مشرف
۱۲ دسمبر ۲۰۲۱



مصاحبۀ پیام فدائی با رفیق مشرف از کمونیست های افغانستان
(۱)

توضیح پیام فدائی:  با توجه به قدرت گیری مجدد طالبان در افغانستان که به دنبال مذاکرات و توافق این جریان ارتجاعی با امپریالیزم امریکا تحقق یافت شاهد اشاعۀ تحلیل ها و نظرات گوناگونی در بارۀ رویدادهای جاری و ماهیت تحولات اخیر در کشور همسایه افغانستان در صفوف جنبش  بوده ایم. به منظور آشنائی هر چه بیشتر خوانندگان "پیام فدائی" با نظرات موجود، بر آن شدیم که در این رابطه پرسشهائی را با یکی از فعالان چپ افغانستان در میان بگذاریم تا خوانندگان پیام فدائی هر چه بیشتر و بطور زنده تری در جریان تحلیل ها و دیدگاه های کمونیست های افغان قرار بگیرند.

 

پرسش: رفیق مشرف با تشکر از این که دعوت ما را جهت این مصاحبه پذیرفتید. لطفاً خودتان را هر طور که مایل هستید برای خوانندگان پیام فدائی معرفی کنید.

مشرف: با تقدیم درود های گرم و رفیقانه و سپاس از شما که این فرصت را مساعد ساختید تا در جو آشفته بازار خبری- معلوماتی حاکم به ارتباط افغانستان، نکاتی را خدمت خوانندگان گرانقدر  سنگر دار استوار مبارزۀ مسلحانه در ایران یعنی "پیام فدائی" تقدیم بدارم.

و اما به ارتباط معرفی خودم، حرف زیادی برای گفتن ندارم. با سابقۀ مبارزاتی حدود ۵۶ سال- سوم آبان (عقرب)  ۱۳۴۴ با شرکت در تظاهرات خونبار آنروز شهر کابل، در کنار ده ها هزار متعلم و محصل(دانش آموز و دانشجو) برای نخستین بار در تقابل با سلطنت قرار گرفتم. از آن زمان تا اکنون به مثابۀ یکی از فعالان و کادرهای جنبش کمونیستی کشور ما نه تنها افتخار ایستادگی مبارزه علیه امپریالیزم و ارتجاع را دارم بلکه اوج افتخارم را در مبارزۀ مسلحانه علیه اشغالگران سوسیال امپریالیزم شوروی و ارتجاع هار مذهبی می دانم. 

فعلاً علی رغم روابط نیک و حسنه با تعدادی از نهاد های به نظر من متعهد مبارزاتی، عضویت هیچ سازمانی را ندارم و بیشترین وقتم را در همکاری با پورتال ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی "افغانستان آزاد-آزاد افغانستان" صرف می نمایم.

 

پرسش: همانطور که می دانید در ۱۵ اگست امسال دارو دستۀ مرتجع طالبان به سرعت بخش وسیعی از افغانستان را تسخیر و وارد کابل شدند. در این رابطه دیده شد که ارتش افغانستان و دولت "اشرف غنی" که به نظر بسیاری از نیروها و توده های تحت ستم و آگاه افغانستان خود دست نشاندۀ امپریالیزم امریکا بودند دست به هیچ مقاومتی نزده و در واقع راه را برای قدرت گیری طالبان باز گذاشتند. این رویداد را چگونه توضیح می دهید؟

مشرف: یکی از مبادی اولی ماتریالیسم تاریخی به ارتباط دولتها و اجزای آن به خصوص ارتش ها، درک علت وجود آنها و خدمت در راستای حفاظت از همان علت وجودی می باشد. حاکمیت پوشالی و دست نشاندۀ امپریالیزم امریکا و شرکاء که حتا کاربرد مفهوم "دولت" نیز برای آن سنگینی می نماید، در کل به منظور حفظ منافع امپریالیزم امریکا، بسط و گسترش ساحۀ نفوذ آن و مجری سیاست ها، اهداف و خواستهای آن به وجود آمده بود. از جمله نیروهای امنیتی شامل پولیس، نیروهای امنیتی اطلاعاتی و ارتشی که در افغانستان به وسیلۀ اشغالگران به وجود آمده بود، به مانند سایر عناصر مرکبۀ حاکمیت، موظف بود تا از منافع و آمال امپریالیزم حراست و اوامر آنها را اجراء کند. 

