احـمـد پـویـان
۱۶ دسمبر ۲۰۱۷
(۳) آهنگ انحراف، سجود و خیانت زیر نام"ساما" ــ
تسلیم طلب خادم درگاه استعمار و دریوزه گر سفارت خانه های اشغالگران چه ابتذالی نیست که باد نمی کند. وی علیه مشی مستقل ملی ــ انقلابی مطروحۀ "ساما" قرار گرفته، وابستگی را تحت نام وابستگی جهانی بیان می دارد و بعد از " سیری در آفاق اندیشه "، از تغییرات جهانی و تغییر نگرش و توصیه درمانده، در وابستگی به حل موضوعات قومی پرداخته و به سیر آفاق گذشته می پردازد. او طرح اتحاد ملی را با ظرفیت های نیک اندیش ارائه می دارد و خیزش های مردمی و مدنی را حق ملت دانسته و به قانون اساسی رژیم دست نشانده و بدنام کابل تمکین می کند و به آن حقانیت بخشیده و استعمار و اشغال سرزمین ما را قانونی و مشروع جلوه می دهد. تجارب جامعۀ بشری این را ثابت نموده است که مطالعۀ قوانین و نظامنامه های دولت ها هیچ گاهی جدا از خصلت و ماهیت طبقانی آنان به ارزیابی گرفته شده نمی تواند. در سرزمین ما که همه چیز رژیم دست نشانده به فرمان امریکا و ارتش اشغالگر آن قرار دارد، قانون اساسی آن جز پردۀ استتار خیانت و جنایت امپریالیسم متجاوز نیست که رهبر دیده درای تسلیم طلبان به آن تمسک می جوید. قوانین جوامعی که بشریت از آغاز تاریخ تا کنون به خود دیده است، جز ابزار تحمیل ارادۀ یک طبقه بر طبقات دیگر نبوده است.
تئوریسین تسلیم طلب از این رو می خواهد برای فریب عده ای ساده لوح دنیای سیاست، افکار تسلیم طلبانۀ خود را جا بیندازد. در حالی که مردم ما در خون شناور است و لقمۀ نان آنان آلوده با خون هموطنان ما می باشد؛ کاشانۀ مردم ما زیر مدهش ترین بمباردمان های اشغالگران قرار می گیرد و یا توسط نیرو های ارتجاعی و مزدور داعش و طالب به رگبار بسته می شوند، و موج نفاق را ترویج می دارند؛ گند فساد فضای کشور را انباشته است؛ شهر کابل را با دیوار های بلند، باستیل کابل نشینان ساخته اند؛ اما با تمام این فجایع و مصائب، تسلیم طلب پوچ مغز سرنا را از سر گشاد آن پف می کند.
حین گام های مقدماتی برای اشغال سرزمین ما توسط سوسیال امپریالیسم روس، انقلابی فرهیختۀ نامور خلق زحمتکش و سلحشور ما، جاویدان نام "مجید" در اولین اعلامیۀ سازمان "ساما" نوشته بود: « در هر حال، چه امپریالیسم روس به توطئۀ جدید و یا تشدید مداخلۀ مستقیم متوسل شود و چه محافل رجعت گرا به پاداش بردگی امپریالیسم دیگری به نحوی در کشور ما تسلط یابند، مبارزۀ خلق با توان و قاطعیت بیشتر تا دست یابی به آزادی واقعی و تأمین عدالت اجتماعی ضرورتاً ادامه خواهد یافت». اما تسلیم طلب بدنام درگاه استعمار، از مزدوران و مدافعان رژیم، به نام سربازان فدا کار میهن نام می بَرَد.
