زنده یاد قیوم رهبر
۱۲ اپریل ۲۰۱۷
(۷)منظرۀ عمومی جنبش آزادیبخش ملی ما
از جانب دیگر جنبش رهائیبخش ملی نیز از خود دارای یک سیستم است. این سیستم بر پایۀ حرکت وسیع توده ئی مردم، و اقتصاد و فرهنگ عقب مانده و علیه یک سیستم استعماری ای به وجود می آید که مقدرات ملتی را پامال کرده است و با زور و جبر انسان مجبور مستعمرات را در بند نگه می دارد. میکانیزم این جنبش نیز توسط حرکت توده ئی وسیع و تشکلات و سازمان های سیاسی ـ نظامی آن به وجود می آید و هدفش گسستن بند های استعماری، زدودن زنگار بردگی از چهرۀ هویت ملی اسیر و باز کردن راه رشد طبیعی ( اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ) ملت دربند است و به این معنی جنبش آزادیبخش ملی جزئی از حرکت انقلابی جهانی به سوی محو ستم ملی و طبقاتی است.
بنابر این جنبش رهائیبخش ملی از لحاظ ماهوی در تضاد با استعمار ( کهنه و نو ) قرار دارد. ولی استعمار و امپریالیسم بنابر رشد ناموزون سرمایه نمی تواند در همه جا و همه احوال به طور همآهنگ حرکت نماید و ناگزیر تضاد هائی در میان گروه های امپریالیستی به وجود می آید. جنبش رهائی بخش ملی که در مقابل استعمار و امپریالیسم قرار دارد، از لحاظ اقتصادی، سازماندهی نیرو ها و روابط بین المللی ضعیف تر از امپریالیسم است و وجود شرایط مثبت و یا منفی بین المللی در اعتلاء یا کندی جنبش رهائیبخش تأثیر به سزائی دارد. بدین صورت جنبشی که می خواهد واقعاً رهائیبخش باشد، باید مسائل و عوامل اساسی رشد و پیشرفت خود را بیابد و شرایط لازم این پیشرفت را نیز جست و جو نماید.
عامل اصلی رشد و اعتلاء جنبش رهائیبخش ملی، مردمی اند که زیر ظلم سیستم استعمار قرار گرفته اند و بدون آن ها این جنبش نمی تواند به وجود آید و یا دوام کند. بنابر این وظیفهٔ عمدۀ نیرو های انقلابی اینست که سهم خود را در برپا کردن، سازماندهی و دادن آگاهی به جنبش های توده ئی مردم علیه استعمار روز به روز افزونتر نمایند و آن را گسترش دهند. پیوند با مردم، فهمیدن افکار، نظریات و رنج های آن ها و دادن آگاهی برای آن ها و غلبه بر موانع و ضعف های مزمن که در میان توده ها وجود دارد، سازماندهی آن ها در تشکلات متناسب با اوضاع شان و بالاخره رهیابی وحدت آن ها در مقابل استعمار و خنثی کردن اهداف دشمن؛ یگانه راه رسیدن به پیروزی است. بدون آن نمی توان یک جنبش را رهایبخش نامید. این شورش است که به هیچ صورت نمی توان امیدی به تداوم آن در رسیدن به اهداف آن را داشت.
این شورش اگر هم از پایۀ توده های میلیونی مردم بهره مند گردد، می تواند به اهداف خود برسد. ولی برای پیوند با توده ها، زندگی در پهلوی آن ها، رفع مشکلات شان، بردن آگاهی و تشکیلات متناسب آن؛ به شرایط مناسبی نیاز داریم.
این شرایط مناسب اگر در داخل اساساً با کار سیاسی دوامدار و روشنگر و جلب پشتیبانی فعال توده ها می تواند به وجود آید، در خارج با بسیج نیرو های انقلابی و ضد امپریالیستی و جذب تمام امکانات مادی و معنوی بین المللی و استفاده از تمام شگاف های سیستم امپریالیستی است که در یک لحظهٔ معین می تواند به نفع جنبش رهائیبخش، وارد عمل شود.
