دکتور ژان زیگلر مترجم: حبیب جلیلی کهنه شهری
چاپ اول ترجمه از زبان آلمانی به فارسی ۲۰۱۶
تلخیص و ارسال: نجـیـب ثـاقـب
۲۳ مارچ ۲۰۱۷



(۱۱)جامعه شناسی نظم جهانی انسان ستیز

تاریک اندیشی:

عدالت اجتماعی، برادری، آزادی مکمل متقابل یکدیگر بودن؟ پیوند همگانی بین انسان ها، رفاه عمومی، نظم و انضباط که همه آزادانه پذیرفته اند، قانون نجات بخش، ارادۀ ناپاک که با قواعد عمومی دگرگون می گردد(کانت). قرارداد اجتماعی؟ هیچ کدام از این موضوعات دیگر به روز و جالب نیستند! صحبت های کهنه و بیهوده ئی که برای نسل جوان کاپیتالیست های قدرتمند، درنده و وحشی در بانک های چند ملیتی و در دیگر شرکت های جهانی؛ فقط چیزی بیش از افکار فرسوده و مسخره نیستند.
گلادیاتور، بار دیگر قهرمان امروز می گردد. تمام فرهنگ های پیشین سعی بر این دارند که غرایز جنگ طلبانه، خشن و مخرب را مهار کنند، در میان انسان ها صلح و آرامش برقرار کنند. پیوند ها برای همبستگی محکم، برای مکمل همدیگر بودن، برای داد و ستد متقابل و برای تقسیم کردن را به وجود آورند. دزدان وال استریت و مزدوران شان در سازمان تجارت جهانی(WTO)و صندوق بین المللی پول(IMF)با این کار خود که دیگر بار، گلادیاتور را به عنوان الگوی اجتماعی تبلیغ کرده و رقابت های خشن و کشنده را میان انسان ها تجلیل و ستایش می کنند، سعی  و تلاش صبورانه هزاران ساله تمدن انسان ها را جنون آمیز و خونین، بر کنار می زنند.
لامارتین در سال ۱۸۲۰م در کتاب آهنگ های شاعرانۀ خود می نویسد:"خوشبختی ناتوانان، شهرت توانمندان است." برای ایدئولوژی نیولیبرالیسم این جملۀ شاعر رمانتیک، چیز پوچ و مضحکی است. توانمندان(و همین طور هم ضعیفان که رؤیای متعلق بودن به توانمندان را در سر می پرورانند) خوشبختی را در آینده در چشیدن لذت از مال و منالی خواهند برد که از قِـبَـل زحمات دیگران به آن دست یافته اند، به واسطه دست کاری کردن نرخ بورس، با ادغام هر چه بزرگتر شرکت ها و انباشت بیش از پیش ارزش اضافی از طریق روش های وحشیانۀ قابل تصور و از طریق تمام منابع.
ایدئولوژی حاکم به واسطۀ اقتدار نمادین(Symbolische Gewalt) تأثیر خود را می گذارد، اما منظور از آ ن چیست؟ پیر بوردیو در این مورد می نویسد:"قدرت یا اقتدار نمادین ، یعنی قدرتی که معانی و مفاهیم را تحمیل و آن هم به عنوان به جا و برحق تحمیل می کند؛ با لاپوشانی این که مبنای روابط قدرت این معانی و مفاهیم در چیست، به رابطۀ قدرت نیروی خود و به معنای حقیقی، نیروی نمادین خود را اضافه می کند."(۱) اقتدار نمادین یک طرح کلی و به معنای ابزار هائی است که در سطح نمادین همانند ابزار هائی عمل می کنند که در سطح مادی در خدمت همان مقاصد سلطه گرانه هستند. سلاح های نمادین همانند سلاح های مادی، تاریخ خود را دارند، نهاد های خود را دارند. می توانند روی محافظین خود حساب کنند. مدارس، مطبوعات، و نشرات و رسانه های جمعی در رده محافظین خیلی دقیق و راغب آن ها هستند.
نکته آغاز ایدئولوژی نیولیبرالیستی، دو فیلسوف انگلیسی آوان قرن نوزدهم میلادی، آدام اسمیت (Adam Smith)و دیوید ریکاردو(David Ricardo) هستند.
