سیــاوش آزاد
۲۲ اپریل ۲۰۲۲



جنگ قدرت جهادی ها و شرکاء علیه طالبان،

نه "مقاومت ملی" است، نه "آزادیبخش"!
(۲)

پیوسته به گذشته:
از بدو نخستین برآمد رسواء و ناکام اخوانی ها در پنجشیر، بدخشان و لغمان به مدیریت و سازماندهی سازمان جهنمی "آی اس آی" در دوران جمهوریت قلابی داوودی؛ خودفروختگی به بیگانگان مغرض و دشمنان بیرونی افغانستان ــ به ویژه به حکام توسعه طلب و دستگاه جاسوسی پاکستان، اشغالگران روسی، ادارۀ خاد و دولت مرتجع و توسعه طلب آخوندی حاکم بر ایران ــ برای به دست آوردن پول، قدرت و شهرت، ولو از هر مجرائی و به هر قیمتی حتی به بهای وطن فروشی، ارتکاب آشکار خیانت ملی و حذف فزیکی دگراندیشان و روشنفکران مترقی و آزادیخواه کشور به دستور استعمار و ارتجاع منطقه؛ از جمله عملکرد خائنانه، وطن فروشانه و جلادانۀ این جماعت شیفتۀ قدرت بود. چند ماه می شود که این گروه ریاکار با پناه بردن به کوهپایه های ولایت پنجشیر، دکان دیگری را باز نموده و تحت نام «مقاومت ملی» خود را از طریق مجاری مجازی مطرح نموده و تعدادی از افراد منسوب به استخبارات دول کشور های منطقه به لابیگری شان برای آن مصروف اند.
این گروه های اخوانی جهادی در نقش فرزندان خلف برژینسکی که در اوج جنگ سرد میان دو بلوک امپریالیستی و ضمن برخورداری از مشوره، حمایت بی دریغ و همه جانبۀ اقتصادی، سیاسی، تبلیغاتی، ایدئولوژیک، نظامی، لوژستیکی و استخباراتی  بلوک امپریالیستی تحت رهبری امپریالیسم امریکا در جریان حدود ده سال جنگ مقاومت ضد تجاوز شوروی و شرکاء، متعاقب آن جنگ تنظیمی، حاکمیت دور نخست طالبان وحشی و سپس تجاوز و اشغالگری نظامی نیروهای امریکائی ــ ناتوئی ــ با وجود جانفشانی نیرو های انقلابی و جان نثاری خلق به پاخاستۀ کشور ما ــ بنا بر عوامل چند جانبۀ داخلی و خارجی  و با کشتار دسته جمعی و بی دریغ روشنفکران مترقی و آزادیخواه سنگر های آزادی و مقاومت راستین و مستقلانۀ مردمی و متکی به خود؛ توانستند جنبش آزادی مردم سرزمین ما را به بی راهۀ وابستگی و دلالی کشانده و در نتیجه جامعه و مردم ما را از مسیر رهائی واقعی به جادۀ انحراف ارتجاعی، استثمار درونی و ستمگری استعمارگر بیرونی منحرف سازند.
حال این جماعت یا بر اثر منافقت یا از روی فلج حافظۀ تاریخی شان، جهت کسب درآمد و حق گیری از خوان طالب و اربابان گوناگون بیرونی، حرکت های نظامی بدون پشتوانۀ مردمی را به راه انداخته اند که از دید اصول ناظر بر جنگ های علادلانۀ رهائیبخش توده ئی، توطئۀ یک گروه منفرد جدا از حمایت توده ها محسوب می شود. این حرکت توطئه گرانۀ مشتی شیفتگان قدرت، دورنمائی جز شکست و یا مدغم شدن در حاکمیت طبقاتی و نواستعماری طالب، آیندۀ دیگری ندارد، زیرا این گروه و امثال آن، نه در گذشته و نه حال، بنا بر اصل پیوند سرشتی میان ارتجاع ــ استعمار و وابستگی تاریخی ارتجاع به استعمار، هرگز و برای یک لحظه نمی تواند، جدا و بیرون از دائرۀ قدرت، محاسبات و وابستگی استعماری زندگی و فعالیت کرده و در برابر موج توفندۀ ضد ارتجاعی خلق های تحت ستم و استثمار به حیات ننگین پر از ستم، دسیسه و جنایاتش، تاب آورد.
عده ئی از لابی های «شورای نظار» در خارج از کشور که اخوانی ها در زمان قدرت آنها را تحویل نمی گرفتند، فرصت طلبانه جنگ این اخوانی های مکتب سوز، خیانت پیشه، تا مغز استخوان فاسد، وطن فروش و قاتل هزاران روشنفکر آزادیخواه و به ویژه "آزادیبخش" و توده های مظلوم را به پیش جنگی این نوچۀ اخوانی مسعود جلاد، منافقانه و خیره سرانه و به غلط "جنگ آزادیبخش ملی" می خوانند و می پندارند، بدون این که مضمون و مفهوم جنگ آزادیبخش را درک و هضم کرده باشند. جنگ آزادیبخش و ملی تا زمانی که مضمون ضد استعماری  و ضد ارتجاعی ــ به ویژه آزادی ملی، دموکراسی، عدالت و ترقی اجتماعی" را در اهداف و رویکرد و برخورد خود سرشته نباشد و دور از دائرۀ وابستگی به استعمار امپریالیستی حرکت نکند، نمی توان آن جنگ را یک جنگ رهائیبخش و عادلانه نامیده و آن نیروی جنگی را "مقاومت ملی" نامید.
