پاینده پایمرد
۲۱ اپریل ۲۰۲۳
شناسائی نظام طالبی یعنی تأیید رسمی فاشیسم تئوکراتیک و جنایات طالبان
طبق گزارش های منتشرۀ رسانه ها، "ملل متحد" پس از بیش از ۱۸ ماه تعامل سازشکارانه و پراگماتیستی با گروه و جنایتکار و امارت نامشروع و تحمیلی آن از جانب امپریالیست های غربی بر دوش زخمی مردم افغانستان، اینک به دلیل حدت یابی تضاد منافع و کنش متقابل بازیگران عمدۀ "شورای امنیت" آن سازمان در پیوند با افغانستان و منطقۀ متصل به آن، دچار تناقض گوئی شده است. بازتاب این تضاد بین دول دو محور شرقی و غربی عضو "شورای امنیت"، خود را در رویکرد های متضاد "قطع رابطه" و "شناسائی" دارالامارۀ گروه جنایتکار طالبان، توسط "ملل متحد" نشان داد.
از بدو تأسیس "ملل متحد" تا این دم، این سازمان در خدمت فاتحان، زورمندان و دول زورگوی هر مقطع بوده است. پس از ختم جنگ عمومی دوم و شکست متحدین و پیروزی متفقین، "ملل متحد" به حیث ارادۀ متفین در سال ۱۹۴۶ میلادی در نتیجۀ ارادۀ فاتحان آن جنگ عرض اندام کرده و زان پس تا اوائل دهۀ نود قرن بیستم (شکست و نابودی اتحاد شوروی و پیمان وارسا و ختم جنگ سرد میان دو بلوک امپریالیستی) و تحت تأثیر جنبش آزادیبخش ملی در مستعمرات و نمیمه مستعمرات امپریالیسم و سر بر آوردن "جنبش عدم تعهد" به گونۀ نسبی در عین تمایل به غرب، سیاست هایش را به گونه ای میزان می کرد که متضمن منافع اعضای دائمی "شورای امنیت" شامل پنج کشور باشد.
از زمان اختتام جنگ سرد و تکتازی و هجوم امپریالیست های امریکا و اروپا به سوی شرق و جنوب، "ملل متحد" در هر کجا از جایگاه یک سازمان به ظاهر جهانی و بی طرف در نقش مجری بی اراده و ابزار دست امپریالیسم امریکا و شرکاء و موید و همکار این دول متجاوز و جنگ افروز غربی در عین همگامی، برای آنها از آدرس "ملل متحد" و یا "شورای امنیت" آن مجوز جنگ افروزی، اشغالگری و توسعه جوئی استعماری را صادر کرده است. در همین دو دهۀ اخیر شاهد صدور مجوز تجاوز به افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه، یمن و غیره کشور ها بودیم. حدود ۲۲ سال قبل امپریالیسم اشغالگر امریکا با شرکای ناتوئی اش با مجوز و قطعنامۀ شماره (۱۳۷۳)"ملل متحد" به افغانستان یورش آورده مدت ۲۰ سال آن را در اشغال داشت که "ملل متحد" در کسوت نظامی سربازان اشغالگر (آیساف) از سال۲۰۰۲ تا ۲۰۱۴ نیرو های متجاوز و اشغالگر غربی را در کشور اشغال شدۀ ما همراهی کرده و در جنگ و کشتار مردم ما سهم مستقیم داشت.
با این پیشینۀ تجاوزکارانه و تأیید و همگامی تجاوزکاران سازمان جنایتکار ناتو، اینک سازمان ملل پس از جنبیدن اژدهای چینی و هار و تحریک شدن خرس قطبی، پس از سال ها اجرای مو به مو و بدون چون و چرای سیاست های توسعه طلبانه و تجاوزکارانۀ امریکای قلدر، اینک خود را در برابر واقعیت های جدیدی می بیند که بازیگران فزونخواه آن فرهنگ جا افتادۀ "ملل متحد" را نمی پذیرند. دیریست که کشور های محور مسکو با همسایگان افغانستان در تلاش یکدست ساختن رویکرد و سیاست های به گونۀ نسبی هماهنگ در خصوص افغانستان که بازتاب دهندۀ نگرانی های امنیتی، منافع ملی و چگونگی و ابزار و شیوه های چنین رویکردی منطقه ئی به گونۀ مستقل و جدا از کانال "ملل متحد" باشد، بوده اند که نمونۀ آخرین آن اجلاس اخیر "سمرقند" بوده است.
