مائو تسه دون ــ بازتایپ و ارسال: پویان
۲۹ جولای ۲۰۱۷



*برخورد دیالکتیکی به وحدت درون حزبی

۱۸ نوامبر ۱۹۵۷

در رابطه با مسألۀ وحدت مایلم چیزی در زمینۀ برخورد بگویم. فکر می کنم برخورد ما نسبت به هر رفیق، هر کس می خواهد باشد، باید وحدت طلبانه باشد ، به شرط این که او یک عنصر دشمن یا خرابکار نباشد. ما باید نسبت به او برخوردی دیالکتیکی و نه متافیزیکی در پیش بگیریم. مقصود از برخورد دیالکتیکی چیست؟ مقصود تحلیلی بودن نسبت به همه چیز است ، قبول کردن این که تمامی نوع بشر  مرتکب اشتباه میگردند و نفی نکردن کامل شخص صرفاً به خاطر ارتکاب اشتباه. لنین یک بار گفت که در جهان حتی یک نفر وجود ندارد که مرتکب اشتباه نشود. هر کسی محتاج حمایت است. یک آدم لایق محتاج کمک سه نفر دیگر است. یک پرچین به سه چوب احتیاج دارد. نیلوفر آبی با تمام آن زیبائیش برای ماندن به روی آب به برگ های سبز خود محتاج است. این ها مثال های چینی اند. باز هم یک مثال دیگر چینی می گوید سه کارگر ناشی که عقل خود را به روی هم بگذارند، مساوی جوکه لیان معمار بزرگ می گردند. جوکه لیان به تنهائی هیچ وقت نمی توانست کامل باشد، او محدودیت های خود را داشت.

به این اظهاریۀ دوازده کشور مان نگاه کنید. ما پیش نویس های اول ، دوم ، سوم و چهارم گذاشتیم و صیقل آن را به پایان رسانده ایم . فکر می کنم گستاخی محض است اگر خداوار ادعای بی عیبی کند. بنا بر این چه برخوردی باید نسبت به رفیقی که مرتکب اشتباه شده است، در پیش گیریم؟ ما باید تحلیلی باشیم و برخورد دیالکتیکی، به جای متافیزیکی داشته باشیم. حزب ما یکبار در باتلاق متافیزیک و در دگماتیسم گیر کرد و هر کس را که نمی پسندید، کاملاً از بین می برد، بعداً ما دگماتیسم را طرد کردیم و کمی بیشتر در بارۀ دیالکتیک آموختیم. بر طبق این مفهوم با رفیقی که مرتکب اشتباه شده است، چه باید بکنیم؟ اول ، باید مبارزه ای برای زدودن افکار نادرستش انجام دهیم. دوم ، باید به او کمک نمائیم. نکتۀ اول مبارزه، نکتۀ دوم کمک، ما باید از نیت خوب کمک کردن به او  برای تصیح اشتباهاتش حرکت کنیم تا از بن بست نجات پیدا کند.

 معذلک، رفتار ما با نوع دیگری از افراد متفاوت است. در قبال افرادی چون تروتسکی و چن دو سیو، جان گوتائو و کائوکان در چین ، در پیش گرفتن برخوردی کمکی امکان ناپذیر بود، چه آن ها اصلاح ناپذیر بودند. و آدم هائی هستند مانند هیتلر، چانکایشک و تزار، که آن ها هم اصلاح ناپذیر بوده و می بایستی سرنگون گردند، چه ما مطلقاً دافع یکدیگر بودیم. بدین معنا، ماهیت آن ها تنها یک جانب دارد و نه دو جنبه. در تحلیل نهائی، چنین چیزی در مورد امپریالیسم و سرمایه داری نیز صادق است، نظامی که در آخر محکوم به جایگزینی از جانب نظام سوسیالیستی است. امر مشابهی در زمینۀ ایدئولوژی صادق است، ماتریالیسم جایگزین ایده آلیسم خواهد شد و آته ئیسم جایگزین خدا پرستی، در این جا ما در بارۀ اهداف ستراتژیک صحبت می کنیم. اما قضیه در مورد مراحل تاکتیکی متفاوت است. در این مراحل ممکن است سازش هائی نیز انجام گیرد. آیا ما با امریکا در مدار ۳۸ درجه در کوریا سازش نکردیم؟ آیا سازشی با فرانسه ئی ها در ویتنام صورت نگرفت؟