هرگاه خواسته باشیم موضوع را با دو مثال واضح سازیم، می توانیم از ارتش و نیروهای امنیتی شاهنشاهی در آستانۀ انقلاب سرقت شدۀ بهمن ۱۳۵۷ ایران یاد نمائیم. با در نظرداشت این که در آن زمان ارتش شاه، یکی از مقتتدرترین ارتش های جهان و در منطقه بعد از ابر قدرت شوروی، دومین قدرت نظامی به شمار می رفت و از لحاظ ساختار و تسلیحات هم ده ها چند نسبت به ارتش تازه تولد حاکمیت مستعمراتی "کرزی-غنی" پیشتر و مستحکمتر بود، با آنهم دیدیم که به محض یک اشارۀ امپریالیزم امریکا بعد از کنفرانس گواد لوپ، نه تنها به حمایت از "شاه" برنخاستند، بلکه حلقۀ عبودیت "امام راحل" دست ساخت امپریالیزم را نیز به گردن انداختند.

مثال دوم چگونگی ارتش حدود صد هزار نفری دست ساخت استعمار در عراق بود که به دستور امپریالیزم امریکا از مقابل ۱۵۰۰ تروریست فرار نموده، شهرها و پادگانها را یکی پی دیگر به داعش تسلیم نمود.

در اینجا هم قضیه تقریباً با عین محتوا تکرار شد. یعنی از یک جانب طالب در دوحه تعهد سپرد که ارتش دست ساخت امپریالیزم را حفظ نماید و از جانب دیگر به ارتش از جانب مستشاران نظامی امریکا صریحاً دستور داده شد که به پادگان های شان برگشته، هیچ نوع دخالتی درجنگ ننمایند، شاید بتوان گفت تنها تفاوتی که این دستور با سابقۀ ایران داشت، این بود که در ایران جنرالهای امریکائی مخفیانه به ارتش شاه دستور بیطرفی و بعد تر حمایت از خمینی را صادر نمودند، در اینجا وزیر دفاع امریکا در جریان مسافرتش به کابل صریحاً و از طریق رسانه ها امر نمود که واحدهای ارتشی در پادگانهای شان باشند و به جنگ دخالت نورزند.

 

پرسش: همانطور که حتما اطلاع دارید با توجه به این که طالبان نزدیک به ۲۰ سال ظاهراً با ارتش امریکا در حال جنگ بود عده ای قدرت گیری طالبان را "شکست" امریکا قلمداد کردند. اما برخی معتقد بودند که امپریالیزم امریکا به منظور تجدید آرایش نیروهای نظامی خود موافق روی کار آمدن طالبان بود. تحلیل شما در این رابطه چیست؟ آیا طالبان بدون اجازه و توافق امریکا می توانست قدرت سیاسی در افغانستان را به دست بگیرد؟

مشرف: به نظر من طرح مسألۀ شکست و یا عدم شکست به این بر می گردد که هدف از حمله و تجاوز روشن باشد. در پرتو درک درست از هدف و ستراتیژی طرفین جنگ می توان حکم نمود که کدام طرف شکست خورده و کدام طرف پیروز شده است. 

تا جائی که از مطالعۀ اوضاع و روند اشغال افغانستان تا امروز بر می آید، بسیار دشوار است گفت که هدف غائی و یا ستراتیژیک امپریالیزم امریکا از تجاوز بالای افغانستان چه بود. مطالبی که در این زمینه از دولت سازی و ملت سازی گرفته تا تساوی حقوق زن و مرد و تأمین آزادیهای دموکراتیک در تمام ابعاد آن، گاهگاهی مطرح می گردید، به نظر من تمام اینها شلیک گلوله های رسام بود به غرض منحرف ساختن اذهان مردم به خصوص روشنفکران از درک هدف غائی امپریالیزم.

هرگاه پاسخ به سؤال هدف غائی امپریالیزم امریکا از این جهان کشائی مفتضحانه را کنار بگذاریم و روال و ادامۀ جنگ و در کل تغییراتی که در سیاست جنگی امریکا در افغانستان به وجود آمده بپردازیم، می توانیم بنویسیم که امریکا نه یک بار بلکه باربار هم در زمینۀ سیاسی، هم در زمینۀ نظامی و هم در زمینۀ ستراتیژیک شکست خورده است. 