تئوریسین تسلیم طلب از ذهن بیمار و آلودۀ خود جهان را آلوده و وابسته می پندارد و این را می داند که سرزمین عقابان بلند پرواز ما در اشغال کرگسان امریکائی و متحدان ناتوئی آن قرار دارد و ارتش مزدور، ساخته و پروردۀ اشغالگران می باشد که توسط امریکا تمویل و تجهیز می گردد. بناءً، فکر آن، نقشه و هدایت آن را نیز از باداران امریکائی خویش اخذ می دارند. اپورتونیست بی ننگ چگونه عساکر پوشالی ایله جار رژیم بدنام را سرباز فداکار می داند، مگر امریکا در افغانستان حضور نظامی ندارد و رژِیم آن الۀ دست بیگانگان نیست؟ این سرباز فداکار مگر از همین رژیم بدنام دفاع نمی کند؟ مگر همین اردو با ماهیت طبقاتی که دارد، توسط مشاوران امریکائی هدایت، تمویل و قومانده داده نمی شود؟ مصارف این اردوی ستمکار مزدور و وابسته را کی ها می پردازند؟!
آقای سرباند تسلیم طلبان، سربازان فداکار میهن کی ها اند؟ آن هائی که در امر اشغال سرزمین ما با امریکائی ها در کشتار مردم ما مدد می رسانند؟؟؟ مگر این آقایان تسلیم طلب روزانه از حوادث خون باری که ارتش امریکا و متحدانش در کشور ما و سائر نقاط جهان انجام می دهند و به منظور اسارت هر چه بیشتر خلق ما می کوشند، خبر ندارند؟ با این وجود، از منظر این نماد های سجود و خیانت، این نظامیان پوشالی همکار اشغالگران، سربازان فداکار میهن نامیده می شوند؟! این ها همان عساکر ستمگری اند که به مثابۀ افزار دست اشغالگران و به خاطر تحقق اهداف اشغالگران در مقابل مردم خود سلاح به دست گرفته اند. در این ایامی که سرزمین ما زیر سلطۀ عساکر اشغالگر امریکا و متحدان آن ها قرار گرفته است، و دسته هائی از ارتجاع مزدور بومی در پایبوسی و وطن فروشی در خدمت اشغالگران قرار دارند، فعالیت " سربازان فداکار"، احزاب سیاسی، اتحادیه ها، انجمن ها، نهاد های مدنی، ان جی او ها، شورای علماء ، شورای صلح، قوای اربکی، پارلمان و... در متن این سرزمین به اشغال کشیده شده چه معنی و مفهومی را ارائه می دارد، به جز از وطن فروشی و تحمل قلادۀ بردگی؟
تسلیم طلب مزدور در ادامۀ اراجیف نامۀ خود می افزاید: " تحقق دموکراسی، آزادی بیان و تشکل اجتماعات؛ یکی از بر جسته ترین تعهداتی است که دولت افغانستان و جامعه جهانی انجامش را روزانه تکرار می نمایند. "
تسلیم طلب بی آزرم از عساکر وحشی و بی رحم امپریالیسم امریکا و متحدان آن تحت نام «جامعه جهانی» که در واقعیت همان سیستم امپریالیستی جهانی است، خواهان تحقق دموکراسی، آزادی بیان و تشکیل اجتماعات می باشد. و هم شکوَه دارد که در انجام آن موفق نبوده است. از نظر این خوش خیال، امپریالیسم و قوای اشغالگرش، سرزمین ما را بهشت می ساخته است و از همین رو می افزاید که ما نمی خواهیم که این رژیم را از راه قهر آمیز سقوط بدهیم. این ها نمی خواهند تا رژیم را هم از راه قهر آمیز سقوط بدهند و با امپریالیسم و اشغال سرزمین ما مشکلی ندارند. و این نتیجه را از تجارب گذشته و وضعیت وطن اخذ نموده اند و در ادامه می گوید که در غیر آن، ما با این نظام ده ها مشکل داریم.