رویکرد دولت های روسیه، چین، پاکستان، ایران، هند و سائر دول همجوار افغانستان در شمال به اضافۀ برخی دول مرتجع عربی و ترکیه، رویکردیست به غایت ارتجاعی، استعماری و فرصت طلبانه بر پایۀ منافع و سیاست های درازمدت و کوتاه مدت هر یکی از آن دول در قبال افغانستان. برای این دول در موقعیت طلائی پیش آمده (به دلیل شکست ستراتیژی و فرار غرب اشغالگر و عدم تمثیل ارادۀ واحد مردم افغانستان توسط نیرو های ملی ــ مترقی حاضر در میدان) اصول و ارزش های پذیرفته شدۀ جهانی مثل استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حقوق بشر، حقوق زنان، دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی، آزادی عقیده و بیان و در مجموع سرنوشت جمعی ملی و اجتماعی زنان و مردان دربند و ستمکش افغانستان ارزشی ندارد. این دول مرتجع همجوار و دول امپریالیست (چین و روسیه)، سیاست ها و رویکرد های شان را به بهانۀ "عدم مداخله در امور داخلی افغانستان" عیار نموده و بدین گونه اغماض بی شرمانه و ننگین خود را در قبال جنایات فاشیستی و اپارتاید و شوونیسم جنسیتی و قومی طالبان توجیه کرده و انسان افغانی و حقوق انسانی آن را در پای منافع پلید و آزمندانۀ خود ها قربانی می کنند. از مدتی بدین سو دول محور شرقی در پیوند با افغانستان روی دو زین سواری می کنند: هم با طالبان روابط پیدا و پنهان اقتصادی، سیاسی، دپلوماتیک، استخباراتی و فنی دارند و هم می خواهند در این میان در عین ربودن ثروت مردم افغانستان، با وضع شرط و شروط معینی تا حدودی از طالبان دوری جویند به گونه ای که ستم و جنایات سیستماتیک روزمره، حدت یابنده و گستردۀ طالبان در حق زنان و مردان مظلوم، تحت ستم، گرسنه و زندانی افغانستان بر دامن این دول لکه ای بر جای نگذارد.
در چنین جو موجود و خلاء قدرت ملی ــ مردمی در کشور ما، امپریالیسم امریکا و متحدانش نیز برای افغانستان و منطقه برنامه هائی دارند و کشور های منطقه را در برابر یک آزمون و انتخاب از میان دو گزینۀ موجود می طلبند. لذا گفته می توانیم که امپریالیسم امریکا با طرح و پیشنهاد معاون سرمنشی "ملل متحد" به اسم "امینه" برای شناسائی دارالامارۀ نامشروع طالبان، دول محور مسکو ــ پیکن و متحدان را یا به شناسائی ادارۀ جنایت طالبان از کانال "ملل متحد" با قبول کلیه کارکرد ها و جنایت های آن یا ایستادن در برابر آن از موضع این سازمان وادار سازد و بدین وسیله وضعیت موجود مراودات و شناسائی عملی و بالفعل (de facto) ادارۀ ضد ملی طالبان توسط این دول منطقه را به شناسائی رسمی و قانونی (de jure) آن از کانال "ملل متحد" ارتقاء بخشد. از این زاویه طرح "بی بی امینه" ناامین، به احتمال زیاد، فی نفسه یک طرح امریکائی می تواند باشد.
سازمان ملل به رغم کارنامه های عملی اش در معضلات اقصی نقاط دنیا و ایستادن در کنار قدرتمندان علیه ضعفاء و استعمارگران علیه خلق ها و ملل تحت ستم گیتی؛ در اصول عالمی از ارزش های انسانی مثل حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی های ملی و مدنی، استقلال و حاکمیت ملی، آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات و تجمعات، حق ملل در تین سرنوشت خویش را در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، منشور ملل متحد و پروتوکول های الحاقی گنجانیده و در ظاهر امر بدان ها پایبند است و هر گونه تجاوز به این حریم ها را و یا تخطی از اجرای آن را جرم می شمارد.
