زنـده یـاد امـیـن سیــمــاب
26
جنوری ۲۰۱7

 

به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد جادانگی استاد فرزانه عبدالقیوم رهبر

 

دو برادر، دو فرزند راستین توده ها، دو جانباختۀ جاودان: مجید و قیوم رهبر

روز ٢٧ جنوری٢٠١7 مصادف است با بیست و هفتمین سالگرد شهادت یکی از فرزانه ترین فرزندان تاریخ معاصرافغانستان: شهید پروفیسرعبدالقیوم «رهبر»؛ که ضایعۀ نبودش در صحنۀ سیاسی و اجتماعی افغانستان جبران ناپذیراست. شهید «رهبر» به معنی واقعی آن، یکی از فرزانه ترین فرزندان توده های محروم و پا برهنۀ کشور بود، که با نثار خون پاک خود در راه آرمان آزادی، به فرزانه فرزندان دیگر کشور، همچو رزمندگان نامور جنبش روشنفکری افغانستان، روشنفکران جانباخته در پولیگون پلچرخی، و به مجید و یاران شهیدش پیوست و جاودانه شد. تأکید بر این نکته به سببی حائز اهیمت خاص است، که در جو خفه کننده و پر از سمومات گوناگون که فضای معنوی، فرهنگی و اجتماعی سرزمین ما را مکدر و غیرقابل تنفس ساخته است؛ هر جاهل، هر بی شخصیت، هر خائن و هر وطنفروش، بعضاً بدون آنکه به موقعیت مشکوک خود و به فردای پاسخگوئی از آن بیاندیشد، نظر به تمایلات خاص، غریزۀ پست کاسبکاری و توسل به ارتجاعی ترین سلوک زننده، به هر آنکه "قبلۀ آمال" هوس های زودگذر خود تشخیص دهد، القاب "فرزانه فرزند"، "رادمرد"، "بزرگمرد"، "قهرمان"، "فرزند راستین مردم" و ده ها مشخصۀ خود پسند و بی محتوا را بر این و آن ارزانی می دارد؛ که عمدتاً این عناصر را در ردیف وطنفروشان بادار مرده و خودفروختۀ مزدور استعمار معدوم شوروی می توان سراغ نمود. آن ها که به تأسی از سیاست استعمار امریکا در افغانستان، و به پاس زد و بند ننگینی که با احمد شاه مسعود داشتند، از آن مُهرۀ چند رُخ سرویس های جاسوسی بیگانه "قهرمان ملی" ساخته و وی را از سال ها به اینسو تبلیغ می نمایند. در سال های اخیر، آن ها گستاخی را به حدی رسانده اند که بر"قصاب خاد" هم القاب بلند بالای میان ُتهی را چسپ زده و حتی شعر معروف زنده یاد داؤود «سرمد»:

"ز خون خویش خطی می کشم بسوی شفق      چه خوب عاشق این سرخی سرانجامم"

را که یاران شهید مجید در رثاء آن فرزند قهرمان ملت ما پخش نموده بودند، در"ارج گذاری" به یکی از کثیف ترین جواسیس آزادی کُش خادم روس به کار بردند.
از آنجائی که از بیش از یک دهه به اینسو، اشغال کشور و فرهنگ استعماری ضم آن، بسان استعمار"سرخ" دیروز، نافی ارزش های ملی و فرهنگی بوده است، و سخت از طریق گماشتگان خودفروخته و بی همه چیز خود برای زدودن و زائل نمودن آن ارزش ها تلاش می ورزد، جای هیچگونه تعجبی نیست که به سخریه کشاندن صفات والا و القابی که به قیمت حیات و خون جانبازان، توسط توده ها به آن شخصیت های استثنائی داده شده است، توسط خاینان ملی و مشتی دلقک نادان و سخیف، به اصطلاح "به شاخی باد شود".