آدام اسمیت سکاتلندی تبار برای مدت کوتاهی صاحب کرسی دانشکدۀ منطق دانشگاه گلاسکو بود. او در سایۀ حمایت یک دوک (دوک،لقب مهم اشرافی و از القاب سلطنتی است.م) که یکی از شاگردان قدیمی اش بود، شغلی با درآمد کلان در گمرک سکاتلند که پدرش هم از درآمد هنگفت آن بهره برده بود، به دست آورد. در سال ۱۷۷۶ اثر بنیادین او به نام ثروت ملل (The inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations)منتشر شد.
دیوید ریکاردو پسر یک بانکدار سفارش "سفاردی" (یهودیانی که نسل شان به یهودیان بومی شبه جزیره ایبری در ابتدای هزارۀ دوم میلادی می رسد) تبعۀ پرتگال بود که در لندن مسکن گزیده بود. در بیست و یک سالگی از خانواده اش برید و به کواکر ها پیوست. در سن بیست و پنج سالگی در نقش دلال بورس به ثروت افسانه ئی دست یافت. در سال ۱۸۱۷م اثر بنیادی "اصول اقتصاد سیاسی و مالیات" (۲) را منتشر کرد.
با این ترتیب ریکاردو و اسمیت، پدران معنوی دگماتیسم لیبرالیسم افراطی هستند که پایه و اساس آن "فرامن" جمعی است، که در حال حاضر الیگارشی مالی بر روی سیاره ما را تشکیل می دهد. اما این دگماتیسم چه می گوید؟ اگر به اختیار خود گذاشته شود، از تمام زنجیر ها، محدودیت ها و تحت نظر بودن ها رهائی یابد، آنگاه. خودانگیخته به جهت و به سوی اشیائی جریان خواهد یافت که بیشترین سود دهی را دارند. باز این روش هزینۀ تولید، تعیین کنندۀ مکان مشخص تولید خواهد بود. موضوع که باقی می ماند، موضوع قانون و قاعدۀ تقسیم است.
اسمیت و ریکاردو هر دو تابع اعتقادات شدید مذهبی بودند. در آن زمان در لندن و گلاسکو انسان های زیادی در فلاکت زندگی می کردند و سرنوشت آن ها ذهن این دو انسان پولدار مذهبی را خیلی جدی به خود مشغول کرده بود. راه حل آن ها جه بود؟ پدیده درز به پائین(Trickle   down effect) این اصطلاح که در انگلیسی از آن با(horse and sparrow economics)می شود، "تزی است که بر اساس آن رشد اقتصادی و رفاه عمومی ثروتمندان به مرور با مصرف و سرمایه گذاری های آن ها به لایه های پائین جامعه درز می کند.م"
طبق نظر اسمیت و ریکاردو یک مرز عینی برای انباشت سرمایه وجود دارد. این مرز با تأمین نیاز ها ارتباط دارد. این اصل برای افراد به همان گونه معتبر است که برای شرکت ها اعتبار دارد.
نگاهی جداگانه بر هر دو قضیه: زمانی که مقدار مشخص نان موجود است، آنگاه تقسیم آن بین فقراء به خودی خود انجام می گیرد. به این خاطر که ثروتمندان از ثروت که خیلی فراتر از نیاز های خودشان (هر چقدر ولخرچ و افراط کار هم که آن ها باشند.) است، استفاده ئی نمی برند، خود شان این تقسیم از بالا به پائین را به جریان خواهند انداخت.
به بیان دیگر: ثرتمندان از یک سطح مشخص ثروت به بعد دیگر انباشت نمی کنند. آن ها ثروت خود را تقسیم می کنند. یک میلیارد، حقوق راننده اش را زیاد می کند، چرا که - گویا به تعبیر آن ها- دیگر نمی داند که با پول خود چه کار باید بکند.
اشتباه این تئوری عیان است. چرا؟ چون که اسمیت و ریکاردو  انباشت را به نیاز ها و به مصرف گره می زنند، اما از زاویۀ دید یک میلیاردر، پول هیچ ارتباط با تأمين و نیاز ها ندارد و یا ارتباط خیلی کمتری دارد، حتا اگر که این تأمین و نیاز ها تجملی باشند. این که یک فرعون نمی تواند همزمان ده قایق را براند، در ده و ویلا باشد یا در یک وعده غذا، ۵۰ کیلو خاویار بخورد، در نهایت مهم نیست. مصرف دیگر نقشی بازی نمی کند. پول، پول را بازتولید می کند. پول وسیله ئی برای رسیدن به قدرت و استیلاء است. و آرزو برای حکمرانی کردن، زایل نشدنی است، و برای این آرزو هیچ مرز عینی وجود ندارد.
