ش. آزاد
۲۷ جولای ۲۰۲۳
سـپـیـداران
دیریست که در سرزمین آتش و خون من
هزاران روشنفکر انقلابی را
سلاخی نموده اند
تا در تاریکی چراغی نیفروزند.
مکتب و دانشگاه را مسدود،
دخت وطنم را محروم از کسب دانش،
زنان مظلوم را زندانی خانه،
جوانان را بیکار و آواره،
فریاد اعتراض زنان را سرکوب،
زنان معترض را به بند،
روزنامه ها را زبان بریده،
تلویزیون را مداح ارتجاع ــ استعمار
و عده ای روشنفکرنما را
به صله ای خریده
و مسخ و سترون ساخته اند
تا مولد نباشند،
تا نیم نفوس حذف،
تا صلای آزادی و اعتراض خاموش،
تا خرافه بر خرد،
ظلمت بر روشنائی
و جهالت بر دانش
چیره گردد
و دو ستمگر و زالوی بومی و بیرونی
با هم در تاریکی
ستم، جنایت، سرکوب و غارت کنند
و خون ستمدیگان را بنوشند.
پس بیهوده نیست که
در سرزمین من
سپیداران را
با تبر کین می بُرند
و روشنائی را زایل می سازند
تا قامتی افراشته نباشد،
تا چراغی روشن نباشد،
تا راه از چاه تمیز نشود،
تا اعتراض و مقاومتی نباشد
و تا نونهال دیگری قد بر نکشد.
اما،
به رغم کین تاریخی تبر به دستان،
ظلمت گستری شب پرستان،
اغواگری گمراهان
و آیۀ یأس خوانی
نومیدان و مسخ شدگان؛
رویش و پویش نیرو های بالندۀ تاریخ
در برابر ستم و اجحاف نیرو های کهن
در نسج حاوی تعارض اجتماعی؛
و چیرگی خرد بر خرافه،
روشنائی بر ظلمت،
و دانش بر جهالت،
نیاز زمان و منطق تاریخ است.
لذا،
"تا ریشه در آب است"
و "امید ثمری هست"،
ما با تن زخمی و خونین
به امید دمیدن صبح سپید
از دامن این شب ظلمانی
چراغی برمی افروزیم،
راه می نمایانیم،
می رویم،
می روئیم
و می رویانیم.
***
کابل ــ افغانستان، ۰۲ اسد ۱۴۰۲شمسی