ما وقتی به شهید«رهبر» فرزانه فرزند و فرزند فرهیختۀ مردم افغانستان خطاب می نمائیم، این ادعای ما متکی بر زندگی پرافتخار، مبارزه و فداکاری آن شخصیت استثنائی کشور ما است، که با وجود داشتن فعالیت زندۀ مبارزاتی ضد استعماری و ضد ارتجاعی در غرب، متعاقب شهادت مجید، با "ساحل آرام" وداع نموده و ندای مردم به پا خاستۀ ما در برابر متجاوز روسی را مشتاقانه لبیک گفت؛ و در راه آن از جان مایه گذاشت.
ممکن صد ها و هزاران فرد افغان که متعاقب تجاوز نظامی امپریالیزم امریکا، به افغانستان برگشتند، ادعا نموده باشند که زندگی مرفۀ خود در خارج از کشور را نادیده گرفته و برای خدمت به وطن و هموطنان تن به ایثار دادند، ولی هرگاه عده ای قلیل و آنهم در اول، با حسن نیت، عشق به مردم، ارادۀ خدمت به وطن آبائی و به خصوص با خوردن فریب "دموکراسی" امریکائی به چنان اقدامی متوسل شده باشند، جمع کثیری با حرص سرمایه گذاری در افغانستان به عنوان یک بازار بِکر و پرمنفعت، همچنان تلاش برای بهره جستن از خوان اشغالگران و رسیدن به  ُپست و مقامی، و یا هم برای جاسوسی و پیشبرد اهداف سیاسی و تخریبی گوناگون زیر نظر سرویس های اطلاعاتی بیگانه، به افغانستان برگشتند؛ که این موجِ "سنگ حُب وطن به سینه زدن" در همان سال های اول اشغال فروکش کرد. به این ترتیب، بخشی از مقام طلبان(در آنجمله مدعیان "چپ" با گذشتۀ ادعائی "مبارزات مترقی") با قبول خفت و ذلت به نان و نوائی رسیدند، مُهره های مؤظف و جواسیس تربیت شده هم در موقعیت های تعیین شدۀ خود جا افتادند، و ساده پنداران مجذوب زرق و برق کذائی "آزادی"، "دموکراسی" و "پیشرفت" در زیر سایۀ میلۀ تانک استعمار، سرخورده دو باره به ممالک غربی برگشتند. با آنهم، مشتی اراذل به عناصر جاسوس، وطنفروش و خائن ملی(که نمونه های تهوع آور معبود شان: کرزی، اشرف غنی، عبدالله عبدالله، نجیب خاد، و امثال آن ها، با تظاهر به افغان بودن: کلاه پکول پوشیدن، و یا هم قیافۀ میرویس هوتک و امثال آن ها را درآوردن، است)، القاب وعناوین والا، ملی و مردمی "اعطاء" می نمایند؛ که با وجود آنهمه تلاش وعرق فشانی مضحک، به گفتۀ معروف "هیچ صیقلی" آن "آهن های بدُگهر" را "نکو" نخواهد کرد؛ در حالی که بازگشت شخصیتی چون قیوم «رهبر» در بین مردمش، پشت پا زدن صادقانه به زندگی در غرب، و در آغوش گرفتن جانبازانه و تا پای جانِ شاهد آزادی بوده است.
شهید قیوم «رهبر» با ابعاد مختلف شخصیتیی، که بدون شک مایۀ افتخارهمه افغانان واقعی ووطنپرست بوده است، به حق که شایستۀ والا ترین صفات ارزانی شده از سوی مردم ما می باشد. شهید «رهبر» از استثنائی روشنفکرانی بود که قادر به تلفیق دو شیوۀ متفاوت زندگی و تطابق دادن خود با دو محیط زیست متضاد شده بود، یعنی زندگی پیشرفته درغرب و زندگی عقبمانده در شرق. بدین معنی که بعد از سال ها تحصیل در شرق، و بعداً تدریس در معتبر ترین مراجع علمی و تعلیمی غرب، حدود یک دهه را با زندگی ساده، همسان همدیاران مهاجرش و با درک ملموس  از مشکلات و محرومیت های توده های مظلوم، ولی شجاع و به پا خاستۀ وطنش، در مبارزۀ مخفی در جوار کشور و سرزدن به سنگر های داغ ضد روسی به سر رساند؛ که شیرازۀ آنچنان سلوک و برخورد نکو را می توان در تبحر وی و در درک روشن وی از جامعۀ خودِی و درک عمیق از اندیشه های پیشرو عصر جستجو نمود. زندگی پرافتخارشهید «رهبر» زمانی که از این زاویه در معرض دید خردمندان قرار گیرد، انقلابی فرهیخته ئی را به درخشش می گذارد که با فهم رسا از دیالکتیک توانسته بود، آن دستآورد بزرگ فلسفۀ بشریت مترقی را نه فقط به عنوان اندوختۀ علمی و معنوی، بلکه به مثابۀ محک تجربۀ عملی در زندگی همه روزه در بین توده ها به کار بَـرد.
