از نامۀ پارسی ــ بازتایپ و ارسال از: آرمان
۰۹ جنوری ۲۰۲۲



در بارۀ برخی از مسائل انقلاب دموکراتیک *
(۵)

«از انتقاد نهراسید. هیچ چیز بدون انتقاد حرکت نخواهد کرد.»
«ستالین»

انقلاب روسیه
در روسیه هم ما ناظر روندی هستیم که از جهات بسیار با آنچه در المان گذشت، شباهت داشت. البته در یک ظرف زمانی دیر تر و با یک سرانجام دیگر. در این جا هم دولت فئودالی ابسولوتیستی[شاهی مطلقه ــ ویراستار] تحت تأثیر روند های اقتصادی و سیاسی اروپا و شوریدن های داخلی از اواسط قرن نوزده و به ویژه از سال ۱۸۶۱ دست به یک سلسله اصلاحات زد. ویژگی عمده این ریفورم ها لغو مقام تقید دهقانی و بیکاری، آزاد کردن دهقانان از قیود فئودالی و آزاد کردن زمین برای تبدیل آن به کالا بود. این ها راه را برای رسوخ سرمایه در روستا باز کرد و مقدمۀ توسعۀ بازار داخلی و فعالیت گشوده در گسترۀ سرمایه داری را در روسیه آماده نمود. نتیجه این ریفورم ها و تغییرات ساختن کاپیتالیستی ناشی از آنها را می توان به خوبی در کتاب "رشد سرمایه داری در روسیه " نوشتۀ لنین منعکس دید. در سال های آخر قرن نوزده لنین در این کتاب از جامعۀ روسیه تصویری کشید که خطوط عمده آن به قرار زیر است: 
در این زمان از ۶/۱۲۵ ميليون نفر جمعیت روسیه ۷/۲۶ ميليون نفر به بخش صنعت، پیشه وری و تجارت و ۱۷ میلیون نفر به بخش کشاورزی تعلق داشتند. ( ۹/۶ ميليون نفر عناصر غير تولیدی ) از کل جمعیت ۷/۶۳ ميليون نفر وابسته به اقشار پرولتاریا، ۸/۳۵ ميليون نفر متعلق به اقشار مالک کوچک فقیر، ۱/۲۳ میلیون نفر وابسته به طبقۀ مالکان کوچک مرفه و ۳ میلیون نفر متعلق به بورژوازی، مالکان بزرگ و کارمندان عالیرتبۀ دولتی بودند. (۶۰) بخش فعال پرولتاریائی ( یعنی آن هائی که کار می کردند ) بالغ بر ده میلیون نفر بود. در این عده ۷/۵ ميليون نفر مرد بودند که روی هم نیمی از جمعیت بالغ مرد مشتغل در تمام رشته های تولیدی مادی جامعه را تشکیل می دادند. از این ده میلیون، ۵/۳ ميليون نفر به پرولتاریای کشاورزی و بقیه به قشر پرولتاریای شهر نشین تعلق داشتند. (۶۱) 
در روستا ها زندگی دهقانان در بستر روابط اقتصادی ـ اجتماعی تولید کالائی قرار گرفته بود. در آن جا تمام تضاد های ویژۀ سرمایه داری ( رقابت، تمرکز تولید و پرولتاریائی شدن اکثریت و غیره ) به چشم می خورد. (۶۲) جامعۀ روستائی که متکی به همسازی، تعلق و بهم پیوستگی بود، دستخوش تلاشی و تنوع طبقاتی شده بود. (۶۳) جمعیت روستانشین در حال گذار به دو قطب بورژوازی و پرولتاریای روستائی بود. (۶۴) پرولتاریای روستائی تقریباً ٪۱۰/۴ درصد جمعیت ده را تشکیل می داد. (۶۵) بورژوازی ده با این که اقلیت ناچیزی از جمعیت روستا را می ساخت، صاحب ٪۲۰ کل واحد های کشاورزی بود (۶۶) بخش اعظم جمعیت ده هنوز وابسته به قشر دهقان های متوسط الحال بود. ولی این ها در حال انتقال به یکی از دو قطب بورژوازی و پرولتاریا بودند. (۶۷) سيستم فئودالی کشاورزی هنوز از بین نرفته بود و کار مزدوری و بیگاری هنوز وجود داشت. مجاورت این دو و گذار شکل فئودالی استثمار به شکل کاپیتالیستی آن اصولاْ شاخصی اصلی اقتصادی زمینداری در جامعه روس بعد از ریفورم ۱۸۶۱ را