال ملی دست به قیام بزنند، جز این که به بورژوازی خدمت کنند و حرکت ارتجاعی انجام دهند، امر دیگری انجام نمی دهند.
«سوسیالیزم کارگری» که متکای آن حکمتیزم ایران است، هر حرکتی را که در همسوئی با سایر نیروهای ضد بورژوازی امپریالیستی برای «ارباب شدن خانه» خود صورت می گیرد، ارتجاعی و چاکری سرمایه می خواند؛ توده ها را به پسیفیزم، چاکری و مزدوری به بورژوازی امپریالیستی دعوت می کند، آنهم با چاشنی «مارکسیستی». «سوسیالیزم کارگری» ضد استقلال و جنگ رهائیبخش ملی به توده ها پیام می دهد که قتل و قتال بورژوازی امپریالیستی را بپذیرید، بمباردمان ب.۵۲ را تحمل کنید، فرو ریختن «مادر بم ها» را شاهد باشید و به آن اعتراض نکنید، منتظر ما باشید تا در چهارچوب «تضاد میان کار و سرمایه» پرولتاریای جهانی را (زیرا پرولتاریا میهن ندارد) منسجم سازیم و انقلاب سوسیالیستی جهانی را آغار کنیم، آنگاه است که تمام دنیا گل و گلزار می شود. اما توده ها معترضند، از جنایت و اشغال بورژوازی امپریالیستی و ایادی مذهبی و تکنوکرات آن به ستوه آمده اند، خشمگین هستند، دیگر توان تحمل جنایت و قساوت را ندارند و منتظر اهتزار پرچم استقلال ملی با دستان نیرومند نیروهای پیشرو هستند؛ لذا بی جا نخواهد بود که با صدای رسا به «سوسیالیزم کارگری» پیام دهند که آقایون! شما خود را با تیوری بافی های تان سرگرم نگه دارید، ما راهی نداریم جز این که علیه بورژوازی امپریالیستی به پا خیزیم.
«سوسیالیزم کارگری» آقای خانۀ خود شدن را غیر کمونیستی می خواند و اینگونه توده ها را تشویق می کند که ارباب خانۀ خود نشوند و خانه را به سرمایه واگذار کنند. توده ها چنین کاری را بدون چون و چرا معادل میهن فروشی می دانند. توده ها قطعاً میهن خود را به بورژوازی امپریالیستی واگذار نمی کنند و آنانی را که در چنین کار نامیمون دست داشته باشند، خاین و غلام بورژوازی امپریالیستی می خوانند. از همین خاطر است که کمونیست ها باید در کنار توده ها، میهن عزیز شان را از چنگال بورژوازی امپریالیستی بکشند و توده ها را به اربابان آن تبدیل کنند.
کمونیست های انقلابی که میهن و میهن دوستی را در آزادی پرولتاریا از یوغ استثمار مؤثر و مهم می دانند، استقلال و راندن اشغالگران از کشور را نیز به سود رهائی پرولتاریا ارزیابی می کنند. پرولتاریا تا به ارباب خانۀ خود تبدیل نشود، قطعاً نمی تواند پرولتاریای سایر کشورها را در ارباب شدن خانه های شان کمک و مساعدت نماید. پرولتاریا تا بورژوازی امپریالیستی را از خانۀ خود بیرون نیندازد و اینگونه یکی از محاذهای سرمایۀ امپریالیستی را تضعیف و شکست ندهد، قطعاً نمی تواند به انقلاب جهانی بیندیشد. پرولتاریا در صورتی که با بورژوازی امپریالیستی کار را یکسره نکند، قطعاً نمی تواند به جنگ سرمایۀ داخلی برود و با سرکوب آن به طرف سوسیالیزم حرکت کند. زیرا راهِ رفتن به جامعۀ سوسیالیستی در کشورهای مستعمره ـ نیمه فیودالی مثل افغانستان از کوره راه های صعب العبور جنبش رهائیبخش ملی و انقلاب دموکراتیک نوین می گذرد.