بنابر این، جنبش رهائیبخش ملی ما نیز حق و وظیفه دارد از امکانات بین المللی مساعدی که امکان استفاده از آن می رود، بهره برداری کند و از تضاد میان امریکا و روسیه نیز استفاده برد. ولی اگر این استفاده ـ و یا کوشش استفاده ـ همراه با اشتراک فعال جنبش رهائیبخش ملی نباشد، اگر با کار آگاهانه و روشنگرانه توأم نگردد، اگر نتوانیم راه های مشخص سازماندهی مردم را کشف کنیم؛ در آن صورت نه تنها ما به زائده ئی از نیرو های بین المللی مبدل می گردیم، بلکه حتی از این امکانات نیز نمی توانیم برای اهداف تعیین شدۀ خود ( و یا این نیرو ها ) استفاده نمائیم. نمونۀ اخوان و یا نیرو های پیشاوری و ایرانی پیش چشم ماست.
این نیرو ها دارای امکانات تسلیحاتی بزرگی اند و از امکانات مادی زایدالوصفی برخوردار اند. آن ها توانسته اند عدۀ زیادی از مردم را مسلح بسازند و حملاتی را نیز علیه روس اشغالگر سازمان داده اند، ولی روابط آن ها با مردم و با دیگر سازمان ها خصمانه است و در نتیجه حرکت جنبش ما را به سمت تفرقه و سردرگمی رهنمون شده اند. تجارب بیش از سه سال این سازمان ها اکنون نشان می دهد که آن ها تا حد زیادی جامعهٔ ما را به آشوب و بی بند و باری کشیده اند. مردم را تاراج می کنند، بر دشمن شخصی و محلی خود حمله می برند، با دولت همکاری می کنند، سازمان های مبارز را ضربت می زنند و... توده های مردم نیز دسته دسته از آن ها گریزان اند و به آن ها نفرین می فرستند. این احساس بدبینی در میان مخالفان آن ها و یا مردم عادی محصور نمانده است، بلکه در میان قوماندان ها و افراد سرشناس خود آن ها نیز سرایت کرده است. بدبینی و بی اعتمادی مردم به حدی روز افزون است که اگر به موقع بر آن پرداخته نشود، امکان رو گرداندن مردم و رفتن به طرف روس به طور جدی مطرح است.
ما اگر قوت و نیروی احزاب پیشاوری و امکانات بیحد و حصر آن ها را می بینیم و بر آن غبطه می خوریم، باید این جانب دیگر را نیز از نظر نیندازیم. رسوائی اخوان و دیگر احزاب پیشاوری، اگر از یک جانب در ایدئولوژی ارتجاعی آن ها که از موقف طبقاتی تاریخ زدهٔ شان نمایندگی می کند، ناشی می شود؛ از جانب دیگر نیز به علت اینست که این نیرو ها فکر می کردند می توانند تنها با اتکاء به نیرو های خارجی و به زور اسلحه مردم را به دنبال خود بکشانند. آن ها خلاف روند تاریخ حرکت می کنند و می خواهند در یک جنگ آزادیبخش ملی افکار و نظریات ارتجاعی خود را به زور شمشیر بر مردم تحمیل کنند و این کاریست ناممکن. آن ها امکان دارد چند صبح دیگر نیز عده ئی را به دنبال خود داشته باشند، ممکن آن ها قادر شوند به نیرو های انقلابی ضربات مهلک تری بزنند؛ ولی پیشبرد جنگ آزادیبخش و به پیروزی رساندن این جنگ و آزادی مردم کار آسان نیست. آن ها نمی توانند به این رسالت تاریخی بزرگ بپردازند و باید کسان دیگری این رسالت را بر دوش گیرند.
ولی اگر استفاده از تضاد های بین المللی برای ما نه تنها مجاز، بلکه ضروریست؛ امکان استفاده از امریکا و دیگر کشور ها تا کدام حدود ممکن است؟ در نظر ما امکان استفاده از امریکا برای نیرو های انقلابی فقط در دو حالت امکان پذیر است. حالت اول اینست که به نیروئی مبدل شوند که نادیده گرفتن آن ها منافع ستراتژیک و تاکتیکی امریکا را به خطر مواجه سازد. حالت دوم چنان است که امپریالیسم امریکا بخواهد از نیرو های انقلابی به عنوان یک ورق تاکتیکی و به مثابۀ " عامل توازن " استفاده کند و بخواهد آن را تقویه نماید. در حالت اول ابتکار عمل به دست نیرو های انقلابی خواهد بود و آن ها می توانند کمک های بین المللی (به شمول امریکا ) را در مسیر اعتلاء و رشد جنبش انقلابی مورد استفاده قرار دهند و می توانند مهر خود را بر مجموعهٔ رخداد ها و حوادث ملی و بین المللی خود بزنند.
