زنده یاد انیس آزاد ــ تایپ و ارسال: جعـفـر
۱۵ اگست ۲۰۲۲



گل خــورشـیــد

ببین خواهر

شب است این جا و

ظلمت در گریبان سحر جاریست

و بال نابکار جغد

اینک در خواب آباد شهر ما

چو ابر ماتم انداز سیاه گسترده می شورد

و فریادش

چو مردار خندۀ یک روسپی

                             در شب

به گوش شهریان جاریست

ببین خواهر

در این ماتمسرا دندان بدگوهر

ذلیل و ناسپاس و پست

کثیف و زشت و بدمنظر

به تنگنای حوادث

رو به روی جادۀ جولانِ آمالت

ببین چون پاسدار شب

چراغ کم سوی مرداب ها در دست

عروسان سیه پیکر

نشسته در کمین حجلۀ داماد فردا ها:

ولی خواهر

ببین این دلقکان هرزۀ رسواء

چگونه زیر چرخ سرخ عظمت

تاریخ

به صد ها ننگ می میرند

و تو همچون گل خورشید

به باغ باورم بگذر

و چون فانوس روشن در کنار جاده ها آویز

که چشمانم به راه توست

برای تو که در خط زرین این زمان

این جاده را با خون خواهی شست

نمی دانم به دشت نیلگون باورت آیا

گل اندیشه ام باقیست؟

و می دانی؟

گل سرخی که در باغ دلم روئیده، بهر چیست؟

و آن باغبان

که با خون دلش پرورد

هر برگش، کی می باشد؟

ببین خواهر

دلم چون برگ های سبز رنگ شاخه لرزان است

و می ترسم

که تندباد حوادث در شب ظلمت

به راه دور و ناهموار

شمع سوزان راه سرخ تو خاموش گرداند

و یا در سنگفرش جادۀ طولانی تاریخ

از هیبت رگبار ها ترسی

و یا در باغ های وهم

به زیر سایۀ کاج بلند و سبز

در این شب های بی مهتاب

«اسیر جلوۀ مرداب ها گردی»

و آخر در سراشیب زمان

چون رهروان پیر

در این ظلمت سرا

در باغ وحشتزا

خداناخواسته از من جدا گردی.

***
۱۰ سرطان ۱۳۵۹شمسی