ریچارد سنت(Richard Sennett)جامعه شناس آمریکائی معاصر که نسب اش به یک خانوادۀ مهاجر روسی می رسد و در امریکا بزرگ شده است، امروز عضو معتبر ترین استادان مدرسۀ اقتصادی لندن است.
من یک عصر پائیز امسال را در یک رستوران به خاطر می آورم. آقای سنت و من قبل از آن در یک بحث جمعی در تلویزیون دولتی اتریش(ORF) شرکت کرده بودیم. مدیر کل کمپنی شل، غول فرقه یی، رو به روی ما نشسته بود. موضوع بحث این بود: اعدام "کن سارو- ویوا" Ken Saro-Wiwa (فعال حقوق مدنی، شاعر و نویسندۀ اهل نیجریه ۱۹۴۱-۱۹۹۵) شاعر مشهور تبعه نیجریه و ده همرزمش در "پورت هارکورت" (یک بندر چند میلیونی در نیجریه) علیه آلودگی گسترده محیط زیست توسط کمپانی شل اعتراض کرده بودند. او به دستور سانی آباشا (Sani Abacha)، دیکتاتوری نظامی آن جا، در صحن زندان پورت هارکوت به دار آویخته شده بود. کمپانی اکتشاف و تولید شل نیجریه(۳) در سایۀ بهره برداری از منابع نفتی عظیم در داخل نیجریه و آب های ساحلی آن، قدرت واقعی در نیجریه است. این شرکت، دیکتاتور ها را در آبوجا، پایتخت نیجریه در قلادۀ خود دارد. غارتگران نفتی شل ادعا می کنند که در سایۀ سرمایه گذاری های گستردۀ این کنسرن در دلتای نیجریه، یک "باران طلائی"، یک پدیدۀ درز به پائین در حال شکل گیری است که یک روزی به نفع تمامی ساکنان دلتا، یعنی به نفع ساکنان دلتا (قوم حدوداً نیم میلیونی نیجریه) هم، تمام خواهد شد. عصر، عصر ملایمی بود و رستوران هم رستوران عالی. آقای سنت هنوز هم برآشفته بود. او به من گفت:" ایدۀ احمقانۀ پدیدۀ درز به پائین فقط می تواند در کلۀ اقتصاددان هائی که اصل و نسب یهودی- مسیحی دارند، به وجود آید. این همان تصویر دقیق سراب پوچ و واهی بهشت است که کلیسا آن را ترویج می کند: بمیرید، آهای شما مردم محبوب در جهان سوم[جهان عقب نگهداشته شده] و در جا های دیگر! در بهشت حیات بهتری در انتظار شماست. مشکل فقط این جاست که هیچ کس به شما ها نمی گوید که این بهشت عالی و بی نظیر بالاخره چه زمانی خواهد رسید. تا آن جائی که موضوع به پدیدۀ درز به پائین مربوط  می شود، چه زمانی خواهد رسید.؟تا آنجائی که موضوع به پدیده درز به پائین مربوط می شود، جواب واضح است: هیچ وقت".
پیر بوردیو مدت کوتاهی قبل از مرگش در یک مصاحبه با رادیو سویس رومانس(Suisse romance) چیزی شبیه گفته های ریچارد سنت را به زبان آورده بود. او از مبارزۀ طبقاتی تئوریک که امروز بر روی سیاره ما جولان می کند، صحبت کرده بود: "تاریک اندیشی(۴) باز گشته است، اما این بار ما با قدرت هائی طرف هستیم که با منطق و دلیل پیش می آیند."(۵)
تحت این شرایط تازه، جنگ در سرتاسر جهان علیه فقرائی که در فصل پیش از آن ها سخن رفت، دایم و بد تر از پیش دو باره ادامه می یابد.
ادامه دارد


پاورقی ها:
۱. Pierre Bourdieu und Jean-Claude Passeron, "La Reproduction. Elements pour und theorie du systems d'enseignement", Paris 1970,S. 18
۲. the Principle of Political Economy and Taxation.
۳. Shell Nigeria Exploration and Production Company
۴. جهل پروری،کهنه پرستی Obskurantismus
۵. پیر بوردیو در مصاحبه با ایزابل روف، رادیو رومانس،۳۱ جنوری ۱۹۹۹