شیپورــ بازتایپ و ارسال: همایون اوریا
۰۱ دسمبر ۲۰۱۷
بـــیـــدار
تو بي خبر ز عشق سركش و انديشه هاى نور گسترم
لبريز از شراب باطل مرداب ها
در كرانه ها به تماشا نشسته ئى
و از رفتنم به كام دره هاى مرگزاى زندگى
ز ترس و وحشت
انگشت به دندان گزيده ئى.
تو در يلداى شب ها كه سر به خواب دير پا نهاده ئى
من بيدار مانده ام
به هر ستاره ئى كه از اوج اسمان نيلگون
به گود نيستى كشيده مى شود ، گريسته ام
بند بند شكسته ام
و در ميان اشك و خون ديده ام
غمنامۀ درود و پدرود سروده ام.
تو غافل از تولد دو بارۀ سپيده ها
از جشن و پايكوبى به خون تپيده ها
به فرق خويش چادر شب را كشيده ئى
و چشم بر طلوع آفتاب بسته ئى
و از هر چه نور و روشنايى بوده است، فرار كرده ئى.
اما بدان كه من
در پگاه رگبار نيزه هاى آتشين آفتاب
درون لحظه هاى بامداد
ترا زبون ديده ام
* * *