مـحـمـد عـمـر قـریـشی- کابل
۱۴ فـبـروری ۲۰۲۲



"اسپنتا":اعتذار یا چارزانو نشستن بعـد از وقت!؟

یکشنبه ــ ۲۴ دلو ۱۴۰۰ــ کابل:در زیرنویس رسانۀ "افغانستان انترنیشنل" از قول داکتر "رنگین اسپنتا" نوشته بودند که وی گفته است:"اگر امریکا را دوست گفته باشد، از مردم معذرت می خواهد" هم چنین در فیسبوک ها از قول وی نگاشته اند که گفته است: "مرا ببخشید، اگر امریکا را متحد و دوست خوانده ام " .  در یادداشت امروز مکث کوتاهی در همین زمینه خواهیم داشت:
۱ـ تا جائی که از لابه لای نوشته ها و اخبار جهان غرب بر می آید و کسانی که در آن سمت ها مدتی زندگانی نموده اند، قصه می کنند، سنت "پذیرفتن اشتباه" و "معذرت خواستن از مردم" بابت آن اشتباه و یا اشتباهات در کشور های غربی یک اصل پذیرفته شده است، با این ویژگی که اگر فرد اشتباه کننده در قدرت باشد، همزمان با "اعتذار" و پوزشخواهی از مردم، استعفاء داده از قدرت نیز کنار می رود و هرگاه در قدرت نباشد و بعد از ختم قدرت و دورۀ کاری از مردم به علت اشتباه و یا اشتباهاتش پوزش بخواهد، دیگر میدان سیاست را رها نموده، تلاش می ورزد تا از طرق مختلف دیگرتأثیرات سوء اشتباه و یا اشتباهاتش را جبران نماید.
۲ ـ وقتی بخواهیم از منظر فرهنگ غرب به معذرتخواهی "اسپنتا" نظر بیندازیم، دیده می شود که وی در همین حرکت نیز صادق نیست و می خواهد باز هم بر سر مردم کلاه بگذارد. اگر باور ندارید لطفاً به کلمۀ شرطیۀ "اگر" در معذرتخواهی وی دقت نمائید. این اگر نشان می دهد که نامبرده علی رغم تمام خدماتی که به امپریالیسم امریکا و دولت دست نشاندۀ آن انجام داده است و مدت های مدیدی یکی از چرخ هائی بوده که امپریالیسم اشغالگر امریکا و شرکاء بر مبنای حرکت همان چرخ ها، تلاش ورزیده اند تا مناسبات استعماری- مستعمراتی را در کشور ما قایم نمایند، "اسپنتا" خواننده را به دنبال نخود سیاه گفته اش سرگردان می سازد و نمی خواهد کسی عملکردش را به نفع اشغالگران امپریالیستی و به ضرر خلق افغانستان در نظر بگیرد. نکاتی که در این مختصر خواهم کوشید آنها را نقطه گذاری نمایم.
۳ ـ به نظر من نخستین و بزرگ ترین خیانت سپنتا و افرادی از قماش وی این بود که آنها آبرو، اعتبار و حیثیت مبارزاتی جنبش انقلابی افغانستان و جریان دموکراتیک نوین "شعلۀ جاوید" و "اندیشۀ مائوتسه دون" را که با تأسف بدان منسوب شده بودند، در پای متجاوزان اشغالگر اعم از امریکا، انگلستان، المان، فرانسه، ایتالیا و بقیه همراهان سیستم امپریالیستی که در اشغال جنایتکارانۀ افغانستان شرکت داشتند، قربانی نمودند.
این قماش افراد از "اسپنتا" و "اعظم دادفر" گرفته تا "نجیب روشن"، "کریم براهوئی" و بقیه انقیاد طلبان رسوائی که در پیشاپیش ارتش های اشغالگر خوشرقصی نمودند، احزاب سرکاری ایجاد نمودند، در انتصابات استعماری حصه گرفتند، جوانان را به سربازی و دادن خون در خدمت اشغالگران قرار دادند، باید این را بدانند که تاریخ در کل و تاریخ جنبش های انقلابی کشور به صورت خاص آنها را بر رویت این و یا آن جمله و یا پخش ۵ ـ ۱۰ هزار افغانی و یا