حال با این اصول و ارزش های مطروحه به طور رسمی،"ملل متحد" چگونه با اداره ای مافیائی ای که خود آن گروه را تروریست خطاب کرده و رهبران آن را در "فهرست سیاه" قرار داده و ممنوع الخروج ساخته است؛ اداره ای که سیاست ها، رویکرد ها و عملکرد های آن از روز ایجادش به ویژه در این نوبت اخیر هژده ماهه مالامال از ستم، قساوت و جنایت در حق حدود ۳۹ میلیون زنان و مردان دربند افغانستان بوده است، را به طور رسمی شناسائی کرده و از کشور های عضو نیز چنین بخواهد؟ آیا این به رسمیت شناختن فاشیسم، این بار در کسوت طالبانی نیست؟ طالبان یک گروه اقلیت نامشروعی است که به اساس دسائس استعماری ــ ارتجاعی به جای دولت مزدور غنی نصب شد. این گروه فاقد مشروعیت ملی با تمامیتخواهی ایدئولوژیک، عدم تسامح در برابر دگراندیشان، و شوونیسم و اپارتاید جنسیتی ــ قومی و برتری طلبی فاشیستی شناخته می شود. با این اوصاف، شناسائی طالبان به معنای اغماض و کنار آمدن و قبول این ویژگی های گروه شقی و مزدور طالبان است، نه چیز دیگری. مزید بر این ها، نظامیان، شکنجه گران و جلادان گروه طالبان همواره با بدرفتاری، شکنجه، بی حرمتی و اعدام اسراء و افراد غیرمسلح و یا کشتن آنها زیر شکنجه، "کنوانسیون های جینوا" و "قانون بین المللی حقوق بشر" را به وضوح و به کرات نقض کرده اند. تمکین در برابر این اوصاف نکوهیدۀ طالبان به ویژه فایشیسم، شوونیسم، تبعیض جنسیتی ــ قومی و رویکرد اپارتاید گونه و شکنجه و سرکوب مخالفان و معترضان خواهان حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی به شیوۀ نازی ها، صد در صد به معنای زیر پای نهادن ارزش ها و اصول مطروحۀ "ملل متحد" و تصریح شده در "اعلامیۀ جهانی حقوق بشر"، "منشور ملل متحد"، "کنوانسیون یا قرارداد های جهانی" و "پروتوکول های الحاقی"، "کنوانسیون های جینوا" و "قانون بین المللی حقوق بشر" بوده و در تقابل آشکار با آن ارزش ها قرار دارد. لذا به صراحت گفته می توانیم که شناسائی رژیم جنایتکار دار و تازیانۀ طالبان توسط "ملل متحد" و دول عضو، شناسائی رسمی رویکرد های جنایتکارانه و تراز فاشیستی طالبان در برابر مردم افغانستان است.
طالبان یک گروه مزدور و مرتجع افراطی اسلامی است که فاقد مشروعیت ملی، اجتماعی و بین المللی است. هر گونه تلاش برای دادن وجهه به این گروه و دارالاماره از بیرون در عین فقدان وجاهت ملی و اجتماعی طالبان در میان رنگین کمان مردم شریف، آزادی دوست و ترقی پسند افغانستان، علاوه از تمکین دول بیرونی در برابر مظالم فاشیستی طالبان، در حکم تحمیل این گروه نامشروع بر مقدرات حال و آتیۀ مردم ستمکش افغانستان است. به رغم این همه تلاش ها از بیرون برای خریدن وجهه به گروه طالبان، شناسائی جهانی این گروه، هرگز نمی تواند این گروه منفور و منزوی را نزد مردم شجاع و منور کشور ما مشروعیت بخشد.
اصل قضیه این است که مشروعیت ملی ــ اجتماعی یک نظام سیاسی در گسترۀ ملی می تواند مبنای محکمی برای شناسائی بین المللی آن فراهم سازد. موارد متعدد آن کشور های رهیده از زیر یوغ استعمار دول امپریالیستی به نیروی لایزال مردم خود مثل افغانستان دورۀ امانی، چین، ویتنام، کامبوج، لاؤوس، الجزایر، تیمور شرقی و غیره است. عکس این حالت نمی تواند زمینه ساز مشروعیت ملی ــ اجتماعی یک رژیم سراپا ارتجاعی، مزدور و منفوری مثل طالبان، گردد.
گروه طالبان از بدو ایجادش به مثابۀ مولود هماغوشی امپریالیسم و ارتجاع اسلامی، در دامان ارتجاع منطقه بر زمینۀ ضرورت های اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیستی ــ ارتجاعی در فردای پایان جنگ سرد، در نقش پروژۀ نواستعماری زاده شده و در چند نوبت به کار گرفته شد. طوری که بر همگان آشکار است، پیوند دول امپریالیستی غربی و نهاد های اجرائی آنها مثل "ملل متحد"، "یوناما" با طالبان همواره و در طی حاکمیت بار ثانی این گروه متأثر از همین ضرورت های استعماری این دول بوده است. از منظر دول و سازمان های عضو "ملل متحد" چه شرقی و چه غربی، هر نوع مشروعیت بخشیدن و شناسائی رژیم های خودکامه و استبدادی حاکم بر کشور ها و خلق ها به مدد امپریالیسم، نه بر مبنای مشروعیت و پذیرش ملی ــ اجتماعی در گسترۀ داخلی هر جامعه، بلکه بر مبنای نیاز ها و منافع متقابل استعماری ــ ارتجاعی و همسرشتی ارتجاع و امپریالیسم، صورت می پذیرد و در همان محدوده قابل اجراء است. پیشنهاد شناسائی کنونی شناسائی دارالامارۀ جنایت طالبان توسط معاون مسلمۀ سازمان ملل در نقش واضع و پاسدار رسمی و جهانی ارزش های حقوق بشری، در راستای تحقق اهداف اقتصادی، سیاسی و نظامی دول و سازمان های امپریالیستی ــ ارتجاعی، صورت پذیرفته و هیچ ربطی به ستمی که بر مردم افغانستان می رود، ندارد.