وجه شخصیتی دیگر پروفیسر «قیوم رهبر» احاطۀ وی بر چندین زبان بود. با السنۀ پشتو و دری، در تار و پود جامعۀ خودی شیفتگان خصایل نیک انسانی را به سان مقناطیس به َدور خود جمع نموده بود، و با تسلط بر زبان های عربی، آلمانی و انگلیسی توانسته بود زبان گویای بیان درد ها و خواست های هموطنان دلیر و تسلیم ناپذیر خود در مجامع بین المللی باشد؛ که این خود شالودۀ تجلی مقاومت ملی ـ انقلابی افغانستان در خارج، از مصر و فلسطین گرفته تا اروپا و امریکای لاتین شد؛ که به هیچوجه برای امپریالیست ها و ارتجاع بومی چندسر("جهادی"، تنظیمی، سلطنت طلب و"چپ") قابل تحمل نبود، و در تمام جریان سال های مقاومت، با محکوم نمودن به سکوت آن بخش مبارزۀ مردم افغانستان(که هستۀ مبارزۀ واقعی مردم ما بود)، مبادرت می ورزیدند؛ و یا هم آن را به انواع مختلف تخریب می نمودند. در این رابطه شهید «رهبر» باری گفته بود: "دشمن تلاش دارد نقش ما را درمقاومت کبیر میهنی به ضد روس اشغالگر به صفر تقلیل دهد، ولی باز هم به مثابۀ "صفر" موجود هستیم!"
آنچه در رابطه با خصومت ذاتی ارتجاع با «قیوم رهبر» قابل یادآوری است، این که تسلط شهید «رهبر» بر زبان عربی و علوم دینی به عنوان فارغ التحصیل "جامعۀ الازهر" مصر، اگر از یک طرف مقاومت رسمی تنظیمی ـ "جهادی" پرورش یافتۀ آبشخوار امپریالیزم و ارتجاع منطقه را رسوا ساخته و نقاب عوامفریبی دینی آن ها در نفوذ سرطانی شان در صفوف مقاومت مردم را برملا می ساخت، در عین حال آن عمال و جواسیس چند جانبه را سراسیمه و جنون زده می ساخت. از طرف دیگر، شناخت دقیق شهید «رهبر» از جوامع متمدن غرب و شیوۀ برخورد استادانه و دپلوماتیک وی در چوکات "جبهۀ متحد ملی افغانستان"، از موضع تخطی ناپذیر مشی مستقل ملی ـ انقلابی، در تماس با مراجع همدرد با مقاومت ضد روسی مردم افغانستان، امپریالیست های وحشی و جبون را به کابوس مرگ دچارساخته بود. درست یکی از نقاط تفاهم ارتجاع دینی نفوذ داده شده در مقاومت میهنی مردم افغانستان و حامیان غربی آن ها، همین تضاد آشتی ناپذیر با شهید «رهبر» به عنوان سخنگوی نترس و تسلیم ناپذیر دفاع از داعیۀ برحق مردم افغانستان در خارج از کشوربود؛ و بیشتر به همین دلیل بود که توطئۀ قتل وی را طراحی نمودند.
