زنـده یــاد داؤود ســـرمــد
۰۳ می ۲۰۱۷
آرزو هـــا
دلم خواهد که مانند عقابی
زنم پر بر فراز آسمان ها
بخوانم با صدای آتشینم
سرود فتح اوج کهکشان ها
دلم خواهد که همچون خندۀ رعد
بلرزانم جهان را از نهیبم
بسوزم خار زار دشت شب را
ز برقی خانمان سوز لهیبم
دلم خواهد که چون خورشید مغرور
نمایم پاره پاره کام شب را
ز موج گرم نور از لوح تاریخ
بشویم جاودانه نام شب را
دلم خواهد که همچون اختر صبح
شوم چشم چراغ جست و جو ها
دلم خواهد که همچون بذر امید
برویم در زمین آرزو ها
دلم خواهد که چون آهوی وحشی
بیابان در بیابان درنوردم
چنان تند و سبک خیزانه و مست
که نتواند رسد توفان به گردم
دلم خواهد که همچو موج سرکش
بغلتم مست در آغوش دریا
پیام لاله های تشنه لب را
بگویم هر نفس در گوش دریا
دلم خواهد که همچون دود مجمر
به دَور شعلۀ سرکش برقصم
دلم خواهد که مانند سمندر
به بزم خلوت آتش برقصم
دلم خواهد که مانند پرستو
شوم پیک بهار جنبش آئین
ز ساز مژده بخش چهچۀ من
به رقص آید همه گل های رنگین
دلم خواهد که همچون لالۀ سرخ
چراغی در دل صحرا فروزم
ز برق داغ آتش خیز قلبم
خس و خار بیابان را بسوزم
دلم خواهد که همچون بادۀ عشق
به جوش آرم نفس افسردگان را
شوم جاری به رگ های تن شان
دهم جانِ دگر دل مردگان را
دلم خواهد ز ساز تار احساس
به ساز آرم نوای تازه ای را
به بازار دیار ناشناسی
کنم یکدم بلند آوازه ای را