ولی در حالت دوم نیرو های انقلابی علی الرغم خواست و ارادۀ خودشان به عنوان ابزار منفعل امریکا حرکت خواهند کرد و نه تنها وظائف ملی خود را به درستی انجام نخواهند داد، بلکه در سطح بین المللی نیز مجری بی ارادۀ خواست امریکا خواهند بود. در این صورت این سیاست ها و خواست های امریکا است که توسط انقلابیون در میان مردم ما برده می شود نه برعکس. ما در مورد مسائل بین المللی و نظراتی که در بارۀ آن در داخل سازمان اظهار می شود، بعداً به طور مفصل صحبت خواهیم کرد.
اوضاع پاکستان و ایران به عنوان همسایگان کشور ما و مردمی که با ما از لحاظ تاریخی و کلتوری و از نگاه ستراتژی مشترکاتی دارند، بالای انقلاب و جنبش ما تأثیر مستقیم دارد. تحولات اجتماعی ـ سیاسی ای که در این کشور ها به وقوع می پیوندد، بر کشور ما تأثیر خود را می گذارد. و پیشرفت جنبش انقلابی همچنان تأثیر خود را بر اوضاع این دو کشور می گذارد. از بدو آغاز جنبش رهایبخش ملی ما نقش پاکستان و ایران مشهود بوده است و این دو کشور به عنوان عقبگاه ستراتژیک برای جنبش ما ارزش فراوان دارد.
انقلاب ایران علیه رژیم خود کامۀ شاه و امپریالیسم امریکا، می توانست بر اعتلاء جنبش انقلابی تأثیرات مثبتی داشته باشد. ولی رشد منفی این انقلاب، ضربت خوردن نیرو های ملی و انقلابی در ایران، سیاست های انحصارگرانه و خانه خراب کن نیرو های حزب جمهوری اسلامی و خمینی، اوضاع این کشور را به طرف نابودی برد. جنگ با عراق نیز یکی از عواملی است که شیرازۀ زندگی مردم زحمتکش این کشور برادر را از هم گسیخته است.
جنبش انقلابی ایران که در ابتداء مجموع ملت ضد امپریالیستی در آن سهم داشتند و بعد از پیروزی انقلاب و سقوط شاه در کجراه های تباه کننده افتید. تضاد با ملی گرایان و ضربت خوردن گروه بنی صدر و بالاخره حمله بر نیرو های انقلابی و دموکرات ایران ( پیکار، کومله، چریک های اقلیت و مجاهدین خلق و... ) رژیم ایران را در مجموع بر ضد منافع خلق در خدمت توطئه های امپریالیستی قرار داد. بعد از ضربت خوردن جناح بهشتی در حزب جمهوری حاکم، اکنون مقدرات آن کشور به دست جناح (خامنه ئی) افتاده است که روابط نزدیکی با " توده " و " چریک های اکثریت " دارند و روز به روز خود را بیشتر با سیاست های روسی در منطقه عیار می سازند.
موقف دولت ایران در قبال مسألهٔ افغانستان با وجود موضعگیری رسمی آن ها در قبال تهاجم روس، در این اواخر بیشتر به نفع امپریالیسم روس و به ضرر جنبش ما تکامل می یابد. توطئه و خرابکاری ستون های پنجم روسی در ایران روز تا روز بیشتر قوت می گیرد و در ابعاد گسترده تری عمل می کند.
سیاست کلی دولت ایران مخلوطی از پندار های مذهبی تحت شعار صدور انقلاب ایران با سیاست عظمت طلبانهٔ ایرانی است. اکنون در زیر نام انترناسیونالیسم اسلامی عمل می کند. این سیاست در کل به نفع انقلاب رهائیبخش ما نیست. به خصوص که در این اواخر عناصری از " توده " و "اکثریت" می خواهند از خلال این سیاست ها جنبش ما را ضربت بزنند و در میان مجاهدین تفرقه ایجاد کنند.