آقای تسلیم طلب با این بیان خود خیلی دیده درا از آب درآمد. چنین اشخاص پر گپ و سفسطه پرداز را استعمار تا به آخر تحویل نمی گیرد. فقط در زمان های معیّن از آن ها سود برده و پیش روی شان یک مقدار کاه و دانه می اندازند تا این که به خوردن آن مشغول شوند و رابطۀ خود را به کلی قطع ننمایند. اراجیف نویس تنها از نظام یاد آوری می دارد، اما از سر تا پای نوشته از امپریالیسم، سیستم امپریالیستی و اشغال سرزمین ما و منادیان وطنی آن ذکر نامی و خبری به عمل نیاورده است. تو گوئی که در سفارت امریکا نشسته است و قلم را جولان می دهد.
سردستۀ باند تسلیم طلبان مطرود، حال تئوری ضربت زدن فئودالیسم توسط امپریالیسم را از یاد برده است. تنها چیزی که مفهوم نگردید، این بود که آیا حرف دیروز این کودن درست بوده و یا اظهارات امروز وی. مگر این همان آقایان دیروز نبودند که در اوائل اشغال سرزمین ما در مقابل یک جمعی از اعضای سازمان و در مخالفت با اظهار نظر اصولی اعضای سازمان که سرزمین ما را اشغال شده می دانستند و از آن استنتاج های خود را ارائه می داشتند، یک تن از این باند تسلیم طلب اظهار می نمود: " اگر من بمیرم و اولاد من بالای عساکر امریکا مرمی فیر کند، من برای همیشه در قبر ناآرام خواهم بود».
نمی دانیم که حال مزاج شان چگونه است؛ همان ناراحتی را تا هم اکنون از بابت اعدام عساکر اشغالگر امریکائی توسط فرزندان آزادۀ میهن با خود حمل می دارند و یا خیر و یا این که این فکر ها مال همان زمان بود و حال مزاج عوض نموده اند؟ امروز همۀ مردم افغانستان به شمول مردم عام امریکا چه برسد به سیاست مداران آن، این را می دانند که دولت امریکا به افغانستان تجاوز نموده و هر لحظه مصروف کشتار مردم آن است. و تمامی مقرری ها در ادارات دولتی رژیم دست نشانده از ولسوال به بالا توسط سفارت امریکا مقیم شهر کابل صورت می گیرد و کنترول می شود.
تئوری پرداز تسلیم شده ها در ادامۀ اراجیف خویش می نوسد: " وقتی به «قول اردو ها» و پایگاه های نظامی ما دشمن یکه راست داخل می شود، جگر نظامیان را نشانه رفته حمام خون برپا می دارند."
نویسندۀ تسلیم طلب از «قول اردو» و پایگاه نظامی ما نام می برد و خود را شامل همین رژیم مزدور و آلۀ دست بیگانگان می داند. وی از جنایات دشمنان متذکر می گردد که هدف آن طالب و داعش باید باشد، اما این را نمی گوید که طالب و داعش را کی و از کجا به چه منظور تمویل و تجهیز می دارند و چگونه به پایگاه نظامی شما با همکاری چه کسانی یکه راست داخل می شوند. وقتی که شما می گوئید پایگاه نظامی ما، بناءً شما در تمامی جنایات، چور و چپاول و وطن فروشی این رژیم شریک هستید، به خاطر این که شما خود را مربوط به همین رژیم دانسته اید. به همین ترتیب از جنایات امپریالیسم اشغالگر امریکا و اهداف استعماری آن تذکری ارائه نمی دارید.
در این جا روی سخن ما به هموطنان دربند ماست که هرگز به کسانی که زیر بیرق استعمارگران داد از دموکراسی، حقوق دموکراتیک، حقوق بشر، پیشرفت و ترقی می زنند، اعتماد ننمائید. به کسانی اعتماد نمائید که مبارزه به ضد رژیم دست نشانده را با مبارزه به ضد امپریالیسم اشغالگر و ارتجاع مزدور آن پیوند می زنند. مردم نباید فریب ظاهر سخنان قشنگ ظاهرفریبان و سازمان های خوش خط و خال آن ها را بخورند و از سطح به عمق رفته تا به جوهر موضع گیری طبقاتی آن ها پی برند که از کدام موضع طبقاتی دفاع می نمایند. حال اگر کسی و یا کسانی فریب این افراد خادم امپریالیسم اشغالگر را می خورند، یا احمق مادر زاد اند و یا هم وطن فروش.