مثلاً همین که در آغاز یعنی اواخر سال ۲۰۰۱ و اوایل ۲۰۰۲ کاخ سفید اعلام داشت که جهت سرکوب "القاعده" صرف ۲۵۰۰ تن از سربازانش را به افغانستان خواهد فرستاد. می دانیم که نفس اعزام سرباز و آغاز به جنگ به معنای شکست فعالیتهای سیاسی است، چه هرگاه سیاست ناکام نمی ماند، نیازی به اعزام نیروی نظامی ویژه و تشدید جنگ و خونریزی نمی بود، به همین سان زمانی که امریکا و شرکاء آرام آرام تعداد سربازان شان را از ۲۵۰۰ تن بیشتر ساختند، می توان گفت افزون شدن هر نفر به معنای شکست ارزیابی های گذشته می باشد. 

و اما هرگاه خواسته باشیم استحالۀ قدرت را از حاکمیت پوشالی "غنی احمدزی" به مثابۀ نمایندۀ سرمایۀ دلال و جواسیس تکنوکرات به حامیان و نمایندگان فئودالیزم محتضر افغانستان طالب که تلاش دارد خود در نقش حافظ سرمایۀ دلال وارد میدان شود ارزیابی نمائیم، دیده می شود که در اینجا نه جنگی بوده و نه هم شکست و پیروزی خاصی. صدور حکم استحاله بر می گردد به نوعیت و محتوای فعالیتهای امپریالیزم امریکا به افغانستان. یعنی:

 بادرنظرداشت این که افغانستان از اواخر قرن ۱۹ به بعد، به مثابۀ کشور حایل بین دوقدرت استعمارگر آنروز یعنی روسیه تزاری و بریتانیای کبیر پذیرفته شده بود و این سیاست با تمام فراز و فرودهایش تا اواخر جنگ جهانی دوم که انگلیسها جای شان را به امپریالیزم امریکا در سطح جهان و منطقه تخلیه نمودند، می توانیم بنویسیم که نخستین گامهای عملی اثرگذاری امپریالیزم امریکا بر سیاستهای افغانستان و پر ساختن جای خالی امپراتوری بریتانیا در اینجا برمی گردد، به ختم جنگ جهانی دوم. 

امپریالیزم امریکا در آن زمان با رویدست گرفتن چند پروژۀ اقتصادی و بعدها فرهنگی، در کل جهت نفوذ و بسط سلطه اش در افغانستان و جذب و پرورش کادرهائی که بتواند سیاست هایش را در افغانستان نمایندگی نماید، در آغاز یک تعداد محدود از تکنوکراتان را از داخل و خارج خانودۀ سلطنتی جذب نموده، در اواخر دهۀ ۴۰   و اوایل دهۀ ۵۰ میلادی قرن گذشته می خواست به وسیلۀ آنها گویا افغانستان را به طرف غرب بکشاند. 

از آن جائی که از یک جانب میزان مساعدت ها و روابط  اقتصادی امریکا و مجموع غرب، جمع کشور های عربی در مقایسه با شوروی آنروز غیر قابل محاسبه بود- ۶۷ درصد شوروی و ۳۳ درصد بقیۀ جهان- و از طرف دیگر امپریالیزم امریکا در پیوند با ایران و عراق و پیمان های سنتو و سیتو با پاکستان، عملاً در کنار پاکستان ایستاده شد، داوود که آنزمان صدراعظم افغانستان بود، علی رغم آن که ظاهراً از توازن روابط سیاسی بین شرق و غرب یعنی ناتو و وارسا با دادن مثال "سیگرت امریکائی اش را با کبریت روسی روشن می کند" حرف می زد مگر عملاً با حمله بر وزیر مالیۀ (دارائی) پرقدرتش "عبدالملک عبدالرحیم زی" به اتهام نزدیکی به امریکا و کشتن تعدادی از همراهان وی- میر علی اصغر شعاع- زیر شکنجه، مانع از آن گردید تا امریکا بتواند بستر نفوذش را بین اقشار بیروکرات و تکنوکرات پهن نماید. 