دولت ایران که در ابتداء فعالیت خود را در میان گروه ( حزب حرکت اسلامی) آغاز کرد، توسط آن ها توانست در میان عده ئی از رهبران مذهبی شیعۀ افغانستان برای خود جای پای باز کند. ولی با تکامل اوضاع درونی در ایران، نزدیک شدن "حزب حرکت" با سران احزاب پیشاوری بنابر گرایش های ضعیف "ملی" در میان " حزب حرکت "، دولت ایران سران آن حزب را به امریکائی بودن متهم ساخته و برای شان محدودیت هائی به وجود آورد. دولت ایران می کوشد عده ئی از احزاب پیشاوری به خصوص بخش اخوان آن را به خود نزدیک سازد و بتواند با همکاری آن ها نقش عظمت طلبانۀ خود را در کشور ما بازی کند. ولی گرفتاری های درونی دولت ایران، اختلافات مذهبی ( شیعه ـ سنی ) و محدودیت نقش ایران و اختلافات آن با غرب همه این نزدیکی را محدود ساخت. اگر چه همکاری میان حزب اسلامی گلبدین و جمیعت اسلامی با رژیم جمهوری اسلامی ایران، تا حدودی وجود دارد، ولی بلند پروازی های دولت ایران در وابستگی کامل آن ها به خود، تا کنون جامهٔ عمل نپوشیده است. درهم برهمی اوضاع خود ایران تأثیر خود را بر سیاست های وی در قبال افغانستان نیز به جا گذاشته است. ولی آنچه واضح است، اینست که دولت ایران می خواهد در امور افغانستان به طور بیشرمانه ای مداخله نماید و نیرو هائی را برای خود دست و پا کند تا از طریق آن ها بتواند جای پائی در انقلاب ما بیابد.
دولت ایران از دیر مدتی است بنابر سیاست های تفرقه افگنانهٔ خود نیرو های دیگری را به عنوان مزدور تربیت می کند. "سازمان نصر" یکی از این مهره هائی است که کارش نه جنگ با روس و آزادی کشور، بلکه شمشیر کشیدن به روی نیرو های انقلابی و حتی "شورای اتفاق اسلامی" هزاره و دیگر جبهات نبرد است که مدتهاست در مناطق آزاد خود مشغول فعالیت از گروهک های مشابه "نیروی اسلامی" که برای جنگ ایران با عراق از مردم بلاکشیده ما هیزم جمع می کنند و آن را در آتش خانمانسوز جنگ ایران با عراق می اندازند و "اسلام مکتب توحید" یکی دیگر از این سازمان های مزدور است که از سازمان مشابه خود در ایران دستور می گیرد و سر در آخور روس دارد، همگی تلاش همه جانبه دولت ایران را نشان می دهد.
پیشنهاد ایران در مورد حل سیاسی مسألهٔ افغانستان از یک دید عقب مانده و خود بینانۀ رژیم خمینی نمایندگی می کند. این طرح چه از لحاظ محتوی و یا شکل نمی تواند راه حل واقعی برای مسالۀ افغانستان تقدیم کند. این طرح خواست آزادی و دموکراسی مردم افغانستان را مدنظر نمی گیرد و سرنوشت افغانستان را به دست دولت های همسایه می گذارد که به هیچوجه نمی توانند قیم مردم آزادۀ ما باشند. تشکیل " شورای اسلامی " از نمایندگان افغانستان و همسایگان شان نمونه ئی از قیمومیت های قرون وسطائی دوران استعمار کهن را به خاطر می آورد و هدف از تقدیم این طرح، نه رسیدن به حل واقعی برای مردم افغانستان و آزادی افغان ها؛ بلکه گسترش نفوذ آخند های ایران در افغانستان و دور کردن امریکا و غرب از ساحه است. تمام عناصر متشکلۀ این طرح نمونه ئی از شارلتانی مذهبی رهبران ایران را با گرایش ها و کرنش هائی در قبال روس نشان می دهد و هیچ گونه امکانی برای تحقق آن در کشور ما وجود ندارد.
به هر حال تکامل جهت گیری های دولت ایران در آینده اساساً مربوط می شود به تکامل درونی اوضاع در ایران: تا کدام حدود دولت ایران از بحران اقتصادی ـ سیاسی و نظامی کنونی خود را بیرون می کشد. چه نیرو هائی در تحلیل اخیر بر مسند قدرت سیاسی تکیه میزند، روابط آن ها با ابرقدرت ها چگونه تکامل می یابد. نقش حزب " توده " و " چریک های اکثریت " که اکنون به طور محیلانه در موضع دفاع از جمهوری اسلامی افتیده اند، چگونه خواهد بود. اپوزسیون انقلابی ایران تا کدام حدود می تواند مقاومت کند و در میان مردم تأثیر بگذارد. همه این مسائل در مورد ایران هنوز معلوم نیست. ولی آنچه واضح است، اینست که در تحت شرایط کنونی دولت ایران نقش بسیار مهمی در افغانستان نمی تواند داشته باشد و فعالیت های آن ها بیشتر از طریق "حزب حرکت" و "سازمان نصر" در میان مردم ما پیاده می شود. نقش عده ئی از پاسداران که به گمان اغلب گماشتگان روس اند، اگر چه تا کنون زیاد نبوده است، ولی در صورتی که اوضاع در ایران به نفع ارتجاع و پادو های استعمار تمام شود، می تواند در آینده در بعضی از مناطق ( مانند ولایات جنوبغربی افغانستان و مناطق هزاره نشین ما ) مؤثر واقع شوند و ما باید حرکات آن ها را به دقت زیر نظر خود داشته باشیم.
