فـائـق رسـتــاقـی
۲۱ اکتوبر ۲۰۲۲
دروغ های ضد امریکائی طالبان و معاملات پیدا و پنهان امریکا با آن
(۱)
از اواخر دوران قرون وسطی سیاست های استیلاگرانه و غارتگرانۀ استعماری دول اروپائی بر زمینه های تجارت گرائی یا مرکانتیلیسم از طلیعۀ قرن پانزدهم میلادی شکل گرفته و با پا گذاشتن آنان به قاره های افریقا تا سراسر آسیا و قارۀ امریکا، اجرائی شد. در تاریخ استعمار کهن و نوین و به ویژه امپریالیسم که سیاست تهاجمی بر زمینه های اقتصادی به اوجش رسید؛ همواره چنین بوده است که سیاست ها و برنامه های توسعه جویانه و تجاوزکارانۀ دول استعمارگر غربی و سپس شرقی برای اشغال سرزمین ها و غارت ثروت خلق ها (امپریالیسم جاپان و توسعه طلبی تزاران نوین و چین و روسیۀ کنونی) در پوشش شعار های فریبنده و جذابی کتمان شده و با لایه های مضاعفی از دروغ، اغواگری و پنهانکاری، لاپوشانی شده است.
دول امپریالیستی انگلیس، امریکا و سوسیال امپریالیسم معدوم شوروی و میراثخوار کنونی آن روسیۀ پوتین، نمونه های بارز و مشخص چنین روشی اند. در تاریخ معاصر کشور ما طی حدود سه قرن و به ویژه نیم قرن اخیر، هر سه تای این قدرت های بزرگ استعماری برای اغوای مردم افغانستان و مردمان جهان از این شعار ها و شیوه های اغواگرانه کار گرفته اند. درست از هنگامی که تزاران نوین در راه توسعه جوئی به سوی جنوب، در کشور ما زیر نام "سوسیالیسم " و "انقلاب ثور" حضور اشغالگرانه داشتند و در حق کارگران و دهقانان جنایت و کشتار می کردند، امپریالیسم فریبکار امریکا برای ضربت زدن به رقیب روسی، به دستور برژینسکی به سازماندهی و تسلیح مزدوران اخوانی خفته در آغوش حمایت آی اس آی پاکستان، به نام "مجاهدین" پرداخته و آنان را "مبارزان راه آزادی" (freedom fighters) خواند. و وقتی مأموریت "مجاهدین" ختم شد (پایان جنگ سرد و جانب شوروی و پیمان آن)، در اوج جنگ قدرت، مجاهدان را با نوعی از اسلام سیاسی از همان سنخ، ولی به مراتب مزخرف تر (گروه طالبان با شعار های اغواگر عوام الناس) تعویض کرد.
با این پیشینه و روش، پس از در افتادن امپریالیسم امریکا با مخلوق طالبی خود، در اکتوبر ۲۰۰۱م در چهارچوب یک ستراتیژی تهاجمی به سوی شرق و تداوم رقابت چندگانۀ امپریالیستی در آسیای میانه ــ اوراسیا، به افغانستان لشکر کشیده و آن را اشغال نظامی کرد. این اشغالگری مستقیم کهن استعماری برای دو دهه در افغانستان مستعمره در عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و استخباراتی مشهود بود، همه عرصه ها را هدف گرفت و متأثر ساخت. امپریالیسم اشغالگر و شرکای تجاوزش برای کاستن از قبح سیاست و عملکرد استعماری خود، با شعار های دروغین و فریبندۀ "دموکراسی"، "حقوق بشر، "حقوق زنان افغان"، "آزادی بیان" ، "انتخابات"و سائر لاطائلات در افغانستان اشغال شده و مقهور به میدان آمد و تعدادی ساده لوح، ابله، فریفته، مفتن، گمراه و کسانی که در سرشت با او یکی و در همراهی با اشغالگر منافع شخصی و گروهی داشتند؛ را فریفته و با خود همراه ساخته و دست و دامن شان را به خیانت ملی و تاریخی آلوده ساخت. اما به زودی معلوم شد که کلیت این ملت آزاده و این خلق سلحشور و دردمند، به رغم یک مشت فریب خوردگان و تسلیم شدگان به امپریالیسم اشغالگر و قاتل خلق ما، ارادۀ حمل یوغ سنگین امپریالیسم اشغالگر را در سر ندارند.
لذا، از همان سال های ۲۰۱۲ میلادی به بعد، در اوج قساوت، کشتار و جنایت امپریالیست های متجاوز و جنایت پیشۀ امریکا ــ ناتو، پاشنۀ آشیل آنان نمایان شد. در عین داشتن ستراتیژی درازمدت برای منطقه بابت نقش آفرینی در برابر ائتلاف رقیب بر محور قدرت های منطقه ئی چین ــ روسیه، ضرورت بازنگری و تعدیل ستراتیژی استعماری اشغال نظامی افغانستان با مخارج گزاف انسانی و مالی اش بر دوش دول امپریالیستی اشغالگر، به مثابۀ بخشی از این ستراتیژی کلی، آشکار شد. از همان سال ها، امپریالیسم امریکا با شرکاء در عین بازنگری و طرح تعدیل حضور نظامی ــ اطلاعاتی در افغانستان؛ در عین ادامۀ تأمین حمایت کلی به دولت مزدور کابل، طرح روی گشتاندن به طالبان و تقویت پنهانی و در نهایت تماس های رسمی با این گروه را روی دست گرفته و از کانال های اطلاعاتی، مالی، سیاسی و دپلوماتیک ادامه داد.