«عبالقیوم رهبر» به اساس جهات والای انسانیی که در شخصیت منحصر به فردش متبلور بود، دوستان و آشنایان فراوانی در مجامع علمی، فرهنگی و سیاسی خارج از کشور داشت؛ که این مشخصه بیشتر از همه بارآورندۀ درد سر برای دشمنان مختلف مردم افغانستان بود. پس هیچ تعجبی ندارد اگر در اقدام به نابودی پروفیسر «قیوم رهبر»، ریویزیونیست های فاشیست و اشغالگر شوروی را با رقبای امپریالیست غربی روس، و ارتجاع دینی تاریخ زده و قرون وسطائی، در یک سنگر نامقدس واحد می یابیم؛ و همان طوری که در مورد بسا شخصیت های محبوب شناخته شده، و هم کمترآشنا، در جهان واقع شده، طرح سؤ قصد توسط باداران "متمدن" غربی صورت می گیرد، ولی عملی ساختن جنایت به نوکران ذلیل و وحشی شان سپرده می شود، تا با اتکاء بر عقبماندگی، ددمنشی و بربریت قرون وسطائی آن ها، نه تنها مخالف سرسخت و آشتی ناپذیر را از سر راه خود بردارند، بلکه با تظاهر به ضدیت با همان پاده های وحوش نوکر خود(در متن سیاسی کشور ما: گلبدین، ربانی ـ مسعود، مزاری ـ خلیلی و... )، نزد بیخبران و اتباع شرطی ساخته شدۀ جوامع خودی، سند "مدنی" بودن و"مبرا بودن از هر نوع خیانت و جنایت ضد بشری" حاصل نمایند.
بدین ترتیب، دو قطب سوسیال امپریالیستی ـ امپریالیستی(با همسوئی و زمینه سازی مستقیم وابستگان سرسپردۀ آن ها: دولت دست نشاندۀ روس در کابل، و تنظیم های جهادی در پیشاور)، در موقعیتی طرح نابودی پروفیسر «قیوم رهبر» را به منصۀ اجراء درآوردند که دو رقیب امپریالیستی در رابطه با افغانستان به تبانی رسیده بودند، و بایست وجه مردمی و اصیل مقاومت ملی ـ انقلابی مردم ما را که تا آندم به هر وسیلۀ ممکنه انکار نموده و یا مسکوت نگهداشته بودند، گویا برای زدودن دائمی بدیل مستقل ملی ـ انقلابی مردم افغانستان از صحنۀ سیاسی کشور و از  صفحۀ تاریخ جهان، به اجراء درآورند. همان بود که در شامگاه ٢٧ جنوری ١٩٩٠، به اشارۀ سی. آی. ای. در تبانی با کی.جی.بی. و همکاری فعال آی.اس.آی. و پولیس پاکستان، فرزند والامقام ملت ما ـ پروفیسر  «عبدالقیومرهبر» ـ  را در "حیات آباد" پشاور، با رگبارگلوله ناجوانمردانه به قتل رساندند.
مگر امپریالیزم و ارتجاع کور خوانده اند. آن ها گمان می برند که با تصفیۀ جسمی افرادی از تبار « قیوم رهبر»، گویا آرمان بزرگ آن ها و ریشۀ توده ئی آن ها را نابود ساخته اند، بی خبر از آنکه به جاودانگی پیوستن آن قهرمانان تاریخ، در حقیقت آغاز زندگی مبارزاتی تازۀ آن ها در وجود افسانۀ فناناپذیری شان می باشد؛ همان طوری که عبدالرحمن لودی جاودانه شد، همان طوری که عبدالرحمن محمودی جاودانه شد، همان طوری که سیدال سخندان جاودانه شد، همان طوری که مجید کلکانی جاودانه شد و...