از بعد ملی، طالبان به حیث یک گروه اقلیت منفور دست نشاندۀ دول متجاوز و اشغالگر امریکا ــ ناتو از پذیرش مردمی محروم است. از بعد اجتماعی یا طبقاتی گروه طالبان از ارتجاعی ترین و ظالمانه ترین مناسبات نیمه فئودالی و کمپرادوری (دلال سرمایۀ مالی) در برابر طبقات اقشار زحمتکش و محروم جامعه نمایندگی کرده و ستم، استثمار، زندانی کردن و شکنجه و سرکوب زنان و مردان معترض و خواهان حقوق و آزادی های مدنی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی را در افغانستان تحت سیطرۀ ظالمانه و ظلمت بارش نهادینه ساخته است. با توجه به این واقعیت و خصیصۀ طبقاتی و ماهیت ضد ملی طالبان و ادارۀ بدنامش، شناسائی بیرونی نمی تواند به این گروه و امارتش مشروعیت درونی بخشد. این تلاش ها در بهترین صورت به معنای تجدید و تداوم مداخلۀ بی شرمانه در امور داخلی افغانستان، این بار از کانال "ملل متحد" در ادامۀ تجاوزات تا کنونی استعماری، معنی می دهد.
در پیشنهاد "ملل متحد" برای شناسائی طالبان به گونۀ مسخره چنین استدلال شده است که گویا با این کار، گروه طالبان را پاسخگو خواهند ساخت!؟ عکس این قضیه در مورد شناسائی این گروه صادق است. با کسب شناسائی بین المللی و تمکین و رضای دول و سازمان های جهانی در برابر جنایات، ستمگری، تبعیض و فاشیسم تئوکراتیک طالبان، این گروه را به جای "پاسخگو" ساختن، شقی تر و تشجیع می سازند تا بر میزان، شدت و ابعاد ستم و جنایت در حق زنان و مردان مظلوم، اسیر، بی حقوق و تحت ستم و استثمار افغانستان افزوده و افغانستان را به کشور گرسنگان و بینوایان و ساحت آن را به زندان ۳۹ میلیونی مردم دربند آن مبدل سازند.
تجارب فراوان تاریخی از کشور ها با نظام های مستبد ارتجاعی مورد عنایت و حمایت بی دریغ امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم جنایتکار امریکا در ویتنام، اندونیزیا، عربستان، ایران رضا شاه، پاکستان، سراسر امریکای لاتین، شرق میانه و مصر و سائر کشور های افریقائی حاکی از آن است که معیار های کسب مشروعیت بین المللی دول به عایت مستبد و ستمگر و جلاد پیشه هیچ ربطی با معیار ها و ملاک های کسب وجاهت ملی ــ اجتماعی در درون کشور ها نداشته است. همین که نظام ها و زمامداران خون آشامی از جنس پینوشه، سوهارتو و رضا شاه و آل سعود به اقتضای منافع استعماری امپریالیسم عمل کرده اند، خلق کشور خود را سرکوب خونین کرده و منابع کشور خود را در طبق اخلاص تقدیم نهاد های غارتگر امپریالیستی کرده و در تاراجگری سرمایۀ مالی و تخریب محیط زیست و استثمار و فقر و فلاکت زحمتکشان کشور خود شریک بومی تاراجگران بیرونی شده اند؛ کافی بوده است تا شناسائی شوند و مورد حمایت همه جانبه قرار گیرند.
حقیقت موضوع از این قرار است که همه بازیگران "شورای امنیت" "ملل متحد" و دول امپریالیستی و ارتجاعی دور و نزدیک در دو محور غربی و شرقی و نهاد های اجرائیی مثل سازمان ملل و زیرمجموعه هایش، همه بدون استثناء دنبال منافع آزمندانه و استعماری خودی اند و آلام، منافع و آمال امروز و فردای مردم افغانستان برای شان فاقد ارزش است و به بسیار سهولت از کنار آن می گذرند و با ستمگران بومی و ناقضان حقوق بشر همدستان می شوند.
رهائی مردم افغانستان از شر این دو هیولای طالبی و استعمارگر بیرونی به دست توانای خود این مردم از طریق اتحاد و همرزمی آگاهانه و متحدانۀ ضد طالبی و ضد استعماری تحقق یافتنی است. آری، فرارسیدن فردای تابناک از بطن این شب ظلمانی که در آن از خرافات، جهل، جادو و جنبل، ستم، فاشیسم و اپارتاید جنسیتی ــ قومی طالبان و فرصت طلبی و ریاکاری اربابان استعمارگر و مرتجع شرقی و غربی این گروه خودفروخته و جنایتکار اثری بر جای نماند، ممکن است.