شناخت درازمدت امپریالیست های امریکا و اروپا از سابقۀ خودفروختگی افراد و گروه های اخوانی منسوب به اسلام سیاسی و خیانت شان به میهن و رقصیدن زیر دهل دولت معاند و مرتجع پاکستان، آشکار بود. مزید بر این، امپریالیسم امریکا از اوائل دهۀ هشتاد میلادی، از دوران "جهاد" "مجاهدین"، تا زمان جنگ قدرت و بربادی کابل میان گروه های تنظیمی، ملیشا و سپس طالبان و شیفتگی رهبران این گروه ها به قدرت به هر قیمت؛ و در دوران ترکه و دعوا بر سر سهم هر یکی از شرکای شرکت سهامی دوران ۲۰ سالۀ اشغالگری مستقیم (دولت مزدور کابل)، نیز به خوبی آگاه بود. در جنب این دو مسأله و بر زمینۀ آن، ساختار قومی ــ مذهبی و واقعیت های میدانی افغانستان در اواخر دولت پوشالی غنی، امپریالیسم امریکا و شرکاء را در امر یکدست ساختن نسبی قدرت کمک کرد. با همین درس آموزی ها، و شناخت لازم امپریالیسم از خصوصیات مزدوران جمع شده در وجود نظام پوشالی مستعمراتی و به خصوص از شیفتگی و دلبستگی رهبران مزدور و مرتجع جهادی ــ قومی به قدرت و زر و ثروت و جنگ و دعوا بر سر آن؛ هر چند در ظاهر امر طرح تقسم قدرت مطرح بود، ولی امریکا به یک دست ساختن (انتقال) قدرت به طالبان روی آورد.
این انتقال قدرت به طالبان و نابودی جزیره های قدرت در حاشیۀ دولت کابل، با خلع ارکان محلی و جنگ سالار قدرت نظامی و اقتصادی و تنها ماندن سران ارتجاعی مراکز موجودۀ قدرت به طور خلع شده و فروریختن سنگر ها و تسخیر ولایت ها پی هم، جای پای این سران پوشالی و شتمگر را خالی ساخت. این زمینه های قانونی، رسمی و نظامی ـ استخباراتی این انتقال قدرت همزمان با به ثمر رسیدن مذاکرات رسمی ـ پنهانی دوحه میان نمایندۀ دولت امریکا با نمایندگان گروه طالبان و در واقع با نمایندگان دولت و سازمان های دولتی پاکستان، مساعد شده و در زمان لازم، بدون مقاومت و سهل و آسان اجرائی شد و جنایتی پشت جنایت را رقم زد. همزمان با انتقال قدرت، تیکه داران پوشالی جهائی ــ قومی مثل تکنوکرات های وارداتی، بزدلانه راه فرار را در پیش گرفتند.
گروه مزدور و منفور فاشیستی طالبان از همان بدو تولد نامیون شان از زهدان ارتجاع منطقه، به مثابۀ ابزار جنگ نیابتی و پروژۀ نو استعماری برای دول استعمارگر و مرتجع آزمند و توسعه طلب مطرح بوده و من بعد نیز چنین خواهد بود. این گروه اسلامیست اجیر اساساً انگلیسی ــ امریکائی از زمان ایجادش تا همین اکنون در مزدوری و وابستگی مضاعف به قدرت های استعماری ــ ارتجاعی بیرونی مطرح بوده و همزمان به اربابان متعددی عشوه فروخته است. این گروه ریاکار سخت عوامفریب و پراگماتیست است؛ تا آن حدی که این روز ها این گروه دروغ پرداز "ضد اشغال" نرد عشق با دولت غاصب صهیونیست و قاتل خلق فلسطین، می بازد. همین عشوه فروشی همزمان، راه و روش پراگماتیستی نوع امریکائی و آمادگی این گروه برای پذیرفتن حلقۀ غلامی بیش از یک دولت متجاوز و حریص؛ ایجاد توهم کرده و تعلق و سرسپردگی انگلیسی ــ امریکائی بخش عمدۀ آن در هاله ای از ابهام مستور مانده است.
باید به کنه این حقیقت پی برد که به رغم ناکارآمدی ستراتیژی اشغالگرانۀ نظامی امپریالیسم امریکا و شرکای ناتوئی اش در افغانستان، ستراتیژی تعدیل شدۀ جدیدش همراه با ستراتیژی کلی منطقه ئی اش در قبال منطقه و رقبای چینی و روسی در پیوند نزدیک با جنگ و تقابل خونین اوکراین، پابر جا است و به شدت روی آن کار می شود.
پس از انتقال قدرت به طالبان، این گروه در مرکز این ستراتیژی تعدیل شده و در موقف رهبری هر نوع دولتی ــ چه یکدست، چه مشارکتی ــ قرار خواهد داشت. طی یک سال اخیر از شواهد برمی آید که امپریالیسم جنایتکار امریکا با همپیمانانش در پی تحقق ستراتیژی منطقه ئی خود بابت ضربت زدن حریفان روسی و چینی در حیات خلوت شان با ابزار خون و خشونت و به گونۀ عراق و سوریه، به بسیج و گسیل گروه های مزدور و تروریست اسلامیست شبیه طالب و یا داعش بر زمینۀ افغانستان تحت حاکمیت ظاهری طالبان، است. به رغم این فاکت مسلم حضور و نقش افرینی گروه فاشیست و خودفروختۀ طالبی در رأس هرم قدرت پوشالی، امپریالیسم امریکا و شرکای ناتوئی جنایاتش تعداد زیادی از مزدوران جنگسالار جهادی و قومی، نظامیان فراری پوشالی، تکنوکرات ها و مزدوران مدنی و تسلیم طلب را در آستین توطئه نگهداری کرده و قرار است آنان را در بدنۀ این هرم جا به جا کنند.
ادامه دارد