کمونیست ها مبارزه برای استقلال را به حیث یک هدف ستراتیژیک مطرح نمی کنند و مبارزۀ خود را محدود به استقلال خواهی نمی سازند. استقلال خواهی کمونیست ها و شرکت در مبارزه برای آن، پله ای است برای رفتن به جامعۀ سوسیالیستی. اگر چنین نباشد، همان گونه که میهن پرستی بورژوازی یک امر ارتجاعی و ضد انقلابی است، استقلال خواهی بورژوازی هم نمی تواند انقلابی و پیشرونده باشد، مگر این که بیرق استقلال خواهی علیه بورژوازی امپریالیستی به اهتزار درآید و جامعه را دموکراتیزه ساخته، به سوی انقلاب سوسیالیستی حرکت کند.
سازمان انقلابی افغانستان قبل بر این در سند «مکثی بر دو بیماری یک دگماتیست» در بارۀ استقلال خواهی کمونیست ها نوشته است: «شعارهای چپ انقلابی در این رابطه با ملی گراها، تجزیه طلبان و استقلال طلبانی چون ژاکوبن ها، کمالیست ها، ناصریست ها، تامیلی ها، کردها، بلوچ ها، مشروطه خواهان، الفتح و حماسی ها، گاندی و نهروها، خان های دوسره و غیره زمین تا آسمان فرق دارد. این ها رهائی را تا سرحد تسلط استثمارگران خودی و یا بیرون شدن از زیر چتر یک امپریالیزم و خزیدن در اردوگاه استثمارگر دیگر قبول دارند و حرکت های شان هرگز جنبۀ طبقاتی نداشته، نه تنها برای توده ها سعادت و خوشبختی نمی آورند که گاهی تناب استثمار را به گونه ای شدیدتر بر گرد حلقوم زحمتکشان، مخصوصاً پرولتاریا می پیچند.»
اما «سوسیالیزم کارگری» دپ ما که از عبارت فوق مفهوم نگرفته و بدون اینکه به نقد ما پاسخ بدهد، در نوشتۀ «نقد چپ...»، چپ مائوتسه دون اندیشه را ناسیونالیست خوانده و اکیداً تحریر داشته است که «بلند کردن شعارهای وطن پرستی و استقلال خواهی نیز شعارهای ارتجاعی و در خدمت همان سرمایه اند». ما تلاش می کنیم در این بخش، استقلال، جنگ رهائیبخش و نقش پرولتاریا در رهائی از استعمار امپریالیزم را با در نظرداشت مارکسیزم ـ لنینیزم مورد بررسی اجمالی قرار دهیم تا به منسوبین این «سوسیالیزم» حالی بسازیم که در پرتو تیوری های مارکس، انگلس و لنین (ستالین و مائو را «سوسیالیزم کارگری» ما قبول ندارد)، پهلو زدن چپ مائوتسه دون اندیشه به جنبش های رهائیبخش و استقلال طلبانه، انقلابی و مترقی و گریز و عزلت نشینی «سوسیالیزم کارگری» از این جنبش، ارتجاعی و ضد انقلابی است.