تشکیل می داد. (۶۸) در ایالات نظام بیگاری هنوز تسلط داشت. ولی در روسیۀ اروپائی سلطه با نظام کاپیتالیستی مزدگیری بود. (۶۹) عوامل دیگر نشان دهندۀ کاپیتالیستی شدن کشاورزی عبارت بودند از : رشد سریع استعمال ماشین های کشاورزی (۱۸۷۶ حدود ۳۹۵۷ دستگاه ماشين و ۱۸۹۴ حدود ۱۴۶۳۹ دستگاه) (۷۰)، تنوع تولید، (۷۱) ایجاد و افزایش واحد های بزرگ تولیدی کاپیتالیستی ( ۷۲ ) بالاخره افزایش تولید (۷۳). در زمینۀ اقتصاد شهری هم همه چیز دلالت بر گذار پیشرفتۀ اقتصاد فئودالی به اقتصاد کاپیتالیستی و ادامه و تکامل این روند داشت. انتقال سریع جمعیت روستا به شهر و اشتغالات شهری و افزایش بیشتر جمعیت شهر ها در مقایسه با جمعیت روستا ها، یکی از این دلایل بود ( بين ۱۸۶۳ تا ۱۸۹۷ جمعیت شهری ٪۹۷  و جمعیت روستائی ٪۴۸ رشد داشت ). (۷۴) دلیل دیگر را می توان در رشد سرمایه و انباشت های سرمایه ئی دید، واقعیتی که تا حد زیادی در افزایش سپرده های بانکی ( این ها از ۳۳۵ روبل در سال های ۸ - ۱۸۶۴ به ۱۴۹۵ ميليون روبل در سال های ۸ -۱۸۸۴ رسیده بود). (۷۵) و یا در توسعۀ عملکرد صندوق ها و تعاونی های پس انداز و اعتبارات ( این ها از ۴/۳۲ میلیون روبل در سال ۱۸۷۲ به ۶/۱۸۹ ميليون روبل در سال ۱۹۰۳ رسیدند) منعکس می شد. (۷۶) رشد تولیدات نو نیز دلالت بر تکامل تولید کالائی کاپیتالیستی داشت. تولید آهن خام از ۰۲/۱۷ میلیون پود ( هر پود مساوی ۳۸/۶۱ کیلوگرام ) در سال ۱۸۶۷ به ۶/۱۵۸ میلیون پود در سال ۱۹۰۲ رسید. تولید زغال سنگ در همین فاصله از ۷/۲۶ میلیون پود به ۲/۱۰۰۵ میلیون پود افزایش یافت. (۷۷) افزایش تولیدات، توسعه راه ها و ازدیاد وسائل حمل و نقل را لازم می کرد. راه آهن روسیه در فاصلۀ سال های ۱۸۶۵ تا ۱۸۹۰ از ۳۸۱۹ کیلومتر به ۲۹۰۶۳ کیلومتر تطويل يافت. حمل کالا از طریق راه آهن از ۴۳۹ میلیون پود در سال ۱۸۶۸ به ۱۱۰۷۲ میلیون پود در سال ۱۹۰۴ رسید. (۷۸) تجارت خارجی روسیه در سال ۱۹۰۱ ارزشی به مبلغ ۴/۱۳۳۲ میلیون داشت، در حالی که این رقم در سال ۱۸۵۶ بیش ۳۱۴ میلیون روبل نبود. (۷۹) 
این ارقام و واقعیات را ( در کنار داده های خیلی بیشتری که ذکر همه آنها در این جا ممکن نیست ) لنین برای نشان دادن روند انتقال سريع شيوۀ تولید فئودالی به کاپیتالیستی در روسیه می آورد. بنابراین، در سال های قبل از انقلاب ١٩٠٥ کاپیتالیسم در روسیه به عنوان عصر رشد یابنده شدیداً در حال توسعه و تعمیم بود. (۸۰) این پروسه در سال های بعد از انقلاب ۱۹۰۵ از آهنگ باز هم سریع تری برخوردار گشت. معهذا در مبارزۀ دموکراتیک بورژوائی اعظم سرمایه داران روسیه هم مثل هم طبقه ای های المانی خود و بر خلاف سرمایه داران فرانسه ئی دوران انقلاب، عاری از هر گونه خصلت انقلابی بودند. در این جا هم مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی در ایجاد روحیۀ بزدلی، موش مردگی و تزلزل بورژوازی تأثیر داشتند: ریفورم های تزاریسم خود تا حد زیادی راه را برای کاپیتالیستی کردن جامعه و اقتصاد باز کرده و به همین مقدار از الزام و شدت تصادم ها و تضاد های طبقاتی بین بورژوازی و فئودالیسم کاسته بود. قدرت اقتصاد کاپیتالیستی تا حد زیادی در دست بورژوازی روسیه نبود، بلکه به سرمایه داران خارجی تعلق داشت و این ها با تزاریسم هم پیمان و هم مصلحت بودند.