این نامگذاری های غیرواقعی و اتخاذ اسامی بی مسمی توسط نیرو های ارتجاعی برافتاده از قدرت از قبیل اخوانی های شورای نظاری، جمعیتی، وحدتی، سیافی، دوستمی و گلبدینی و اعلام موجودیت سمارق وار فیسبوکی جبهه، شورا و... در برونمرز و در میدیای بیرون از دائرۀ تسلط فاشیست های طالبانی، بیشتر برای تحت فشار قرار دادن طالبان از طریق تبلیغات سیاسی و جنگ روانی با انگیزۀ معامله گری ایجاد شده است تا انگیزۀ مبارزاتی. این طیف افراد و گروه های سودجو و معامله گر و مشوقان، مشاوران و کاسه لیسان آنها بر آنند تا با حداکثر استفادۀ تبلیغاتی از ماهیت غلیظ خودفروختگی سران و رهبران هر دو جناح گروه طالبان به اربابان پاکستانی شان و برجسته ساختن عمق تجاوز دولت و نظامیان توسعه طلب و بدخواه پاکستانی در وجود طالبان و بیگانگی گروه طالبان به مثابۀ ابزار منفعل جنگ و تجاوز نواستعماری دولت پاکستان در افغانستان در اوج افتضاح ناشی از این واقعیت های چند گانه؛ طالبان را نیروی مزدور بیرونی و "اشغالگر" نامیده تا برای خود صفات "مقاومتگران ملی" و "آزادیبخش" قائل شوند.
اما در پوتو فاکت ها و عملکرد تا کنونی نسل های قبلی و فعلی این جماعت منافق اخوانی و وابستگی غلیظ این جریان به منافع و مواضع ارتجاعی و استعماری و به رغم این نامگذاری های بی جای و بی مورد؛ جنگ افراد وابسته به "جمعیت اسلامی" و افراد و گروه های دیگر سر برآورده و یا در آینده بر برآوردند و تصادم اینجا و آنجای این دار و دسته ها صرفاً به منظور مشارکت و سهیم شدن در قدرت در ادارۀ تحت امر طالبان است و خواهد بود، نه چیزی سوا، متضاد و مستقل از آن. زیرا اگر جنگی و حرکتی در مضمون تفکر، سیاست و عملکردش تحقق آزادی ملی، دموکراسی و عدالت اجتماعی توأم با گرایش مترقی را نهفته نداشته باشد، آن جنگ را نمی توان جنگ مقاومت ملی و آزادیبخش نامید، زیرا یک جریان آزادیبخش بایستی در نهادش این چهار مؤلفۀ فوق را که در "رهائی ملی و اجتماعی" خلاصه می شود، نهفته داشته باشد.
فهم این موضوع مهم است که مبارزه و مقاومت برای اهداف صالح، کار هر گروه است. مقاومت در برابر هیولای استعمار و ارتجاع در انحصار گروه و طبقۀ خاص یک کشور نیست. گروه های ارتجاعیی که از قدرت می افتند، هم این شانس را دارند تا در برابر حاکمان موجود برای خیر و صلاح اجتماعی،  یا برای حصول استقلال و حاکمیت ملی در سنگر مقاومت ضد استعماری و ارتجاعی قرار گیرند و دست فرزندان مبارز خلق را بفشارند، به شرطی که با نقد همه جانبۀ تفکر و عملکرد تاریخی خود، ترک خصومت با فرزندان آگاه خلق و اندیشه های رهائیبخش، ترک مواضع ارتجاعی، نقد دیدگاه های سنگک شده و ترک قرائت ایدئولوژیک اسلامی از مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و از امر مبارزۀ وسیع مشترک ضد استعماری و ضد ارتجاعی. ولی چنین می نماید که اخوانی های وطنی ما از لحاظ ایدئولوژیک ورشکسته، ارادۀ نقد تفکر هول انگیز اخوانی و عملکرد خائنانه و جنایتکارانۀ و مزدور منشی تا کنونی خود و رهبران گروه های خود را ندارند و آنجا که خود را "مقاومتگر" و "ملی" می نامند، با تمسک به شعائر اخوانی قبلی در آرم و نشان شان، در عمل با مفهوم "ملی" و مقررات حاکم بر چهارچوبۀ یک مقاومت ملی راستین ــ دموکراسی میان گروه ها و شیوۀ پیشبرد امور مقاومت و ادارۀ اجتماعی ــ  فهم و رویکردی ضد دموکراتیک و سکتاریستی دارند و نتوانسته اند در بیرون از دائرۀ وابستگی به مراکز استعماری ــ ارتجاعی، حرکت کنند.