پس تلاش استعماربرای نابودی قهرمانان مردمی، باوجود ضایعۀ جبران ناپذیر نبودِ آن انسان های والاتبار، فقط برای مدتی و مؤقتاً می تواند رکودی در روند مبارزۀ شان بار آورد، ولی ایست مبارزه ناشی از ضربت مهلک، خود آبستن جهشی می شود که با جمع آوری نتایج سلوک خصم خون آشام، جنبش را به دَور بالا تر سیر مارپیچ تکامل گذار می دهد؛ که این خود قانون طبیعت است، و هیچ قدرت موذی و مخرب قادر نخواهد بود در درازمدت در برابر قانونمندی آن تاب آورد. حال همین واقعیت شکست ناپذیری افسانۀ قهرمانان مردمیی چون «رهبر» و یاران جانباخته اش است، که باز هم استعمار و ارتجاع بومی را به هذیان و یاوه سرائی کشانده است، واین بار دانکیشوت وار برای مقابله با افسانۀ فناناپذیری و مبارزۀ دورانساز و از نو جوانه زدۀ آن ها، به ستیز برخاسته اند.
اشغالگران امپریالیست امریکائی و متحدان و خدم و حشم شان که وجود قهرمانان مردمی را هرگز تحمل نمی توانند، زمانی که با تهمتنی افسانۀ آن ها مواجه می شوند، فقط می توانند مذبوحانه به تبلیغ و تخریب متوسل شوند، که البته در مورد جانباختگانی چون مجید و قیوم، تبلیغ به معنی معمول (سوء) آن نه، بلکه محیلانه و غدارانه تبلیغ "مثبت" می باشد؛ که در نهایت به عین هدف که همانا "بی اهمیت" و"بی اعتبار" ساختن افسانۀ مبارزه و جانبازی قهرمانان مردمی است، باید بیانجامد. به این ترتیب، اشغالگران غربی و مزدوران بومی شان(با ترکیب غلیظی از وطنفروشان "خلقی ـ پرچمی" فعال در چرخ های دولت دست نشانده[و انقیاد طلبان منحرف شیفته دالر و یورو در رکاب اشغالگران])، از چندین سال به اینسو تلاش دارند تا با تعریف و توصیف از شهید مجید و اشک تمساح ریختن برای آن بزرگمرد اسطورۀ متانت واستغناء، فقط به اغفال جمعی بی خبر و یا هم ساده لوح پرداخته، و یا هم در بازار مکارۀ کاسبکاری سیاسی، اهداف گوناگون حماسه زدائی، ایجاد شک و تردید، مسخ شخصیت های والای مردمی و مصادرۀ دستآورد های مبارزاتی و اجتماعی آن ها را به اشاره و به نفع باداران خارجی خود هدف قرار می دهند.
به سلسلۀ همین تلاش های تحریفی و تخریبی که مشخصاً شهید مجید را هدف قرار داده است، از ولایت بلخ گزارش رسیده است که والی آنجا، عطاء محمد نور، با ایجاد برنامه ای در تلویزیون "میترا"، اینبار با استناد به نوشته های پروفیسر«رهبر» در مورد شهید مجید، به "ستایش" از وی پرداخته و بدینگونه در روند سیاه و مغرضانه ای که راه انداخته اند، بر آثار شهید «قیوم رهبر» هم دستبرد زده می شود، و اشخاص پلیدی که بدنامی و رسوائی شان شهرۀ آفاق است، به اشارۀ حاکمان خارجی خود و مزدوران افغانی "بر سر قدرت" آن ها، از زبان های کثیف خود، "ستایش" رادمردانی چون مجید و قیوم را سرمی دهند. به اساس گزارش، آن عدۀ اجیر و بی همه چیز، شامل این افراد اند:  انجنیر ذکریا تسلیم طلب معروف و محکوم به خیانت از طرف "رهبر" و [ خائن ملی فعلی ]؛ خداداد ژکفر باشندۀ کلکان، یک تن از دنباله روان مرتدان و مطرودان از (ساما) که برای به دست آوردن پول و مقام به هر سازی می رقصد؛ و ثریا بهاء، خانم صدیق "راهی"( برادر نجیب خاد)، که از مدت ده سال به اینسو وظیفه گرفته است تا با "ستایش" از شهید مجید و"تبلیغات مثبت" در مورد وی، ترس هم مسلکان پرچمی خود یعنی قاتلان مجید را تخفیف بخشیده، و در عین حال ذهنیت مردم را به نفع خود و آن ها متمایل ساخته، از اعضای بدنام و جنایتکار باند "خلق ـ پرچم"، به زعم خود "بره های معصوم" نزد مردم ترسیم نمایند. و کسان دیگری زیر نام شورای کهدامن و فلانی کهدامنی و کلکانی و...