(۸۱) در بخش های آسیائی روسیه هنوز مجادلات زیادی برای رسوخ سرمایه و توسعۀ فعالیت های اقتصادی سرمایه داران روسی موجود بود و تزاریسم نه تنها مانعی برای این توسعه ایجاد نمی کرد، بلکه آن را تشویق هم می نمود. سرمایه داران علی رغم همه ممنوعیت های قوانین پولیسی تزاریسم، با دست یازی به حیله و رشوه و صد ها وسیلۀ دیگر، می توانستند در قدرت دولت نفوذ کرده، آن را در خدمت منافع خود قرار دهند. (۸۲) به همۀ این ها، رشد پرولتاریای روسیه ــ اولین اتحادیه کارگری در میان سلاح های تشکیلاتی او هم ــ به عنوان عامل ترسانندۀ بورژوازی اضافه می شد. در روسیه اولین اتحادیۀ کارگری در سال ۱۸۵۷ به وجود آمد. بدین طریق اتحادیه های کارگری از این زمان تا شروع انقلاب ۱۹۰۵ از لحاظ تشکیلاتی و آگاهی رشد فراوانی نموده و اعتصابات پی در پی و بزرگی را راهنمائی کرده بودند. مهم تر از همه، تشکیل حزب طبقۀ کارگر بود که اولین کنگرۀ آن در سال ۱۸۹۸ برگزار شده بود. این حزب تا شروع انقلاب تکامل معتنابهی داشت، طوری که می توانست در انقلاب نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای را به عهده بگیرد. بورژوازی روسیه به خصائل انقلابی و مبارزات طبقاتی پرولتاریای همه کشور های اروپائی آگاهی داشت. او قدرت و آگاهی طبقاتی کارگران روسیه و برنامه ای را که جناح بُـلشویکی حزب پرولتاریا برای انقلاب بورژوا ــ دموکراتیک داشت، می شناخت. بنابراین، دیگر شگفت انگیز نبود، اگر در او تمایلی به انقلاب باقی نمی ماند. متردد می شد و خود را از تزاریسم کمتر دور می کرد.
در روسیه قدرت سیاسی در دست تزار و مطلقیت تزاریستی بود. تزاریسم در خدمت زمینداران ( چه فئودالی و چه نوع کاپیتالیستی آن ) و سرمایه داران بزرگ قرار داشت، قدرت های عالیه همه به طور کامل و نامحدود در دست تزار بود. (۸۳) او به تنهائی قانون می گذاشت و کارمندان را عزل و نصب می نمود. اِعمال این قدرت توسط او و دستگاه اداری ( ارتش، پولیس و کارمندان ) و مخصوصاً عالی ترین و ثروتمند ترین کارمندان انجام می گرفت. (۸۴) این ها در اتخاذ تدابير و تعيين سیاست های خود تا حد زیادی از طبقات مخدوم شان مستقل بودند. (۸۵) این استقلال مبنی بر فرصتی بود که تزاریسم به مثابۀ یک دولت بناپارتیستی نوع قدیم برای نوسان کردن بین طبقات مخالف فئودال و بورژوا در دست داشت. او از تضاد بین این دو طبقه استفاده می کرد و از آن جا که هیچ کدام از آن ها یارای غلبه بر دیگری را نداشت، رابطه ای متعادل بین شان ایجاد می نمود و به عنوان عامل ایجاد تعادل به استقلال می رسید. تزاریسم در تأمین این تعادل همیشه موفق نبود.
سال های پیش انقلاب ۱۹۰۵ سال های عدم موفقیت تزاریسم در ایجاد این تعادل و سائر ضروریات حفظ سیادت زمینداری، سرمایه و ابسولوتیسم بود. قیام های دهقانی و اعتصابات روزافزون کارگری سال های نخستین قرن بیست، بحران های اقتصادی و مخصوصاً شکست ارتش تزاری در جنگ علیه جاپان؛ انعکاسات واضحی از ناکامی تــــزاریسم بـــودند. تأیید عين حال وقوع انقلاب ۱۹۰۵ را تسریع می کردند(؟).