جاودانه یاد "قیوم رهبر" در اثر مشهور خود« تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء» می نویسد: « در مبارزه و ستیز استعماری آن چه بیش از همه نقش دارد، سرشت و یا موقعیت تاریخی یک نیروی اجتماعی است، آن نیرو هائی که بر اساسسرشت، سرنوشت شان با استعمار پیوند خورده است، اگر هم بنابر علل عارضیی چند گاه در سنگر ضد استعماری بنشینند، همانند مار آستین در لحظه ای مناسب نیش زهر آلود خود را در بدن انقلاب فرو می برند.
یک سازمان پیشتاز با سرشت ویژۀ خود در تناقض آشتی ناپذیر با استعمار قرار دارد. اگر در صفوف مبارزان پیشتاز راه آزادی فتوری هم ایجاد شود و یا نیرو هائی از آن در معبد تسلیم به سجود بپردازند، در آن صورت یا اشتباهی در کار است و یا انحرافی. نه همآهنگی و همسوئی طینت و طبیعت. در این صورت، یکی از دو سوی تناقض به طور حتم دیگری را نابود می کند و می بلعد. یا گردان پیشتاز دو باره در موقیت تاریخی خود قرار می گیرد و به گفتۀ نغز مولوی:
ھر کسی کو دور ماند از اصل خويش باز جــويـــــد روزگار وصل خـــويـش
و یا این که گردان پیشتاز به موقعیت تاریخی خود خیانت می ورزد و رنگ می بازد که در این حال حسابش از جمع شیفتگان راستین راه آزادی جداست. به هر حال استعمار نه به عنوان یک قدرت نظامی صرف، بلکه به مثابۀ یک سیستم با مردمان جهان ـ در کشور خودش و در بیرون ـ طرف است، که در این سیستم هم نگرش فکری آن مضمراست و هم حرکت سیاسی آن و هم نهاد ها و ابزاری که به وسیلۀ آن اهداف خود را برآورده می سازد. یک سازمان پیشتاز نیز بنا به گفتۀ: " لا یفلح الحدید الالحدید " از سیستمی پیروی می کند که نافع نگرش فکری، تحرکات سیاسی و نهاد ها و ابزار استعماری است.
بناءً اگر سازمان پیشتاز از موقعیت فکری ـ فلسفی خود انکار ورزد و خود را با حلیۀ افکار عقبگرا و تاریخزده متجلی سازد و یا چنانچه به لاادریتی بیفتد که قدم گاه خود را به عنوان یک سازمان پیشتاز گم کند، در آن صورت به جای این که با چراغ به جنگ سیاهی برویم، طشتی از قیر را بر چهرۀ خود مالیده ایم و در سیاهی ناپدید شده ایم.
خلع سلاح فکری سازمان پیشتاز و ناامیدی اعتقادی آن، کوششی است که در طی قرون و اعصار استعمار و ارتجاع بدان پرداخته است. گاهی پیشتازان اجتماع به کلی مسخ می شوند و سر از گریبان استعمار می کشند؛ و زمانی به عوامل پنهانی استعمار مبدل می گردند؛ وقتی هم به نفی ذات خود و بزرگ سازی استعمار و ارتجاع مردم را از نگاه معنوی بی روحیه می سازند و یا این که در بیابان های گرم و سوزان آن ها را به سراب " اندیشه های تازه " سرگردان می سازند. ولی در همه احوال نتیجه یکی است و آن این که وقتی سازمان پیشتاز از موقعیت فکری خود به نفع استعمار ـ ارتجاع و یا به نفع نیرو های دیگری که همراه اویند، بگذرد؛ راه را برای تسلیم در مقابل این نیرو ها باز می کند و نقش تاریخی خود را که همانا واژگونی وارونگی تاریخی این ملت است، به طور کامل نمی تواند انجام دهد .»
