تلخیص، ترتیب و ارسال: از جعفر
۰۶ جون ۲۰۲۲
سخنانی اندر باب محتسب یا مأمور "امر به معروف و نهی از مُنکَـر"
(monkar)
منبع: لغتنامۀ دهخدا
محتسب: [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت [صفت] فاعلی از احتساب. شمارکننده، شمارنده، به شمارآورنده، آزماینده. در اصطلاح فقهی انتساب به عمل احتساب می باشد که عبارت است از "امر به معروف و نهی از مُنکَـر". نهی کننده از چیز هائی که در شرع ممنوع باشد. مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازه ها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از مَنهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحت و پاکی مأکولات و زرع بود. رجوع به حسبة و احتساب شود.
حاکـم در محفل خوبان به روز
نیمشبان محتسب انــدر شراب
ناصرخسرو.
اگر ترا محتسب بدین حال بیند، حد* بزند.
(سیاستنامه ص ۵۲).
درِ دخــلِ هر شحنه و محتسب را
گشاده ست تا هست اِزارت گشاده
سوزنی
بر اهل بازار و محترفه محتسبی امین بگماشت.
(ترجمۀ تاریخ یمینی ص ۴۳۹).
محتسب گوئی به ماه روزه جام می شکست
کان شکسته جام را رسوای خــــاور ساختند
خاقانی
دست و زبانش چـــرا نداد بریـدن
محتسبِ شرع و پیشوای صفاهان
(صفاهان = اصفهان)
خاقانی
پیشکشِ خـلعــــت زندانیان
محتسب و ساقی روحانـیان
نظامی
محتسب صنع مشو زیــنهــار
تا نخوری دره ای ابلیس وار
نظامی
گفت هان ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گـــــــرو
مولوی
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطــرب ما خوب نائی می زنـــــــد
سعدی
ای محتسب از جوان چه خواهی
من تــوبه نمی کنم که پــــیـــــرم
سعدی
قاضی ار با ما نشیند بـــــــــرفشاند دست را
محتسب گـر می خورد معـذور دارد مست را
سعدی
محتسب گوید که بشکن ساغـر و پیمانه را
غالباً دیـوانه پندارد مــنِ فـــــرزانـــــــه را
سلمان ساوجی
محتسب خُـم شکست و من سر او
سن بالسن و الـــجـــروح قـصاص
حافظ (چ بمبئی ص ۲۶۷)
نه قاضیم نه مدرس نه محتسب نه فقیه
مــرا چه کار که منع شرابخــــواره کنم
حافظ
محتسب البلد؛ کسی که نهی از مُنکَـر می کند.
(ناظم الاطباء).
امثال :
محتسب را درون خانه چه کار.
(از مجموعۀ امثال چ هند).
محتسب سیه مست است، مست را چه می گیرد.
(امثال و حکم دهخدا ج ۳ ص ۱۵۰۳).
* * *
* حَـد: «تعـزیر، تأدیب، تنبیه، کیفر، مجازات. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار . » (واژه یاب)