«سوسیالیزم کارگری» که کمتر از مارکس و انگلس و لنین حرفی به میان نمی آورد، متأسفانه محتوا و مفاد تیوری های این سه کلاسیکر را به خوبی هضم نکرده است. در حالی که بورژوازی امپریالیستی کشور ما را اشغال کرده و دولت پوشالی (یا به قول «سوسیالیزم کارگری» دولت وابسته) [۱] را حاکم ساخته که ارکان عمدۀ آن را سرمایۀ کمپرادور و فیودالیزم می سازد، «سوسیالیزم کارگری» بدون نجات از سیادت بورژوازی امپریالیستی، سرنگونی سرمایۀ کمپرادور و فیودالیزم و یکسره ساختن کار با بورژوازی ملی، یکراست ما را به انقلاب سوسیالیستی رهنمائی می کند! کاش انجام انقلاب سوسیالیستی به چنین سادگی می بود که «سوسیالیزم کارگری» در خیالات خود می بافد. اما متأسفانه چنین نیست، زیرا تجربه در کشورهائی با وضعیت مشابه افغانستان نشان داده است که برای رفتن به سوسیالیزم باید از کوره راه های صعب العبور گذشت. انقلاب سوسیالیستی راه همواری نیست که بتوان با پشتارۀ کتاب های مارکس، انگلس و لنین آن را پیمود، بلکه طی کردن آن نیازمند نقشۀ راه عملی است، ضرورت به تجزیه و تحلیل نیروهای دوست و دشمن و تاکتیک و ستراتیژی دارد، احتیاج به اولویت بندی وظایف دارد. اگر چنین نیست، «سوسیالیزم کارگری» لطف نموده بفرماید که نقشۀ راه عملی برای انقلاب سوسیالیستی اش در حال حاضر در افغانستانِ اشغال شده چیست؟
توده ها به خوبی می دانند که بورژوازی امپریالیستی به کشور ما هجوم آورده تا سرزمین ما را ضمن چپاول و غارت به حیث نقطۀ ستراتیژیک برای رقابت های امپریالیستی اش به کار گیرد. وقتی بورژوازی امپریالیستی برای این هدف از استبداد خونین کار می گیرد، بورژوازی کمپرادور را یاری می رساند تا منافع غارتگرانه اش را تأمین کند و فیودالیزم هار دولتی و غیر دولتی در خدمت بورژوازی امپریالیستی را مساعدت می کند تا در کنار بورژوازی کمپرداور ماشین سرکوب را به سود بورژوازی امپریالیستی به حرکت بیاورد، توده ها از «سوسیالیزم کارگری» خواهند پرسید که اولین قدم عملی آن برای تضعیف بورژوازی امپریالیستی چه خواهد بود؟ آیا جز این است که با سایر نیروهای ضد بورژوازی امپریالیستی جبهۀ متحد ساخته، در قدم اول باید میهن را از لوث بورژوازی امپریالیستی و غلامان طبقاتی آن برهاند تا توده ها حداقل از بمباردمان «ب.52» و فرو ریختن «مادر بم ها» و ویران شدن قریه ها و روستاهای شان و شاشیدن سربازان سرمایه بر اجساد مرده های شان نجات پیدا کنند و پس از سرنگونی سرمایۀ امپریالیستی، کار سرمایۀ داخلی را نیز یک سره کند؟ و یا توده ها را تا نابودی مالکیت خصوصی به صبر جمیل دعوت نموده، قتل و کشتار و شکنجه و تحقیر و اسارت شان را تا آن وقت امر عادی قلمداد کرده، آنان را از هر نوع مبارزه، جز مبارزه برای الغای مالکیت خصوصی ممانعت کنند؟ مالکیت خصوصیی که به باور «سوسیالیزم کارگری» با سرمایۀ مالی انحصاری، جهانی شده است و تا در سرتاسر جهان این مالکیت واژگون نشود، توده های افغانستان باید خون بدهند و بمیرند و اگر صدائی علیه ستم بورژوازی امپریالیستی و نه علیه مالکیت خصوصی بلند کردند، باید چاکر سرمایه به حساب بیایند؟ اما وقتش که برسد توده ها بدون دغدغه و نگرانی از اتهام «سوسیالیزم کارگری» پرچم شکوهمند استقلال ملی را به اهتزار درخواهند آورد و تحت رهبری پرولتاریا برای نابودی مالکیت خصوصی لحظه ای درنگ نخواهند کرد، زیرا آنان آگاه تر از «سوسیالیزم کارگری» عمل خواهند کرد و به قتل و کشتار سرمایۀ امپریالیستی به هیچ بهانه ای تسلیم نخواهند شد.