ناکامی امپریالیزم امریکا در جذب، سازماندهی و حفظ طیف طرفدارانش و همزمان با آن بسته شدن دفتر کمکهای امریکا در کابل موسوم به "ICA " با "CIA " اشتباه نشود، باعث گردید تا امپریالیزم امریکا بستر جذبش را از بیروکراتها و تکنوکراتها، به طرف "اخوان المسلمین" تغییر داده، خلاف انگلیسها که در تمام سالیان سلطه و نفوذ شان بر سلطنت افغانستان، به قشر "ملا، مولوی، آیت الله و حجة الاسلام" تکیه می نمود، امریکا تعدادی از مکتب خوانها ویا به اصطلاح "روشنفکران مذهبی" را در وجود "سازمان جوانان مسلمان" در اواخر دهۀ ۶۰ میلادی قرن گذشته سازماندهی نمود.

با حملۀ شوروی بر افغانستان، امپریالیزم امریکا بر تعدادی از منسوبین و کادرهای رهبری "سازمان جوانان مسلمان" که قبلاً به پاکستان پناهنده شده بودند، دست مرحمت کشیده، درواقع می خواست آنها را به مثابۀ ابزار و چماق دستش در رویاروئی با شوروی مورد استفاده قرار دهد. امری که در تمام ۱۴ سال حاکمیت نوکران زرخرید روس ها یعنی برادران تنی حزب توده و اکثریت و اشغال نظامی افغانستان به وسیلۀ روسها و دولت دست نشانده و پوشالی شان، امپریالیزم امریکا قادر شد از آنها استفادۀ لازم نماید.

با سقوط حاکمیت پوشالی وابسته به روس و به قدرت رسیدن جهادیست ها، علی رغم آن که روسها خود در وضعیتی قرار نداشتند تا این نوکران امریکا را تحت فشار قرار دهند، مگر بی ریشه بودن "اخوانیت" بین مردم افغانستان، عقبماندگی کادرهای اخوانی جهت ادارۀ یک کشور، نفوذ روسها در بین تعداد زیادی از رهبران اخوانی که در زمانهای روابط نیک شوروی و مصر در "ازهر" درس خوانده و فارغ التحصیل آنجا بودند، پول پرستی و فساد گسترده در بین صفوف جهادیست ها و همزمان رقابت خونین بین رژیم "ولایت فقیه" و پادشاهی عربستان سعودی و دامن زدن به جنگهای شیعه و سنی و ... باعث شد تا امپریالیزم امریکا، بر نقشۀ خودش که می خواست افغانستان را توسط به اصطلاح "روشنفکران مذهبی" و "اخوانی" ها اداره کند، خط بطلان کشیده، دوباره مطابق به نقشۀ انگلیسها، با سرمایۀ عربستان سعودی و کمک های تخنیکی- نظامی استخبارات ارتش پاکستان، نهادی را زیر نام "تحریک طالبان" به وجود بیاورد  و آنها را در اسرع وقت به قدرت برساند.

این تفصیل را بدان علت نوشتم تا رابطه و عشق قدیم بین امپریالیزم امریکا و طالب، درست تر درک شده بتواند. با درک چنین رابطه ایست که می توان فهمید نه جنگی به صورت جدی بین طالب و امریکا وجود داشته و نه هم طالب خلاف ارادۀ امپریالیزم امریکا به قدرت رسیده است. 

تنها اشتباهی که امریکا حین به قدرت رساندن طالب در دهۀ ۹۰ مرتکب شد، قیاس مع الفارق طالب و در مجموع اخوندیزم  افغانستان با اخوندیزم ایران بود. امریکائی ها تفاوتی را که بین تشیع و تسنن وجود دارد بسیار سطحی و به چند رکعت نماز و یا چگونگی وضو و آداب نماز محدود می دانستند، آنها هیچ نمی دانستند که موجودیت مالکیت وقفی و سیستم اقتصادی غارتگرانۀ تشیع که در کنار زکات، مرد مؤمن می باید خمس و سهم امام نیز بپردازد، به آخوند های تشیع گذشته از استقلال مادی و اقتصادی، بستر فعالیت تشکیلاتی را نیز از طریق نمایندگان این و یا آن مجتهد و دادن شهریه به طلاب فراهم ساخته، چنین تشکیلاتی که حد اقل ریشۀ چند قرنه دارد، قادر بود تا کادر های لازم اداری را نیز پرورش دهند و وقتی انقلاب ایران را سرقت نمودند، به زمان محدودی جهت راه افتادن حاکمیت انحصاری خودشان زیر نام ولایت فقیه نیاز داشتند.