پاکستان چه از نگاه ستراتژیک ـ نظامی و چه از نظر اوضاع بین المللی بر انقلاب ما تأثیر زیادی دارد. دولت کنونی پاکستان که توسط کودتای نظامی و به کمک(جماعت اسلامی پاکستان) به قدرت رسیده است، رژیمی است دیکتاتوری و جدا از مردم و مورد نفرت و انزجار آن هاست. و با دست اندازی های روز افزون روس در امور داخلی این کشور وضع رژیم کنونی روز به روز بد تر می شود. حرکت اپوزسیون دولت که بنام ( کمپ دموکراسی ) فعالیت می کند، اگر از یک جانب خواست های برحق مردم این کشور برادر را برای آزادی و دموکراسی و زندگی شرافتمند و عادلانه بازمی تابد، از جانب دیگر بنا بر عدم رهبری آن توسط انقلابیون و حزبی پیشآهنگ، عدم روشنگری در میان مردم و عدم سازماندهی آن ها بر موازین و ضوابط انقلابی به صورت پراگنده و بدون محتوی در جریان است و حرکتی است اصلاح طلبانه و تمام مظاهر ایدئولوژیک ـ سیاسی و روابط بین المللی رفرمیسم را با خود دارد.
این حرکت رفرمیستی که از منافع لایه های بالائی بورژوازی ( خصوصی ـ دولتی ) نمایندگی می کند، رهائی خود را از بند دیکتاتوری نظامی و شیوه های زندگی فئودالی در ارتباط با دیگر امپریالیست ها جست و جو می کنند و روی همین خصلت احزاب بزرگی مانند ( PPP ) و ( NAP ) خود را به دامن روس انداخته اند و تا حدودی به عنوان عاملان سیاست های این ابرقدرت امپریالیستی به کار مشغولند. ولی نباید از خصلت ملی مبارزه علیه رژیم وابسته و دیکتاتوری غافل شد. ما چنانچه در افغانستان برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنیم، اصولاً باید از تمام مبارزات ضد دیکتاتوری، ضد فاشیستی و ضد وابستگی و از تمام مبارزات دموکراتیک در هر کجای دنیا باشد، دفاع کنیم. ولی این دفاع اصولی البته ما را مجبور نمی سازد که گرایش های رفرمیستی و وابستگی آن ها را بپذیریم. ما حق داریم این گرایش ها را انتقاد و افشاء کنیم و در عین حال این دفاع ما را مجبور نمی سازد منافع ستراتژیک انقلاب خود را در گرو تضاد این یا آن کشور قرار دهیم. آنچه برای ما در شرایط کنونی مهم است، اینست که بتوانیم تحولات اوضاع در این کشور را دقیقاً بررسی کرده و امکان ربط عوامل مساعد آن را با انقلاب خود بیابیم و از آن استفاده نمائیم، بدون این که مسؤولیت خود را در قبال مردم این کشور و خواست های دموکراتیک آن به دست فراموشی بسپاریم.
موقف دولت پاکستان در قبال تهاجم روس روشن است. این دولت اصول چهارگانه: ۱- عقب نشینی نیروهای مهاجم ۲- دفاع از موقف آزاده، غیر منسلک و اسلامی! افغانستان ۳- حق تعیین سرنوشت برای مردم افغانستان و ۴- بازگشت شرافتمندانأ آوارگان افغان به کشور شان را در تمام مجامع بین المللی به پیش کشیده است. و با وجود اختلاف ما در بعضی نکات این خواست ها و فهم متمایز ما از این اصول، بازهم از نظر ما موضعی است اصولاً درست و می تواند مورد تائید نیرو های انقلابی افغانستان قرار گیرد.
ولی مناسبات دولت پاکستان با جنبش انقلابی ما برخلاف سیاست های اعلان شده آن دارای ریشه های دیگر و با انگیزه های دیگر دنبال می شود.
ادامه دارد