کمونیست ها با خیالات سر و کار ندارند. هستی اجتماعی، شعور اجتماعی کمونیست ها، توده ها و تمام انسانها را می سازد. کمونیست ها و توده ها به خوبی می دانند که اینجا یک جنگ ارتجاعی بورژوازی امپریالیستی سروسامان داده شده است. بورژوازی امپریالیستی امریکا در وحدت نسبی با بورژوازی امپریالیستی ناتو بازی چاپیدن منطقه را روی دست گرفته است که دولت پوشالی، طالب و داعش بازیگران این بازی ستراتیژیک هستند. حلقه ای از بورژوازی امپریالیستی و ایادی مذهبی و تکنوکرات آن این جنگ را تا زمانی ادامه خواهند داد که به اهداف ستراتیژیک خود برسند. بورژوازی امپریالیستی در این میان هر گاه لازم ببیند، بازیگرانی را حذف و مثل «بوتل های خالی پیپسی» به زباله دانی می سپارد و گاه هم فاشیست های هار را قلاده زده در خدمت می گیرد.
بورژوازی امپریالیستی جنگ کنونی را جنگ میان دو بخش سرمایه (سرمایۀ داخلی و سرمایۀ خارجی) نمی داند چنانچه «سوسیالیزم کارگری» نمی داند. [۲] این بورژوازی متجاوز برای رسیدن به اهداف ستراتیژیک، نیاز به ارتش سایه ئی مجهز با افکار فیودالی دارد که همانا طالبان و داعش این ارتش را می سازند و همینست که بورژوازی امپریالیستی با شعار «دموکراسی»، «حقوق بشر»، «حقوق زن» و جنگ میان «مدرنیته» و «سنت» و میان «ترقی» و «جاهلیت» ظاهراً با «ب.52»اش «سنت» و «جاهلیت» را بمباردمان می کند!! از آنجائی که هیچ جنگی میان دو جناح سرمایه و یا دو کشور امپریالیستی جریان ندارد که میهن پرستی ما ارتجاعی و استقلال طلبی ما شئونیستی تلقی گردد، بلکه جنگ امپریالیستی کنونی توده های ما را قربانی می گیرد، بنابرین تضاد میان خلق و امپریالیزم تضاد عمده در کشور ما بوده و بر کمونیست هاست که در کنار خلق برای رهائی توده های میلیونی از استیلای بورژوازی امپریالیستی و کسب استقلال کشور برزمند.
«سوسیالیزم کارگری» که از تناقض رنج می برد، با وجودی که جهادی، طالب، القاعده و داعش را نیروهای آراسته به وسیلۀ بورژوازی امپریالیستی می خواند، اما شف شف کرده، گرایشش را به حمایت از سرمایۀ امپریالیستی پنهان نمی کند و میان «جناح مذهبی سرمایه» و «جناح غیر مذهبی سرمایه» فرق قائل می شود: «جناح مذهبی سرمایه» را متفاوت تر از «جناح غیر مذهبی سرمایه» می خواند و در کار دموکراتیکش تفاوت هائی را در این زمینه در نظر می گیرد. [۳]
چنانچه گفتیم، جنگ ارتجاعی که امروز در کشور ما توده ها را قربانی می گیرد، جنگ میان دو جناح سرمایه نه، بلکه جنگ بورژوازی امپریالیستی برای رسیدن به اهداف ستراتیژیک است. بورژوازی کمپرادور، فیودالیزم داخل رژیم پوشالی و بیرون رژیم پوشالی (طالب و داعش) مهره های بورژوازی امپریالیستی برای پیشبرد این جنگ ارتجاعی هستند. قربانیان این جنگ در شانزده سال گذشته توده ها و به خصوص توده های دهقانی بوده اند. فلهذا وظیفۀ انقلابی ما ایجاب می کند که توده ها را در قدم اول علیه این جنگ ارتجاعی بسیج کنیم، یعنی پرچم استقلال ملی را با توده ها یکجا به اهتزار درآوریم و هدایتگر این جنگ ارتجاعی (بورژوازی امپریالیستی) را با نیروهای محرک جنگ ارتجاعی یکجا سرنگون کنیم. اگر چنین نکنیم و به موعظه هائی بپردازیم که به جای تهییج توده ها، آنان را به سوی سازش و تسلیم به بورژوازی امپریالیستی سوق دهد، توده ها ما را خاین و نوکر امپریالیزم اشغالگر خواهند خواند و سخن ما از انقلاب سوسیالیستی را ضمن این که پیشیزی ارزش نخواهند داد، قطعاً ما را شایستۀ انجام انقلاب سوسیالیستی هم نخواهند دانست.