در حالی که ملا و مولوی افغانستان گذشته از این که از لحاظ اقتصادی همیشه وابسته به خیرات و صدقات مردم بوده، پایۀ مادی رسیدن به قدرت را نداشتند، با چیزی به نام کادر اداری آنهم در کشور جنگزده و ویران و اقتصاد از هم پاشیده، مطلقاً آشنائی نداشتند تا این که به هزاران تن از آنها بتوانند چرخ یک حاکمیت را در عصر جدید فعال نگه دارند. از همین رو وقفۀ ۲۰ سال بین سقوط حاکمیت طالب و استقرار مجدد آنها را می توان زمان پرورش کادرهای لازم جهت ادارۀ کشور دانست. یعنی امپریالیزم امریکا طالب بیسواد را برد آموزش داد و اینک آنها را مجدداً آورده است. این مسأله یک ادعای توخالی و یا بر مبنای نفرت از طالب و امپریالیزم نیست، بلکه واقعیتی است که از همان آغاز لشکرکشی امریکا بر افغانستان و ظاهراً بمباردمان آنها، حفظ کادرهای طالب در اولویت قرار داشته است.

برای آنهائی که با مسایل نظامی آشنائی دارند کاملاً روشن است که یکی از اهداف عملیاتهای تارومار کننده علیه دشمن، حفظ آنها به منظور دوام فعالیت شان می باشد. امپریالیزم امریکا در تقابل با طالب از همان آغاز هیچ گاهی به نوع عملیات "محاصره و سرکوب" دست نزده است، بلکه همیشه با عملیاتهای تارومار کننده برای آنها فرصت مساعد ساخته است تا باربار حمله نموده تسلیحات و مواضع جدیدی را به دست بیاورند.

 

پرسش: می دانیم که دولت امریکا چند سال بود که توسط زلمی خلیل زاد در دوحه پایتخت قطر با طالبان در حال مذاکره بود  و می دانیم که روی کار آمدن طالبان در پرتو این تماسهای طولانی و توافقات حاصل از آن تحقق یافت. از نظر شما هدف از این مذاکرات چه بود و شما این تغییر آرایش سیاسی در حکومت افغانستان را چگونه توضیح می دهید؟

مشرف: اصولاً افتتاح یک دفتر برای طالب در قطر که یکی از پایگاه های نظامی مهم امریکا در آنجا وجود داشته با تکیه بر آن رژیم قطر را چون موم در دستانش دارد، برخاسته از عدم اعتمادیست در مناسبات بین امپریالیزم امریکا و پاکستان.

این عدم اعتماد که برخاسته از عملکرد هر دو طرف است یعنی هم روابط نزدیک امریکا با هند دشمن خونین و ستراتیژیک پاکستان که همین اکنون در مرز های کشمیر گاهگاهی با پاکستان برخوردهای مسلحانه دارد امریکا را غیر قابل اعتماد می سازد و هم روابط فوق العاده نزدیک پاکستان از دهه ها بدین سو با چین و برخورداری از کمک ۴۴ میلیارد دالری آن کشور به پاکستان و تضمین پاکستان به این که چین بتواند از بندر "گوادر" در بحیرۀ عرب یعنی نزدیک به خلیج فارس یعنی شاهرگ حیاتی انتقال نفت بهره برده بتواند همزمان با رقص های اخیری که با روسها آغاز نموده به ارزش بیش از ۷ میلیارد دالر چندین فروند هیلیکوپترهای مدرن و توپدار از روسیه خرید نموده، باعث بدگمانی و عدم اعتماد امریکا بر پاکستان می باشد. 

بر مبنای همین عدم اعتماد است که امریکا در تبانی با حاکمیت پوشالی "حامدکرزی" در آخرین سالهای حاکمیتش، تصمیم گرفت تا به امید رهائی طالب از زیر سیطرۀ پاکستان دفتری برای آنها در قطر افتتاح نماید. این حرکت امپریالیزم امریکا در صورتی می توانست به از بین رفتن و یا کاهش نفوذ پاکستان بر طالب بینجامد که اولاً حداقل اکثر اعضاء، خانواده ها و روابط طالب به قطر انتقال می یافتند و در ثانی ضمن تعقیب و سرکوب شدید طالب در پاکستان، وابستگی نظامی و اکمالاتی طالب به پاکستان را  نیز از میان می بردند. 