در هر مرحلۀ تاکتیکی لازمست که در سازش همانند مبارزه مهارت داشت. حال بگذارید به مسألۀ مناسبات میان رفقا بازگردیم. پیشنهاد می کنم در مواردی که سوء تفاهماتی میان رفقا وجود داشته است، گفتگو هائی بین آن ها برگزار گردد. بعضی ها فکر می کنند همین که افراد به درون حزب کمونیست آمدند، مقدس می شوند و هیچ گونه اختلاف و سوء تفاهمی میان آنان به وجود نمی آید و یا فکر می کنند که حزب نمی تواند مورد تحلیل قرار گیرد، یعنی یکپارچه و یکدست است و از این رو احتیاجی به گفتگو نیست؛ مثل این که آدم ها همین که در حزب هستند، باید صد در صد مارکسیست باشند. در واقع مارکسیت ها با درجه های مختلف وجود دارد، هستند کسانی که ۱۰۰درصد، ۹۰، ۸۰، ۷۰، ۶۰و یا ۵۰ درصد مارکسیست اند. آیا ما نمی توانیم دو یا چند نفره با هم در اتاقی گفتگو کنیم؟ با حرکت از خواست وحدت و با روحیۀ کمک متقابل به گفتگو بپردازیم؟ البته من از گفتگو در درون صفوف کمونیستی صحبت می کنم و نه گفتگو با امپریالیست ها ( گر چه ما با آن ها نیز گفتگو می کنیم). بگذارید مثالی بزنم. آیا دوازده کشور ما در موقعیت کنونی در حال گفتگو نیستند؟ آیا بیشتر از شصت حزب نیز در حال گفتگو نیستند؟ چرا ، اتفاقاً مشغول چنین کاری هستند. به سخنی دیگر: به شرط آنکه به اصول مارکسیسم ــ لنینیسم خدشه ای وارد نیاید، ما برخی از نظرات دیگران را که قابل قبول باشند، می پذیریم و برخی از نظرات خود مان را که بتوان کنار گذاشت، به کناری می نهیم. از این رو، ما در برخورد با رفیقی که مرتکب اشتباه شده است، دو دست داریم: یک دست برای مبارزه با او و دست دیگر برای وحدت با وی. هدف مبارزه حفظ اصول مارکسیسم است. و این به معنای اصولی بودن است. این یک دست است. دست دیگر برای وحدت با اوست. هدف وحدت فراهم آوردن راه خروج از بن بست یعنی سازش با اوست ، که به معنای نرمش پذیر بودن است. تلفیق اصول با نرمش پذیری یک اصل مارکسیستی ــ لنینیستی است و این یک وحدت اضداد است.

هر دنیائی و البته به ویژه دنیای جوامع طبقاتی سرشار از تضاد است. برخی می گویند که در جامعۀ سوسیالیستی باید تضاد ها را « پیدا کرد» ، اما من معتقدم این شیوۀ طرح مطلب، نادرست است. نکته این نیست که تضاد هائی وجود دارند که باید آن ها را پیدا کرد، بلکه آنکه جامعۀ سوسیالیستی سرشار از تضاد است . هیچ کجا بدون تضاد نیست، همچنین هیچ شخصی نیست که نتواند مورد تحلیل قرار گیرد.این فکر که ممکن است شخصی نتواند مورد تحلیل قرار گیرد،  متافیزیکی است. ببینید، یک اتم مجتمعی است از وحدت اضداد. در یک اتم وحدت اضداد وجود دارد، هسته هست و الکترون. در یک هسته باز هم یک وحدت اضداد بین پروتون ها و نئوترون ها موجود است. و باز در خود پروتون ها، پروتون است و ضد پروتون. در درون نئوترون ها، نئوترن هست و ضد نئوترون. به طور خلاصه، وحدت اضداد در همه جا موجود است. مفهوم وحدت اضداد، دیالکتیک، باید وسیعاً تبلیغ شود. من می گویم دیالکتیک باید از محدودۀ محفل های کوچک فلاسفه خارج شود و به میان توده های وسیع خلق برود. پیشنهاد می کنم که این مسأله در جلسات بیورو های سیاسی و جلسات پلنوم کمیته مرکزی احزاب مختلف و همچنین در جلسات کمیته های حزبی تمامی سطوح این احزاب مورد بحث قرار گیرد، در واقعیت امر، دبیران شاخه های حزبی ما دیالکتیک را درک می کنند؛ چه زمانی که گزارشی برای جلسات شاخۀ حزبی آماده می نمایند، معمولاً دو مطلب را در دفترچه های خود می نویسند: اول دستآوردها ؛ دوم کمبود ها. یک به دو تقسیم می شود ــ و این یک پدیدۀ عالمگیر است، و اینست دیالکتیک.


* بخش هائی از یک سخنرانی در جلسۀ نمایندگان احزاب کمونیست و کارگری در مسکو. منتشر شده در جلد پنجم آثار منتخب مائو تسه دون به زبان فارسی صفحات ۳۱۴ تا ۳۱۵.