ادامه دارد.
یادداشت ها:
[۱]«سوسیالیزم کارگری» در «پلاتفرم گفتمان» می نویسد: «افغانستان به وسیله امپریالیسم امریکا و ناتو اشغال شده است. بنا به تحلیل لنین از خصایل امپریالیسم، هدف از اشغال افغانستان، هدف از آراستن گروه های مذهبی خون ریز و هدف از ایجاد پایگاه های نظامی، همه در رقابت با چین، روسیه و هند برای کسب سود مافوق سود است.» اینجا سؤالی مطرح می شود که وقتی سرمایۀ مالی انحصاری، جهانی است و سرمایۀ داخلی هم وابسته به سرمایۀ جهانی است؛ ضرورت اشغال به وسیلۀ امپریالیزم امریکا و ناتو چه بوده می تواند؟ آیا سرمایۀ جهانی که می تواند با تولید جهانی و سرمایۀ جهانی دولت های وابسته مثل عربستان، قطر، یمن، پاکستان، هند و... را به وجود بیاورد، چرا نباید از طریق صدور سرمایه دولت وابسته در افغانستان را به وجود بیاورد که به عوض، به «ب.52» توسل جسته، افغانستان را اشغال کند؟ «سوسیالیزم کارگری» یا مفهوم اشغال را نمی داند و یا می داند و از فرط درماندگی تیوریک نمی فهمد که چه می گوید.
[۲]این «سوسالیزم» در «دموکراسی عصر امپریالیزم» نوشته است: «... و با این وضعیت، مسئله به هر آدم ساده هم روشن میشود که در بازار گرم معاملات سرمایه، عبارت "حاکمیت قانون" تا چه حد فاقد ارزش است، فرد و گروهی که به هر پیمانه آدمکش هار، متعصب بیمار و خون ریز است به همان درجه مورد استقبال و ستایش مرتجعین و هم مسلکانش قرار می گیرد و این جنایتکاران پی هم صدا بلند می کنند و اخطار میدهند که "گذشته را باید فراموش کرد" زیرا اوضاع خطرناک است! و حکومت های ساخت امریکا در افغانستان که دست تعداد زیاد فعالین شان به خون مردم ما سرخ است به چنین صداها لبیک می گویند. بناءَ، جنایت کاران با احساس چنین پشت گرمی ها از ارباب شان حتی حاضر نیستند از مردم معذرت بخواهند».
عبارت «حکومت های ساخت امریکا» نشاندهندۀ پوشالی بودن دولت افغانستان است، دولتی که با اشغال امپریالیست ها پابرجاست و هر گاه امپریالیست ها حمایت و کشتار به نفع این دولت را قطع کنند، دولت پوشالی عمری نخواهد داشت. اما دولت های وابسته، مفهوم دیگری را القا می کند. دولت های وابسته با اشغال مستقیم و بمباردمان ب.52 به میان نمی آیند، بلکه با در دست گرفتن نبض اقتصادی کشورهای عقب افتاده شکل می گیرند. اشغال مستقیم امپریالیزم، مولد دولت های پوشالی است و اطلاق اصطلاح دولت وابستۀ سرمایه به چنین دولت هائی، یک اصطلاح نادرست، گمراه کننده و توجیه کنندۀ اشغال سرمایۀ امپریالیستی است و همان بهتر که این دولت پوشالی را با هویت اصلی آن بشناسانیم. «سوسیالیزم کارگری» در جای دیگر می نویسد: «دولت افغانستان هم لعبه ایست در دست امپریالیستها» (پلاتفرم گفتمان). اینکه بازیچه و عروسک در وقت اشغال چگونه نمی تواند پوشالی باشد، توضیح آن را به «سوسیالیزم کارگری» می گذاریم.
