رساله ای از داکتر عبدالرحمان محمودی فقید - زندان دهمزنگ کابل
تاریخ نگارش: ۲۶ دلو ۱۳۳۳ شمسی
ارسالی: کنشکا محمودی ــ بازتایپ: همایون اوریا
۲۳ می ۲۰۲۵
مـنـاظـره
(بخش پنجم و پایانی)
ناشناس: تقریباً مناظرۀ ما و شما خاتمه یافته و کم کم احساس می کنم که از شدت تب به سوی ضعف رفته و یا از سبب کم شدن تب به خواب می روی، نمی دانم اکنون احساس کرده ای که من کیستم؟
مـن: بلی اکنون میخانیک دماغ در اثر فعالیت خود عرق شدیدی به وجود آورده و تب را کمتر ساخته است. اینک من دیگر احساس خستگی نکرده و هم ضربان قلب مرا آنقدر ها آزار نمی دهد. حالا احساس می کنم که ترا خوبتر شناخته ام، زیرا سؤال کننده و جواب دهنده خودم بوده ام ( با خنده مدتی دل طلب جام جم از ما می کرد ــ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد) و فقط مثلی که در دماغم شاید از مدتی به این طرف اثر نموده بودند، اینک مبارزه در دماغم به وجود آورده و مناظرۀ بالا را خلق کرده اند. به عبارۀ دیگر طوری که کشف حقایق عصر و قیمت دار (پاولوف) روشن ساخته است که تمام فعالیت های دماغی ما یعنی فعالیت عالی تر عصبیه که دیروز مرتجعین آن را فعالیت روحیه می نامیدند، فقط عبارت از یک نوع عکسه های مشروط بوده و همین عکسات مشروط (تنبیهی و تهیه) اساس هر گونه فعالیت دماغی را تشکیل می دهد. پس این مناظره فقط در اثر فعالیت هجرات دماغیۀ خودم به وجود آمده که این هجرات به نوبۀ خود عالی ترین محصول ارتقای ماده بوده و به هر گونه منبهات محیطی جواب موافق داده و وجود حیه را صیانت می نماید. پس این زادۀ ماده و انرژی بوده و فقط منبهات وارده در دماغم مسائل و عکسه که جواب آنها را تشکیل می داد، جواب دهنده بود و گویا ثابت می شود که بشرعالی ترین محصول ارتقاء است. در هر حالی قادر به کار بوده، دماغ بشر که عالی ترین محصول ارتقاء در عالم وجود است. در هر زمان ولو شخص در باد و آتش تب هم بسوزد، به مقابل منبهاتی که وارد می شوند، جواب داده و یا به عبارۀ دیگر به صورت اساسی کار می کند. اینست از عظمت قوای بشر که فقط از اثر تربیه منکشف می شود و می تواند مانند ایده های مطلق اساطیری و مخلوق افکار و تخیلات بشر از قوانین بشر تقلید نموده و آنها را برای منافع و بقای خود استخدام و حق مشروح ایدۀ مطلق و فعال مایشائی خود را ثابت نماید. بلی بشر را که منتخب ترین و عالی ترین مخلوق ارتقاء است، طبعیت به رتبۀ فعال مایشائی و ایدۀ مطلق در زمین رسانیده ولو دین و ارتجاع این موجود عالی را به حضیض ذلت و اسفل السافلین بدبختی و تیره روزی رسانیده و چون برای انکشاف قوای خفی و بسیار بزرگ او موقع نمی دهد. لذا بشر بدبخت و این اسیر اوهام و تصورات و بندۀ رسوم و عادات زشت مانده و یک عده افسانه های بی معنی را حقیقت دانسته و به دست خود تیشه به ریشۀ خود زده و از قوای خود بی خبر و در پنجۀ استبداد فریاد می کشد و خون دل می خورد، ولی نمی داند که فقط خودش به خود ستم کرده و اگر خود را می شناسد و به قواء و استعداد خود و همنوعان خود خوب مستشعر و آگاه گردد، صنف محروم و بینوا در سراسر گیتی با هم متحد شوند و برای ثانیۀ بنیاد ستم و استبداد و استثمار را که بر جهالت و بی خبری آنها استوار است، باقی نمی ماند. من این مناظره را که در حال تب شدید در شب بیست و یک هزار و سه صد و سی و سه در دماغم در جریان بود، در روز بیست و شش یازده سی و سه (۲۶ دلو ۱۳۳۳شمسی به ساعت۱۱:۳۳ که دستم توان گرفتن قلم را پیدا کرد، نوشتم و طوری که در سر صفحه عرض نمودم در اثر خردوانی های مستبدین برای تفتیش محبس که برای اولین بار به سوی شفاخانه نیز آمده بودند، آنها را پاره نموده و سپس بار دیگر آنها را نوشتم.
تکثیر از طرف: اتحادیۀ محصلان افغان در هنوور
عضو اتحادیۀ عمومی محصلان افغان خارج از کشور
۱۹۷۶/۱۱/۱۳