از جنبۀ سلبی نگرش به موضوع، ما حق داریم از هر شورشی که ارتجاع و امپریالیسم را به سوی تضعیف شدن بکشاند، دفاع نمائیم، مشروط بر این که آن شورش جنبه ارتجاعی نداشته باشد و از جنبۀ اثباتی مسأله باید بدانیم که این شورش چه بدیل ملی، اجتماعی و اقتصادی برای وضع نامطلوب جاری ارائه و عرضه می کند.
جوانان بی کار و بی روزگار غیرپشتون کشور ما باید به این واقعیت آگاهی یابند که رهبران قومی ــ مذهبی ساقط شده از قدرت و رانده شده از قصر های فرعونی شان به بیرون از کشور توسط طالبان؛ در پی کسب قدرت و بهشت از دست رفته تلاش و ترفند زیادی را به خرج داده و تحت نام های تفرقه افکنانۀ و تعصبات قومی، زبانی و مذهبی می کوشند تا برای رسیدن به مقصد، از میان این جوانان محتاج، ناآگاه و تخدیر شده با تریاک قومی ــ زبانی سربازگیری کرده و این جوانان را از دو طرف، گوشت دم توپ سازند. عین مسأله در مورد فاشیست های اجیر طالبان و جوانان ناآگاه و محتاج پشتون کشور مطرح است. طالبان حاکم نیز با تمامیتخواهی و دامن زدن عملی شوونیسم قومی ــ جنسیتی آمیخته با روش های فاشیستی ایجاد فضای ترور و اختناق، آدمربائی، ارتکاب جنایت در تاریکی، ناپدید ساختن، شکنجه و تصفیه های جسدی و... در صدد برانگیختن تعصب قومی، اغواء و بسیج جوانان ناآگاه و تخدیر شدۀ پشتون در سنگر تک قومی "امارت اسلامی" خودخواندۀ گروه فاشیستی خویش اند.
پس به منظور بیداری و نجات جوانان کشور از این دام گستری های چندجانبه، بر تمامی رهروان راه آزادی، دموکراسی راستین و عدالت و ترقی اجتماعی لازم است تا در جریان روشنگری و تبلیغات سیاسی خویش ماهیت سراپا گندیدۀ ارتجاعی و مزدوری تا عمق وجود این دسته های شریر را به مردم خویش ــ به ویژه به جوانان ــ افشاء نموده و علی رغم تفاوت های قومی ــ زبانی این جماعت های مرتجع مدعی قدرت با طالبان، تشابۀ عمیق و گستردۀ ایدئولوژیک، سیاسی، طبقاتی، فرهنگی و خودفروختگی این گروه های ستمگر، مکتب سوز، تیزاب پاش، زن ستیز و ترقی ستیز اخوانی را با گروه فاشیست طالبان حاکم در کشور برجسته ساخته و اهداف سیاسی، طبقاتی همراه با پشت جبهۀ مشترک بیرونی این دو گروه را به مردم و به ویژه به جوانان و نوجوانان کشور بنمایانند.
تجارب حاصله از این جریان و درس هائی که از آن گرفته می شود، حکم می کند که:
تا زمانی که ریشه های عامل بیرونی سلطه گری و ستمگری امپریالیسم بیرونی و حمایت وی از ارتجاع بومی در داخل کشور خشکانده نشود، و دراز دستی قدرت های امپریالیست و مرتجع بیرونی کوتاه نشود، بساط چرکین استبداد و ستمگری توأم با اغوای جوانان و دامن زدن به تفرقه های قومی و زبانی و استفاده از این عصبیت ها توسط نیرو های استثمارگر و ستمگر بومی همراه با سلطه و بساط طبقاتی آن همچنان در کشور باقی و گسترده خواهد ماند.
اگر وظیفۀ تشکل های آگاه و پیشرو در هر حدی از تکامل سازمانی؛ روشنگری، رهگشائی و انسجام توده ها است، بر توده های خلق تحت ستم و استثمار افغانستان و به خصوص بر جوانان ستمدیده از هر قوم و قبیله ای است تا با کسب آگاهی، به جای سیاهی لشکر و گوشت دم توپ دهاره های ارتجاع اسلامی طالبانی، جهادی ها و ملیشیائی شدن؛ علیه این دو محور ارتجاعی و وابسته به استعمار و ارتجاع بیرونی و برای رهیدن از این دو دام پهن شده، بسیج شده و برزمند. همین رزم متحدانه و آگاهانۀ توده ئی خلق و فرزندان رشید و برومند خلق است که ارتجاع حاکم طالبانی از اورنگ امارت به زیر کشیده شده و به قول شاعر کشور ضیاء قاریزادۀ فقید، "منتظرالوزاره" های جهادی و ملیشائی نیز به گودال تاریخ سپرده شده و دام گسترده همراه با سلطه و بساط طبقاتی آنان از کشور برچیده خواهد شد.
آنگاه خلق به سرنوشت و سروری رسیده و جوانان بی آینده و بی روزگار کنونی کشور با کسب بیداری و انسجام، صاحب آینده و کشور آبائی خویش خواهند شد.