در حالی که امریکا به هیچ یک از این کار ها یا توجه ننمود و یا هم انجام آنها در توانش نبود، مغازله با طالب را از طریق "خلیلزاد" که از سالهای دور از موضع یک کارمند شرکت "یونیکال" با طالب در تماس بود آغاز نموده تلاش کرد تا آنها را ضمن جذب به طرف سیاست های امریکا، از پاکستان دور بسازد. امری که نه تنها باعث دوری طالب از پاکستان نگردید، بلکه آن عده از کادر های طالب چون "ملاغنی برادر"، "ستانکزی" و بقیه اعضای دفتر طالب  در قطر را زیر سؤال استخبارات نظامی پاکستان یعنی "آی. اس. آی" برده، با تمام جانفشانی هائی که آنها جهت تطبیق سیاست های پاکستان از خود نشان دادند، امروز عملاً بیش از نقش تشریفاتی، رول دیگری در تحولات افغانستان ندارند.

و اما خلیلزاد همزمان با این که به حیث نمایندۀ وزارت خارجۀ امریکا با طالب در تماس بود و مذاکرات دو جانبه بین امریکا و طالب را همراه با هیأتی وسیع پیش می برد، چه بسا با اجازۀ مقامات کاخ سفید، در جهت تحقق اهداف و برنامه های کمپنی یونیکال نیز کار نموده، تمام تلاشش این بود که در کنار برآورده ساختن خواستهای وزارت خارجۀ امریکا، منافع شخصی خودش را نیز برآورده بسازد.

آنچه خلیلزاد را در تطبیق نقشه هایش موفق ساخت، برخورد ریاکارانه و فریبکارانه اش با تمام جناح های درگیر در قضایای افغانستان بود. برمبنای اسنادی که اخیراً افشاء شده، خلیلزاد در تمام دوسال زمان مذاکره با طرفین، در واقعیت امر سر همه را شیره مالیده، شاید یکی از قضاوت های "ترمپ" که می شود گفت درست بوده، به گفتۀ "بولتون" کلاهبردار دانستن "خلیلزاد" باشد. 

همان طوری که قبلاً تذکار دادم خلیلزاد در بهترین صورت شاید نقش محور را در جمع هیأت همراهش داشته بوده باشد، مگر نقش تعیین کننده همان بود که از جانب کاخ سفید، وزارت خارجه و وزارت دفاع امریکا به کارمندان شان دیکته می شد. آنها برای این که بتوانند حاکمیت را بدون مشکل به طالب انتقال دهند، گذشته از ایجاد نفاق قومی و زبانی و مذهبی بین طبقۀ حاکم اقوام مختلف به وسیلۀ وزارت خارجه و "سیا" و باند "غنی احمدزی" را از نفوذ بقیه اقوام مانند تاجیک، هزاره، ازبیک و ... هراسان ساختن، از طریق قومندان عمومی نیروهای اشغالگر "مولر" گذشته از زمینه چینی جهت ترور مخالفان صاحب رسوخ طالب، تمام قومندان های نظامی و مراکز اصلی قدرت نظامی را به کسانی سپردند که به یک اشارۀ آنها، پایگاه ها و مراکز فرماندهی شان را با تمام سربازان و افسران تسلیم طالب نمودند. به صورت نمونه می توانید به جدول آخرین تعیینات این واحد های ارتشی نظر بیفکنید.

 

با در نظرداشت جدول تعیینات وزارت دفاع و مراکز فرماندهی*، گفته می توانیم که زمان زیاد مذاکرات بیشتر از آن که نیاز توافق بین طرفین بوده باشد، دادن فرصت لازم جهت تطبیق خواستهای وزارت دفاع امریکا برای آماده ساختن تمام ارتش جهت تسلیمی به طالب از طریق کوتاه ساختن دست فرماندهان ضد طالب از کار بوده است. آنها عملاً با تغییراتی که در ساختار تشکیلاتی ارتش به وجود آوردند، همان هائی را در رأس کار قرار دادند که بدون حتا یک گلوله تمام پادگان شان را دو دسته به طالب تسلیم نمودند.

ادامه دارد


* - این تعیینات فقط دو ماه قبل از سپردن قدرت به طالب، دستخوش تغییراتی گردید که آنهم در شرایطی که اکثر ولایات به طالب سپرده شده بود، چیزی بیشتر از جا به جائی چند خاین، معنا و ارزش بیشتری نداشت. ع. م.