«سوسیالیزم کارگری» در «دموکراسی عصر امپریالیزم» می نویسد: «اگر علل نا امنی را فقط در افغانستان بکاویم، امپریالیست ها جهت رسیدن به اهداف خود از بکاربرد هیچ نیرنگ و دوروئی ای ابا ندارند؛ امریکا و ناتو از یک سو به دولت افغانستان در کنفرانس بروکسل سالانه ده ملیارد دالر میدهند تا در مسایل اجتماعی به مصرف برسد و با طالبان و داعش بجنگد؛ از جانب دیگر گروه های تروریست را تجهیز میکنند، تا مردم ملکی و نظامی را در کندز، هلمند، فراه، ارزگان، مزار و بغلان به قتل برسانند، اهالی را از خانه هایشان برانند و به دارائی شان آتش بزنند. امریکا و ناتو در افغانستان به دولت و طبقات حاکمه زمینه سازی کرده تا خود را بوسیله دیوار های سمنتی در امن سازند؛ از طرف دیگر با تخنیک و سازماندهی نظامیان پاکستان و پول عربستان سعودی طالبان و داعش را با مواد انفجاری و وسایل نقلیه مجهز میسازند، تا بنیاد های آموزشی، اداری و شفاخانه ها و رسانه ها را در افغانستان منفجر سازند و کارکنانش را تیرباران کنند. اما حال خوشبختانه مردم افغانستان و جهان درک کرده اند که هدف امریکا و ناتو از این همه خون ریزی ها، سلطه یابی بر منابع مواد خام، بازارها و نیروی کار انسانی در جنوب آسیا، آسیای میانه، اطراف خلیج فارس و شرق دور است. لذا وضعیت نرمال نظام های چین، روسیه و سایر قدرت ها را در این مناطق، توسط گروه های تروریست مذهبی، باید برهم زد، تمدن کشورها را تخریب کرد و ساکنان این مناطق را به فقر، نا امنی و مهاجرت کشاند.»
به باور ما این درست ترین نظر «سوسیالیزم کارگری» است. در پرتو این نظر به این استنتاج می رسیم که امپریالیزم برای انقیاد اراضی بیشتر کشور ما را اشغال نموده و به این منظور بازی خونین را به راه انداخته است و جنگ برای قدرت سیاسی هم جزء این بازی است که لگام آن در دست بورژوازی امپریالیستی قرار دارد. ساده لوحانه و تسلیم طلبانه خواهد بود که در چنین وضعیتی برای چخ کردن امپریالیست ها و سرنگونی ایادی آنها (دولت پوشالی، طالبان، داعش، القاعده و...) با همه توده های ستمدیده نرزمید و در کنار آن دستان خونریز و غارتگرانۀ روسیه و چین و هند و پاکستان و ایران و عربستان و قطر و... را کوتاه نساخت. رزمیدن علیه استعمار این بورژوازی امپریالیستی که سرمایه کمپرداور و فیودالیزم را در کنار خود دارد، با راه اندازی رستاخیز مردم (تأکید می کنیم اکثریت مطلق مردم زحمتکش) می تواند جامۀ عمل بپوشد. زیرا «در کنار طبقۀ کارگر، کلیه زحمتکشان افغانستان نیز یوغ {استعمار،} استثمار و استبداد خونین نظام سرمایه داری {امپریالیستی} را بر دوش دارند»(پلاتفرم گفتمان). و پرولتاریا قطعاً نمی تواند به الغای مالکیت خصوصی مبادرت ورزد، مگر این که اولاً اکثریت مطلق مردم زحمتکش را از استعمار و استبداد بورژوازی امپریالیستی نجات دهد و بعد با تأمین منافع اکثریت مردم به سوی الغای مالکیت خصوصی حرکت کند.