بورژوازی از این اتفاقات شدیداً ناراضی بود و برای علاج آنها راه جوئی می کرد. ولی انقلاب راه او نبود. در این جا او تزلزل شدیدی از خود نشان می داد. با تمام نارضایتی هایش از تزاریسم، علی رغم راه های درازی که هنوز برای تعمیم کامل سلطۀ خود باید می رفت و راهبند هائی که سلطنت مطلقۀ تزار برایش ایجاد کرده بود؛ باز از انقلاب به شدت می ترسید و از پرولتاریا دهشت داشت. با این که تحت تأثیر انقلاب اضطراراً از خود جنبشی نشان می داد، ولی از این حرکت واهمه داشت. وحشتش او را دائماً به طرف استبداد می کشاند و دائماً در پی آن بود که واداشتن تزاریسم به اجرای بعضی ریفورم ها و انصراف از بعضی زیاده روی ها و قبول تقسيم قدرت بین خودش و تزاریسم از جوشش انقلابی خلق بکاهد. در این زمینه بورژوازی لیبرال سعی فراوان می کرد. عملاً هم به محض این که چنین فرصتی ایجاد شد و تزاریسم در اثر انقلاب ناچار به عقب نشینی گردید و قول مشروطیت سلطنت را داد و بورژوازی لیبرال را به اتحاد دعوت کرد، این ها دعوتش را اجابت کردند و با او از در سازگاری در آمدند و به این نیرنگ ضد خلقی صحه گذاستند. (۸۶) با این همه، تزاریسم اوائل قرن بیست فرتوت تر و فرسوده تر از آن بود که بتواند هم جنبش دهقانی و کارگری را مقهور کند، هم گذار آرام بقایای نظام فئودالی به کاپیتالیسم را تضمین نماید و هم خواست های سرمایه های امپریالیستی انگلیس و فرانسه را در مورد ذیل ارضاء نماید. سال های بین انقلاب بورژوائی ۱۹۰۵ و انقلاب فبروری ۱۹۱۷ آخرین فرصت هائی بود که تزاریسم برای اجرای موفقیت آمیز نقش خود در دست داشت. او از این آزمایش نهائی علی رغم تمام کمکی که بورژوازی لیبرال و سرمایه های خارجی به او دادند و علی رغم موفقیت های اولیه ای که در دورۀ ریفورم های ارتجاعی استولیپینی (۸۷) به دست آورد، مردود بیرون آمد. ناتوانی های تزاریسم در جنگ اول جهانی وضوح کامل پیدا کرد و به اوج رسید. ارتش او در تمام جبهه های جنگ امپریالیستی شکست می خورد. کارمندانش در ترساندن دهقانان و کارگران وا می ماندند و همه این ها بورژوازی را دائماً ناراحت تر، ناخرسند تر و دهقانان و کارگران را انقلابی تر می کرد. در آستانۀ انقلاب فبروری بورژوازی روسیه نسبت به تزاریسم دیگر واقعاً خشمگین شده بود. او برداشتن قدم هائی را علیه استبداد پوسیدۀ نیکولای (نیکولای الکساندروویچ رومانوف یا نیکولای دوم، آخرین تزار روس ــ ویراستار) لازم می دید. [بورژوازی] با تمام تزلزل هایش و ترس هایش، به انقلاب فبروری ۱۹۱۷ اضطراراً صحه گذاشت. ولی این کار را موقعی انجام داد که حتی امپریالیست های انگلیس و فرانسه هم سرنگونی تزار را لازم می دیدند. (۸۸) طبیعی است که کسی موفقیت های انقلاب ۱۹۰۵ و پیروزی انقلاب فبروری ۱۹۱۷ را مدیون قهرمانی های بورژوازی روسیه نبود. ضامن و محمل دست آورد های این دو انقلاب خلق و در رأس آن پرولتاریا و حزب بلشویکی روسیه بودند. تجربۀ این دو انقلاب دموکراتیک بورژوائی و مخصوصاً این واقعیت که موفقیت ها و پیروزی های شان ناشی از رهبری پرولتاریائی آنها بود، آفرینندۀ تئوری انقلاب دموکراتیک نوین گردیدند. این مطلب را بعداً شرح خواهیم داد. ولی قبلاً لازم می دانیم که نکاتی را در بارۀ هدف های انقلاب دموکراتیک بورژوائی، با توجه به آنچه لنین در این باره گفته است ذکر کنیم.
ادامه دارد


توضیح: 
*ــ مقالۀ حاضر قبلاْ در " نامۀ پارسی" (ارگان تحقیقاتی کنفدراسیون جهانی واحد شماره ۱ - سال سیزدهم ۱۳۵۳) به چاپ رسیده است. از آن جائی که در این مقاله کوشش شده است تا با تکیه به نظریات رهبران جنبش کارگری جهان، "مسائل انقلاب دموکراتیک " مورد بحث قرار گیرد، انتشار مجدد آن را جهت استفادۀ آموزشی و فرهنگی مفید ارزیابی کرده و مبادرت به تکثیر آن کردیم. طبیعی است که این مقاله ضرورتاً منعکس کنندۀ کلیه نظریات ما نمی باشد.

کمیتۀ تدارکات برای تشکیل اتحادیۀ دانشجویان ایرانی در سویدن
دی ماه [جدی] ۱۳۵۷ش