نه! آقایان و خانم های کثیف و توطئه گر! مجید، قیوم و صد ها وه زار ها جانباختۀ دیگر که به دستان کثیف باداران شرقی و غربی شما جام شهادت نوشیدند، از اساس و از سرشت با شما ها در تضاد آشتی ناپذیر قرار دارند، و هیچگاهی ممکن نیست شما بتوانید با "ستایش" و"توصیف" مغرضانه، هدفمند و دستوری، این واقعیت انکار ناپذیر را وارونه جلوه دهید. علاوه برآنکه شما جواسیس وظیفه گرفته اید تا با توسل به روش "دوستانه" و"مهربانانه"، به تخریب و مسخ قهرمانان مردمی گویا نائل آئید، از جانب دیگر جمع انگشت شماری از خائنان به مجید و سازمان پرافتخار مجید، که امروزعملاً از "ساما" به دور افگنده شده اند، در عالم خودفروختگی به استعمار و بی هویتی، تلاش می ورزند تا با دستبرد به نام، گذشتۀ مبارزاتی و افسانۀ مردمی و ماندگار قهرمانان ملت ما(مجید و رهبر)، نزد باداران مهاجم و فاشیست خود اعتباری حاصل نموده و چند صبا بقای عمر پر از ننگ و خفت خود را با دریافت نواله از خورجین استعمار تأمین نمایند؛ که این مانور های شان همه  محکوم به شکست بوده و فقط بارآورندۀ رسوائی و افتضاح بیشتر برایشان خواهد بود.
همچنان از آنجائی که تعدادی از افراد طرد شده از پیکر سامای مجید، با خدمت صادقانه به استعمار، تضادهای ملیتی، قومی و سمتی را شدیداً دامن زده اند، از این رو تبلیغات و"ستایش" و"توصیف" شان از مجید، قیوم و بعضی جانباختگان دیگر، عمدتاً به منظور تقویت همین بُعد سیاست استعماری "تفرقه بیانداز و حکومت کن" است؛ و از آنجائی که خود به جز تعمیل اوامر بیگانۀ متجاوز، دیگر نه استقلال فکر و عمل دارند و نه کدام برنامۀ مستقل، از این رو، در کمال بی هویتی، بی ارادگی و در منجلاب خیانت، انقیاد و رسوائی، صرفاً برای نجات خود، به خاطره، آثار و اعتبار فناناپذیر رادمردان انقلابی کشور چنگ می زنند؛ که همۀ این تلاش های ناجوانمردانه محکوم به شکست قطعی و فاحش است. در پایان و به عنوان حسن اختتام بایست افزود که آن زمان که فرزند فرزانه و جانباز توده های فقیر و ستمکش با نثار خون پاک خود، با توده پیمان وفاداری جاودان می بندد، آنگاه و حتی از نگاه عینی قبل از آن، دیگر صرفاً منسوب به ملیت، قوم، سمت، منطقه و خانواده نبوده، به همه توده های محروم و به پاخاسته تعلق داشته و شرط انتساب به قهرمان مردمی و ثبوت پیوند با وی، در میزان وفاداری به آرمان انقلابی اش و کار و پیکار خستگی ناپذیر، صادقانه و تا پای جان برای تحقق آن سنجش می شود و بس! هر ادعا و هر نوع تظاهر، به جز دروغ، عوافریبی، و در نهایت خیانت؛ چیز دیگری نخواهد بود.
زنده باد یاد و خاطرۀ تابناک شهید پروفیسر «قیوم رهبر»!
خروشان باد مبارزۀ لاینقطع جانباختگان برای تحقق آرمان آزادی واقعی!
مرگ بر قاتلان شهید «رهبر»!
یــا مـــرگ یـــا آزادی!