دالر مورد بازخواست قرار نداده در مورد شان حکم صادر نمی نماید، بلکه نفس شرکت آنها را در ادارات مستعمراتی و تحکیم مناسبات استعماری- مستعمراتی، خیانت به کشور افغانستان، خیانت به خلق افغانستان، خیانت به جنبش های آزادیخواهانۀ مردم افغانستان و در نهایت خیانت به جنبش انقلابی افغانستان که بدان به ناحق منسوب شده بودند، دانسته آنها را خائن، وطنفروش و دشمن آزادی و آزادگی افغانستان  می دانند.
۴ ـ افرادی از قماش "اسپنتا"، "اعظم دادفر" و بقیه باید بدانند که زننده ترین، ارتجاعی ترین و دیرپای ترین تأثیر خیانت آنها این بوده که در عمل با تقدیس انقیاد طلبی و سر در آستان اشغالگران سائیدن، عملاً به هزاران تن از روشنفکران و نیرو های چپ را که به غلط آنها را در سطح بزرگان آن زمان جنبش انقلابی و متعلق به جنبش انقلابی می دانستند، قسماً به دنبال خود شان کشانیده، در روند حزب سازی ها به دنباله روان بی مقدار تسلیم طلبی و انقیاد ملی مبدل ساختند و تعداد دیگری را از مبارزه دلسرد ساخته، به انزواگرائی و بی عملی رهنمون شدند.
افرادی از قماش "اسپنتا" و بقیه شرکاء باید بدانند که با این عمل شان، عملاً میدان مبارزۀ آزادیخواهانه را از فرزندان صدیق و آزادیخواه کشور تهی نموده، آن را به دست نشاندگان امپریالیسم در وجود طالب و بقیه باند های ارتجاع هار اسلامی سپردند.
آنها باید این واقعیت را بپذیرند که وقتی امروز نیرو های انقلابی، ملی و آزادیبخش و نهاد هائی که به همین منظور توسط جانبازان سترگ خلق ما اعم از مجید ها، یاری ها، فیض ها، بهمن ها و... اساس گذاشته شده بودند،  خلاف سال های نخست حاکمیت مزدوران روس، دیگر نه تنها بدیل و الترناتیف حاکمیت دار و تازیانۀ طالب و بقیه جنایتکاران اسلام سیاسی نیستند، بلکه در تمام محاسبات سیاسی سرنوشت ساز دیگر کمترین نقشی ندارند؛ این اضمحلال و نابودی به همان سان که ریشه در قساوت ها و جنایات مزدوران روس و داعیان اسلام سیاسی که جم غفیری از آنها را قلع و قمع نمودند، دارد؛ متأثر از سیاست های خائنانه و انقیاد طلبانۀ این نوکران امپریالیسم لگام گسیخته نیز می باشد.
۵ - اگر به بیان جرم مشترک تمام این نسل به همین مقدار بسنده نموده، تفصیل آنها را بگذاریم برای بعد، جرم مشخص "اسپنتا" طرح ریزی و تدوین موافقتنامۀ امنیتی بین دولت امریکا و ادارۀ پوشالی و در نتیجۀ آن، پذیرش کاپیتولاسیون، جرم مشخصی است که هیچ پوزش و اعتذاری نمی تواند آن را نادیده بگیرد.
هموطنان گرامی!
وقتی سربازان متجاوز و جنایتکار امپریالیسم امریکا و بقیه شرکای جرم آن، به ده ها و صد ها و هزاران تن از مردم بیگناه ما  به خصوص دهقانان کشور ما را به منظور سرگرمی و یا تخلیۀ عقده ها و کینه هائی که از حاکمیت های خود شان داشتند، گلوله باران می نمودند، نه بر زنان و کودکان رحمی می نمودند و نه هم بر بیماران و کهنسالان، می دانید تکیه گاه آنها و اطمینان شان به این که از بازخواست معاف خواهند شد چه بود؟ اگر نمی دانید، بدانید که آنها با تکیه و با استناد به موافقتنامه ای بدین کار تشبث می ورزیدند که توسط  شخص "اسپنتا" و شرکایش تدوین یافته بود. یعنی این "اسپنتا" بود که مجوز کشتار بدون بازخواست فرزندان مردم ما را از قبل صادر نموده بود. این جاست که چنین معذرتخواهی هائی حتا در سطح چارزانو نشستن بعد از وقت نیز محاسبه نمی گردد.
