ش. آزاد
۲۵ اکتوبر ۲۰۲۵
نوشتن در گرسنگی
وقتی گرسنه ام، چگونه بنویسم؟
گرسنه ام
دیگر رمقی برایم باقی نمانده است
تو می گوئی بنویس
گزارش تهیه کن:
از فقر و بیداد،
از وحشت شداد،
از مهاجران بی خانمان،
از آوارگان برگشته،
از کودکان آواره و گرسنه
از کودکان کار
از خانه های خاکستر شده
از زنان و دختران بیکار و زندانی
از جوانان بی روزگار
از درنده خوئی طالبانی
از زندانبانان زندان افغانستان
و از شرارت، تجاوز و تفتین تاراجگران
از ستمکشی زنان و دختران
و از مصائب مام میهن....
***
ولی دستان بی رمقم توان نوشتن ندارد
فکرم به جست و جوی لقمۀ نانیست
طفلم چشم به در در انتظار نان،
گریه کنان نان می گوید:
آب هم نداریم
گرما هم توان فرساست
از فرط بیکاری پولی در بساط نیست
و تو می گوئی بنویس
چگونه بنویسم؟
روده های خالی به مغز استخوان می زند
گرسنگی توانم را ربوده است
همۀ ما گرسنه ایم،
یک شهر گرسنه است،
یک کشور گرسنه است
هیچکس به یاری ما نمی آید
کودکان ما در فکر نان داغ صبحگاهی،
شب گرسنه می خوابند،
ولی بامدادان نیز از نان داغ خبری نیست
تصویر نان در ذهنم نقش بسته است،
آن را برایت ارسال خواهم کرد.
***
تا خیزش گرسنگان و غریو
آزادیخواهی ستمکشان این زنجیر های گران را نشکند؛
تا روشنگری و افشاگری با رستاخیز مظلومان توأم نگردد،
این دائره پیمائی را پایانی نخواهد بود:
گرسنگی پیوسته!
نه درد بینوایایان درمان می شود
نه نوشتن صرف گرهی از کار را می گشاید
و نه بوئی از نان داغ
به مشام کودکان گرسنه خواهد رسید.
* * *