پاینده پایمرد
۲۹ مارچ ۲۰۲۰



جُستاری اندر باب مقولۀ «روشنفکر انقلابی»

بخش سوم ب

ترازبندی بحث:

تِـــم یا سوژۀ اصلی هر سه بخش این جُستار، تأمل در پیرامون مفاهیم روشنفکر، روشنفکر انقلابی، روشنفکر ضد انقلابی و روشنفکر انقلابی نما است. روشنفکر هم به حیث پدیدۀ اجتماعی متأخر و زادۀ تغییرات و تبدلات فکری، اجتماعی و تاریخی، به اعتبار خرد گرائی، نقد قدرت و وضعیت موجود، پویائی و خلاقیت، رو به جلو بودن و اندیشه ورزی؛ در نقش جلودار و سمت دهندۀ تحولات فکری، اجتماعی و تاریخی احراز مقام می کند.

اما آنگاه که ایستائی جای پویائی، ستایش و کنار آمدن با قدرت ارتجاعی جای نقد قدرت و نازائی فکری جای خلاقیت را بگیرد؛ شخصیت  و رسالت اجتماعی و هویت فکری نقاد روشنفکر به تحلیل رفته، خود روشنفکر نقاد دیروزی درجا زده  و به روشنفکر مرتجع یا محافظه کار ضد انقلابی استحاله می شود که رسالتش باز تولید شرایط استثمار و بازآفرینی اندیشه های مورد نیاز پایۀ اقتصادی قدرت است.

اما این درجا زدگی، دو دستی چسپیدن به قدرت، حفظ وضع موجود  و باززائی شرایط استثمار توسط روشنفکران قدرت مدار، با ناموس تکامل سازگار نبوده و جامعه و یا بخش های بالندۀ کلیت اجتماعی به پیش می شتابد. در روند شتابگیری سیر رشد بخش های بالندۀ اجتماعی، اندیشه های نقاد، خلاق، بارور و پویا توسط اندیشورزانی که تجسم این نقادی و خلاقیت و عامل این پویائی و باروری اند؛ بر حسب ضرورت تاریخی نیرو های بالندۀ اجتماعی پدید می آیند. این دسته از اندیشه پردازان در پایگاه اجتماعی نیرو های بالندۀ تاریخ، همان روشنفکران انقلابی(روشنفکران ارگانیک ارتش اجتماعی کار) اند که حاصل آفرینش فکری شان؛ زایش اندیشه های نقاد، خلاق، بارور و پویا است. رسالت تاریخی این روشنفکران ارگانیک عبارت است از: نقد قدرت ارتجاعی و ایستائی، انتقال اندیشۀ نقاد  و مبشر تغییر به پایگاه اجتماعی اش، جلوداری تغییرات گسترده و ریشه ئی تکامل یابندۀ اجتماعی در راستای برچیدن شرایط استثمار و "ازخود بیگانگی طبیعی و اجتماعی" انسان سرگشته و از خود بیگانه و برگشتنش به خود و حاکم شدنش به سرنوشت آینده اش، و سرانجام  نقد محافظه کاری و ایستائی پس از تصرف قدرت سیاسی از منظر فرارَوی آینده نگرانه  و ضرورت تاریخی تعمیق دگرگونی های فراگیر انقلابی در روبنا و زیربنا.

باورمندی به مبانی تئوری انقلابی؛ ایستادن در سمت موافق حرکت پیشروندۀ تاریخ؛ همراهی با نیرو های بالنده و پیشرو اجتماعی؛ و پیشگامی در پراتیک جوشان و خروشان تغییر انقلابی از موضع اندیشۀ نقاد پیشرو  و موضع اجتماعی ستمکشان عامل تغییر؛ چهار لازمۀ این نقادی، خلاقیت، پویائی فکری روشنفکر انقلابی و شرط جلوداری مارش شورانگیز تاریخی ارتش رنج و کار به سوی افق تابناک فردا و قلمرو فارغ از استثمار و ستم محسوب می شود. هرگاه روشنفکری یکی از این چهار شرط لازمی را کم داشته باشد، روشنفکر انقلابی یا روشنفکر "انقلابی به تمام معنی" نیست.