۶ ـ برای افرادی از قماش "اسپنتا" مسأله این نیست که می باید در پیشگاه خلق از کارهائی که کرده اند، پاسخ دهند، بلکه مکمل آن پاسخگوئی، از کار هائی که می توانستند بکنند مگر نگرده اند هم می باید به پاسخگوئی کشانیده شوند. همین شخص "اسپنتا" که از نخستین روز های به قدرت رسیدن شاه شجاع امریکائی "حامد کرزی" به مثابۀ مشاور شخصی و بعد ها وزیر خارجه و مشاور امنیتی وی رسماً وظایفی را بر دوش داشت، می باید پاسخ دهد وقتی دگروال جنایتکار المانی "کلاین" به یک ضربت در قندوز بیش از ۱۴۰ تن از هموطنان ما که بیش ترین آنها را زنان و اطفال می ساخت، به قتل رسانیده به خاکستر مبدل ساخت چرا صدایش را بلند ننمود، آن را محکوم ننمود و از مقامش استعفاء نداد، به همین شکل در سایر جنایات آشکاری که ارتش های اشغالگر انجام می دادند چرا حتا برای یک بار موضع نگرفت و نگفت که آن اعمال جنایت، انسان کشی و قتل عام است؟؟
هموطنان گرامی!
خلاف گفتۀ آن دختر خانمی که قاتل "چه گوارا" را حین اعدام انقلابی اش مخاطب قرار داده گفت:"نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم"، با تأسف یکی از بدبختی های تاریخ معاصر کشور ما این شده است که بر مبنای تعلقات حزبی- سازمانی، قومی- مذهبی، سمتی- نژادی و ارتجاعی ترین معیار های دیگر، نه تنها خیلی زود جنایات جنایتکاران را فراموش می کنیم، بلکه از "کیسۀ خلیفه" جنایات آنها را نیز بخشیده با پرروئی آغوش مان را بر روی آنها باز می نمائیم و حین بازخواست به همین اکتفاء می نمائیم که بگوئیم "از خود انتقاد نموده اند".
حین چنین مناسباتی نه تنها این نکته را نادیده می گیریم که انتقاد از خود و پذیرش آن، محدودیت هائی دارد که در رأس همۀ آنها تفکیک بین "اشتباه" و "خیانت" است، بلکه در مورد همان اشتباه هم وقتی اندازۀ اشتباهات زیاد باشد، به گفتۀ استاد "موسوی"  نمی توان "اوقیانوس اشتباهات را با قاشق انتقاد خالی کرد، نیز از یاد مان می رود.
از همین رو به مثابۀ یک هوشدار همگانی، این را باید در نظرداشته باشیم که نباید در برخورد با خائنانی از قماش "اسپنتا" از کیسۀ خلیفه بخشیده، پای آنها را مجدداً در داخل بقایای جنبش انقلابی باز کرد. این ها سرمه های آزموده شده اند و در اولین فرصت باز هم ضربات شان را بر جنبش انقلابی وارد خواهند ساخت، زیرا خیانت به خلق جزء خصلت و "DNA " آن ها شده است. این هوشدار بیشتر متوجه آنهائیست که از خوان یغمای ۴ دهۀ اخیر نه چیزی برده اند و نه هم چیزی خورده اند، اگر نمی خواهند در تاریخ از آنها نیز به مثابۀ خائن و وطنفروش و همراه و همتراز خائنان یاد گردد، متوجه این هوشدار باشند.

مبارزه علیه امپریالیسم، جزء لاینفک مبارزه علیه ارتجاع در کل

و ارتجاع هار مذهبی- طالبی به صورت خاص، می باشد

تشکل و تسلیح نیاز و خواست زمان ما!