مداح تسلیم طلب از معبد سجود در ادامه می گوید: " وقتی فساد و شبکه های مافیائی از فرق سر تا پاشنه پای یک نظام را تسخیر کرده باشد، چنین نظامی ضرورت به اصلاحات بنیادی در تمام آحاد و سلول هایش دارد. "
نویسندۀ آستان بوس اشغالگران می خواهد در رژیم مستعمراتی و آلۀ دست بیگانگان اصلاحات بنیادی را به وجود آرد. اما این را تذکر نداده است که اصلاحات وارده را به مشورۀ دولت امریکا انجام می دهند و یا هم رژیم آلۀ دست آن ها؟ در این جا توجه خواننده را معطوف می داریم به تفکر یک مزدور استعمار و تفکر یک "سامائی" که علیه استعمار است. آیا خواست به وجود آوردن اصلاحات آن هم در یک نظام مستعمراتی از خواست های "ساما" است؟ در کدام یکی از اسناد مربوط به "ساما" چنین مطلبی تذکر گردیده است؟
هدف اعضای "ساما" مطابق برنامۀ آن، تحقق انقلاب ملی ــ دموکراتیک می باشد که هر کلمۀ آن دارای معانی ومفاهیم خاص خود می باشد. انقلاب به چه معنا و چرا، در کدا م کشور به چه منظور؟ هدف از کلمۀ ملی چیست و چرا ما خواهان انقلاب دموکراتیک هستیم؟ آیا به این انقلاب بسنده می کنیم و یا هم اهداف دیگری را در پی آن خواهیم داشت؟
اراجیف نویس گنده فکر در جائی از نوشتۀ خود در مورد "روشنفکر درجازده، غیرفعال، منجمد، وسواسی و تسلیم گشته شرایط موجود" کلماتی را سرهمبندی نموده که در واقع صفات خود را بیان نموده است. همین انحلال طلب فتنه چقدر تلاش نموده تا سازمان پیشتاز و انقلابی "ساما" را که با خون صد ها پاکباز "سامائی" درفش مبارزات ضد استعماری ـ ارتجاعی آن به اهتزاز درآمده، از حرکت بازداشته و " تسلیم گشته شرایط موجود " نماید.
مگر همین تسلیم طلبان درجازده، غیرفعال، منجمد و وسواسی نبودند که تحت نام کار دموکرتیک دو حزب راجستر شدۀ رسمی را در متن رژیم مزدور به وجود آورده و از نام "ساما" هراس داشتند و می گفتند که "ساما" را باید نُـه متر به زیر زمین مدفون کرد؟ مگر همین ها نشریۀ سرکاری نداشتند، دفتر حزب نداشتند؟ در این دفاتر و نشرات به چه کاری مصروف بودند؟ کرایۀ منزل و مصارف ماهوار آن را کی ها می پرداخت و به پاداش چه خدماتی؟ اینان در طول این مدت برای نابودی "ساما" چه طرح ها و برنامه هائی را از داخل و خارج به راه انداختند تا ارزش های ضد استعماری ـ ارتجاعی و موقعیت کارگری، جوهر فکری و عملی "ساما" را به نابودی بکشانند. نویسندۀ تسلیم طلب که چیزی به نام وجدان در ضمیرش ندارد، فقط با چیدن کلمات و حرافی با دهن گشادۀ یک روشنفکر مزدور و پاسدار درگاه امپریالیسم زوزه می کشد.
