عــلــی سـیــنــا
۲۱ دسمبر ۲۰۱۷
شـــب یـــلـــدا
اینك در بَعد سالی،
و در بعد گذر از بهاری و خزانی،
شب یلدا بار دگر از راه رسیده
و چادر سیاهش را بر رنگین كمان زمان ما گسترانده است.
درین شب ظلمانی كه عروس جهان،
مشاطه گر دیگری را شاهد است که
در عمق تاریكی جهان را به "بیداری نوین"،
افسانه سرائی واپسین،
و لالائی پرطنین نیمه شبان دعوت نموده است.
این شب، آبستن تندر و خروش رعد بهاری است،
در هر لمحۀ تك تك عقربۀ زمان؛
این شب گیسوی بَراقش آدمی را با رشتۀ باهمی بسته،
نویدگر و محرك تلاش برای صبح بارور و فردای روشن است.
این شب در سیاهی اش رخسار سپید برف را گواهی داده،
این جا درخت و بته و پرنده و هر جنبنده در نفس عمیقش آرمیده و،
مسافران شب از ترس چپاول لشكر ظلمت،
كوله بار فردا را سخت می بندند.
آری چنین است قصۀ یلدا و سیر زمان درین شب.
یلدا سیاهی ها را در كفن شب بربسته و
آهنگ نواختن سرود فردا را در سر دارد؛
یلدا مصافگاهی برای سپیدی و بیداری فردا است كه،
برگشت ناپذیری فصل و باب كهن را قفل زده و
برای رسیدن به بهار دیگر و آبیاری درخت آزادی،
عزم و رزم دیگر ی را مژده دارد.
این نماد ظلمت كه روشنی فردا را در پی دارد،
برای زمزمه و تراوش شبنم بهار،
تلاش ها را به محراق واحد سرهم بندی كرده،
نوید پیروزی را در گلوی شب آهنگ
كرده است.
آری ره نگر فردا ها و سحرگاهان!
یلدا آماج توجه به عمیق نگری است،
عروج آزمونگاه زمانه است،
اوج قبول باهمی و وحدت است كه،
زایندۀ موج های ابحار شده،
و محرک هستی به سوی وسعت و بالندگی است.
این شب، شب مرگ كوتاهی و كوتاه بینی است،
در عین آنكه آخرین پلۀ عروج رقص پیروزی شب است،
ناقوس دوربینی و درست اندیشی هم به صدا درآمده،
كوه ها و تپه ها در پس ورود برف و باران،
پرنیان تنوع و تكامل را به تن می کنند،
تا باشدكه گلوی سبزه و گل بَعد خواب زمستانی،
گرده افشانی را با جرعه های ناتمام،
طنین انداز شده و فاختۀ آزادی بهار،
سرود رزم تكامل و تنوع را بر بلندای كاج و سرو چمن بنوازد.
اینست هستی متضاد شب یلدا و
گلاویز شدن خدای صبح روشن و فردای آزادیبرای رستن از متن ظلمت ها!
* * *