[۳]«سوسیالیزم کارگری» در «پلاتفرم گفتمان»: «... باید تأکید کرد که سوسیالیست ها در راهبرد مبارزات سیاسی خویش... نباید در مبارزه با جناح های تروریستی سرمایه (طالبان - داعش) و جناح سیاسی آن (دولت) برخورد و سیاست یک سان داشته باشند.»
این نوع برخورد از سوی کسانی که خود را سوسیالیست می نامند، افتضاح محض شمرده می شود. از یک طرف پذیرفتن اینکه هم «جناح تروریستی سرمایه (طالبان ـ داعش)» محصول امپریالیزم است و هم «جناح سیاسی آن (دولت)» هم لعبه امپریالیست هاست؛ ولی میان این دو فرق قائل شدن جز عوامفریبی چیز دیگری نیست و یکی از ویژگی های مهم «سوسیالیزم کارگری» عوامفریبی است. این «سوسیالیزم» می خواهد تلقین کند که گویا امپریالیزم و دولت پوشالی تروریست نیست و این تنها طالبان و داعشی ها هستند که فعالیت های تروریستی انجام می دهند. شاید هم ریختن «مادر بم ها» توسط امپریالیست ها به نظر «سوسیالیزم کارگری» که عاطفۀ پنهان با امپریالیست ها دارد، عمل تروریستی نباشد و یا هم ریختن بم بر کودکان و زنان در کنر، نورستان، جلال آباد، هلمند و کندهار و ارزگان و... عمل تروریستی نه بلکه یک عمل سیاسی ارباب دولت پوشالی باشد!
«سوسیالیزم کارگری» با وجودی که اینجا و آنجا از یوغ استثمار و استبداد خونین نظام سرمایه داری» بر دوش طبقۀ کارگر وسایر زحمتکشان افغانستان می نالد، اما عشق پنهانش را به این موجود کثیف و این نظام خونریز نمی تواند پنهان کند. از اینرو می نویسد: «بهر حال، ما سوسیالیست ها از یک طرف از جامعه قانونمند، از صلح واقعی و تکامل تاریخ ولو سرمایه دارانه، در مقابل عقب گرائی، خون ریزی و انارشیسم، بشدت دفاع می کنیم.» ـ دموکراسی عصر امپریالیزم) (تأکید از ماست.)
تو گوئی سرمایه داری امپریالیستی نه عقب گرا است، نه خونریز و نه هم انارشیست؛ و چنان صلح دوست واقعی است که تنها «سوسیالیزم کارگری» از آن خبر داشته و دیگران نه! هدف این سرمایه داری آن چنانی که خود «سوسیالیزم کارگری» در «پلاتفرم گفتمان» نوشته است: «هدف از اشغال افغانستان، هدف از آراستن گروه های مذهبی خون ریز و هدف از ایجاد پایگاه های نظامی، همه در رقابت با چین، روسیه و هند برای کسب سود مافوق سود است.» آیا اشغال افغانستان در مقابل عقب گرائی بوده است که «سوسیالیزم کارگری» از آن خبر داشته و دیگران نه؟! این «آراستن گروه های مذهبی خون ریز» کجایش خونریزی سرمایه دارانه نیست و تکامل تاریخی سرمایه دارانه است که دیگران از آن خبر نداشته اند، اما «سوسیالیزم کارگری» از آن باخبر بوده است؟! و...