همۀ تلاش مذبوحانۀ این دلقک به منظور ضربه وارد نمودن به خط و مفاهیم پایه ئی "ساما" می باشد. او در این راستا تلاش می ورزد که ارزش های فکری ــ سیاسی امپریالیسم اشغالگر را به جای خط فکری ــ سیاسی "ساما" به طورخیلی رندانه و شیادانه تحت نام تغییر شرایط ، بیرون آمدن از چوکات و فورم های گذشته، دور کردن لباس رزم قرن بیستمی، جهانی شدن، پیشرفت تکنولوژی، نقد ایدئولوژی، نوپردازی سیاسی و تفکر خطی؛ بنشاند. این سردستۀ تسلیم طلبان پیوسته به دشمنان ملی و تاریخی "ساما" و خلق ستمدیدۀ افغانستان، با این تلاش مذبوحانه در صدد آنست تا اساسات "ساما" را همانند خط مشی مستقل ملی ــ انقلابی که از پیش شرط های تأسیس سازمان است و علیه خط وابستگی و مزدورمنشی می باشد و همچنان سه سلاح مطروحۀ "ساما" را که عبارت از ایجاد حزب طبقۀ کارگر، ایجاد جبهۀ متحد ملی و ایجاد ارتش توده ئی است، که این ها همه ابزار های تحقق انقلاب ملی ــ دموکراتیک کشور در راه رهائی ملی و اجتماعی خلق در بند ما می باشد؛ دور ریزد.
اما چرا تسلیم طلب از این مفاهیم پایه ئی "ساما" صحبت نمی دارد. چرا در سیاه نامۀ خود در اول و آخر نوشته از نام "ساما" سوء استفاده می برد، اما در داخل متن، مزخرفات قابل قبول برای امپریالیسم را به نام "ساما" ارائه می دارد؟
باندیست های تسلیم طلب که تعداد آن ها از شمار انگشتان یک دست کم تر است، می خواهند اساس تئوریک اندیشۀ سازمان را تغییر دهند و تفکر تسلیم طلبانۀ خویش را جایگزین اندیشه های پیشرو عصر سازند. آنان برای تباه نمودن و فاسد ساختن اعضای "ساما"، با تمام قواء کوشیدند عقاید ارتجاعی و تئوری اضمحلال مبارزۀ طبقاتی را در بین صفوف سازمان ترویج کرده و اشاعه دهند و در نهایت خود "ساما" را به انحلال، نابودی و یا به قلب ماهیت بکشانند.
در مقابل این تسلیم طلبان مطرود و منفور پناه برده در پایگاه استعماری، اعضای راستین "ساما" از همان روز بیان اندیشۀ تسلیم طلبانۀ آن ها، در هر مکانی دست از مبارزه علیه اعمال تسلیم طلبان برنداشته و با سخت جانی درفش خونین "ساما" را در اهتزاز نگهداشته و خط زرین مشعشع ضد استعماری ــ ارتجاعی آن را پاسداری و در راه تداوم و تکامل آن مبارزه نموده اند. "سامائی" های وفادار به خط فکری ــ سیاسی و کرکتر طبقاتی "ساما" در موقع لازم بر تفکر اصولی رفقای خود در برابر انحرافات فکری ــ سیاسی؛ تأکید ورزیده و در نوشته هائی به نام «به سوی غلبه...»، «انحراف»، مقالات تئوریک، قطعنامه ها و اعلامیه ها و با تدویر کنفرانس های متداوم؛ انحرافات فکری ــ سیاسی، تسلیم طلبی، رویزیونیسم، انحلال طلبی و هکذا اوضاع کشور را به تحلیل گرفته و آثار گرانسنگی از خود به جای گذاشته اند.
خط فکری ــ سیاسی و موازین تشکیلاتی "ساما" روشن است و درفش خونرنگ آن در اهتزاز. "سامائی" های راستین و انقلابی مصم اند بنابر نیاز تاریخی و اجتماعی در متن جامعۀ معروض به ستم مضاعف خویش، به رغم این ارتداد، تسلیمی و خیانت تاریخی عناصر نیمه راه مطرود و گمراه؛ پا به پای تاریخ در زیر این درفش قرمزین در مسیر ترسیم شده به خون سرخ جانبازان "سامائی" رو به افق تابناک فردا، طی طریق کنند.
پایان