«سوسیالیزم کارگری» باز هم در «پلاتفرم گفتمان» می نویسد: «امپریالیستها برای این که در افغانستان به هدف برسند 22 سال اول را صرف آراستن جهادی ها، زدن روس ها، تبارز طالبان، ویرانی تمدن، بربادی ثروت و کشتن روان بیگانه ستیزی مردم افغانستان کردند و 14 سال اخیر را بزعم خودشان صرف ایجاد دولت لیبرال وابسته، باز سازی و عقد قرارداد برای ایجاد پایگاه های نظامی. بدین معنا دو پروسه متضاد (تخریب و بازسازی) در 36 سال، مقدماتی است برای همان پروسه استراتیژیک تولید سود مافوق سود از کار مفت طبقه کارگر افغانستان، کارگران منطقه، تصرف بازار ها و اراضی زیر سلطه حریفان امپریالیست برای غارت مواد خام، که حال در راه تحققش داعش را سازمان داده اند. بهر رو، سرمایه های انحصاری از کشورهای مترپل به افغانستان هجوم آورده جنگ روی منافع بین امپریالیست ها در این کشور جریان دارد، ارتش بزرگی از بیکاران ذخیره ایجاد شده، واحدهای سرمایه داخلی با واحدهای سرمایه خارجی در ساحات ممکن و لازم از نیروی کار کارگران افغانستان ارزش اضافی میکشند. در کنار طبقه کارگر، کلیه زحمتکشان افغانستان نیز یوغ استثمار و استبداد خونین نظام سرمایه داری را بر دوش دارند. بنابر آمار سازمان ملل، در سال 1394 تنها از صنعت مواد مخدر در افغانستان 68 میلیارد دالر عاید نا خالص را سرمایه داران به جیب زدند و با این پول ده سال دیگر امپریالیست ها قادرند تروریزم را تمویل نمایند.» نقل قول ویراستاری نشده است- پورتال
آراستن جهادی ها، تبارز طالبان، ویرانی تمدن، بربادی ثروت و کشتن روان بیگانه ستیزی مردم افغانستان گواه چه است؟ جامعۀ قانونمند، صلح واقعی و تکامل تاریخ ولو سرمایه دارانه یا جنایت، بربریت، شناعت و خباثت سرمایه دارانه؟! آیا ایجاد پایگاه و ایجاد دولت پوشالی، اشغال، استثمار کارگران، تصرف بازارها، غارت مواد خام که به گفته «سوسیالیزم کارگری» برای «تحققش داعش را سازمان داده اند» نمایانگر جامعه قانونمند، صلح آمیز و تکامل تاریخ به شمار می رود یا ستمگری سرمایه دارانه؟ آیا زیر یوغ قرار دادن طبقۀ کارگر و سایر زحمتکشان، رونق صنعت مواد مخدر و تمویل تروریزم، عقب گرائی، و خون ریزی انارشیزمِ سرمایه دارانه نیست؟! چرا ما حق نداشته باشیم «سوسیالیزم کارگری» را برای این فضاحت و بلاهت (دفاع شدید از قانونمند بودن، صلح آمیز بودن و تکامل تاریخ سرمایه دارانه) چاکر سرمایه امپریالیسیتی نخوانیم؟ وقتی «سوسیالیزم کارگری» چپ مائوتسه دون اندیشه را برای مبارزه علیه امپریالیزم و استقلال طلبی، مفتضحانه و غلط چاکر سرمایه می خواند؛ ما چرا حق نداشته باشیم این «سوسیالیزم» را برای دفاع شدید از قانون سرمایه، از جامعۀ صلح آمیز سرمایه و از تکامل تاریخ سرمایه دارانه، چاکر مستقیم سرمایۀ امپریالیستی نخوانیم؟
عشق پنهان «سوسیالیزم کارگری» به سرمایۀ غارتگر پنهان نمی ماند و لفاظی با اصطلاحات پرولتاریا و تضاد میان کار و سرمایه آن را استتار کرده نمی تواند و همین است که به حیث ایدئولوگ بورژوازی امپریالیستی تبارز می کند و با وجود خونریزی دولت پوشالی کنونی می نویسد: «مثلاً افغانستان با رهائی از استبداد مذهبی طالبان ـ با قید وابستگی به امپریالیست هاـ بهر حال دارای یک دولت دموکراتیک شد...»! ما این به اصطلاح دولت دموکراتیک را برای «سوسیالیزم کارگری» که دفاع شدید از جامعۀ قانونمند سرمایه دارانه، صلح واقعی سرمایه دارانه و تکامل تاریخ سرمایه دارانه را وظیفه اش می داند، تبریک می گوئیم!!!