در مسیر دشوار گذر مبارزۀ ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی دهه های اخیر تاریخ کشور ما دیده شد که برخی روشنفکران منحرف، متزلزل، حریص، تشنۀ قدرت  و سرگشته و مأیوش در تشکل های مدعی مبارزۀ انقلابی در نتیجۀ انحراف از خط ایدئولوژیک ــ سیاسی، با زدودن خط تمایز خود با استعمار و ارتجاع، "خود را از لحاظ فکری به نفع استعمار ــ ارتجاع خلع سلاح کرده، مسخ ساخته" و در نقش منادیان و عاملان یأس، انقیاد و تسلیم طلبی "سر از گریبان استعمار کشیدند". در این میان، برخی تئوریسین های تسلیم، انقیاد، و سجود؛ با تئوریزه کردن و درست خواندن این همسوئی و همراهی با امپریالیسم پا فشردند و تا مرز خیانت رسیدند؛ عده ئی مأیوس و مسخ شدۀ دیگر با "کهنه"، "کلاسیک" و "کماکان" نامیدن تئوری انقلابی و "مرغانچه" خواندن تشکیلات انقلابی خصم امپریالیسم و ارتجاع، خلع سلاح فکری و همسوئی فکری خویش را با امپریالیسم متجاوز و ارتجاع اعلام داشته و به نفع دو اهریمن اخیر، گذشت تاریخی از مواضع انقلابی کردند. تعدادی دلال و بقال حریص و تشنۀ قدرت و ثروت و درویزه گران سیاسی نیر منافقانه حین شراکت در دزدی نهاد های غارتگر استعماری و اعلام "همبستگی" با امپریالیسم؛ با آلودن اندیشه ها، مفاهیم، شعار های انقلابی، مترقی و دموکراتیک؛ بدنام سازی شخصیت های تاریخی انقلابی را در همسوئی با استعمار در دستور کار شان داشته اند.

بی باوری و دشمنی با ایده و ایده آل انقلابی، پیوستن به صف دشمنان ملی و تاریخی مردم، صف آرائی ارتجاعی از طریق سبوتاژ، توطئه و تفتین در مقابل راهیان انقلاب و همرزمان دیروزی، و سرانجام استفادۀ ابزاری از نام و اعتبار شخصیت ها، اندیشه ها و شعار های انقلابی؛ فصل مشترک همه روشنفکران انقلابی نما را می سازد. این دسته روشنفکران ریاکار ضد انقلابیونی اند که به چپ اشاره زده، ولی راست می روند؛ گندم می نمایند، ولی جو می فروشند؛ به مارکسیسم تظاهر می کنند، ولی در انبان خود لیبرالیسم را دارند؛ سنگ وفاداری به ارثیه و آرمان شهداء انقلابی را به سینه می کوبند، ولی در عمل به موقعیت تاریخی خویش به عنوان عناصر پیشتاز انقلابی خیانت می ورزند؛ و...

این طبیعی است که در هر انقلابی، حرکتی و جنبشی به پیش و خلاف جریان حاکم، تعدادی از پا بمانند؛ مأیوس، ناامید و منحرف شوند؛ بی باور و خلع سلاح شوند؛ نماد پلشتی، سجود و تسلیم شوند؛ خسته و سرگشته شوند؛ تسلیم دشمن شوند؛ به رخ مردم سلاح کشند؛ علیه رفقای قبلی شان به تخریب، توطئه و تفتین متوسل شوند؛ تئوری انقلابی و ابزار انقلابی را مندرس و مرغانچه بنامند؛ در اوج افلاس سیاسی ریاکارانه از نام و نشان پیش کسوتان انقلابی کسب اعتبار مصنوعی  و زود گذر کنند؛ و در مجموع با خیانت ورزیدن به موقعیت تاریخی خویش، سر از گریبان استعمار برآرند. در هر حالتی اما، "حساب این قماش خود فروخته ها از جمع شیفتگان راستین راه آزادی و انقلاب جداست"(۲۷) و کاروان پیشروندۀ جمع شیفتگان راستین راه آزادی و انقلاب در جامعۀ تحت ستم و استثمار بنا بر نیاز تاریخی به پیش می شتابد و درنگ و برگشت نمی پذیرد.

 

* * *


 

منابع و حواشی:

(۱) کارل مارکس ـ فریدریش انگلس: "مانیفست حزب کمونیست" بخش۲: پرولتار ها و کمونیست ها.

(۲) انتونیو گرامشی: "پیدایش روشنفکران". ترجمه: صالح نجفى.

(۳) مائو تسه دون: "جلد پنجم منتخبات آثار" ترجمۀ فارسی، صفحات ۲۴۵ـ۲۴۶.

(۴) مائو تسه دون: "جلد دوم منتخبات آثار" ترجمۀ فارسی، صفحۀ ۳۱۴.

(۵) مائو تسه دون: "جلد دوم منتخبات آثار" مقالۀ "جنبش ۴ می " می ۱۹۳۹" صفحۀ ۳۵۳.

(۶) مائو تسه دون: "جلد دوم منتخبات آثار" «انقلاب چین و حزب کمونیست چین».

(۷) مائوتسه دون: "جلد دوم منتخبات آثار" "جلب روشنفکران به مقیاس وسیع" صفحۀ ۴۴۸.

(۸) کارل مارکس: "هژدهم برومر لوئی بوناپارت"، فصل سوم.

(۹) کارل کائوتسکی: "روشنفکران و کارگران" ۱۹۰۳. بخوانید...

(۱۰) مائو تسه دون: "جلد پنجم منتخبات آثار" ترجمۀ فارسی، صفحۀ ۲۴۶.

(۱۱) انتونیو گرامشی: «نامه های زندان». ترجمۀ مریم علوی نیا، موسسۀ انتشارات آگاه تهران ۱۳۶۲ش.

(۱۲) انیس آزاد: شعر«کولی» «نشریۀ "عقاب" شمارۀ هفتم، ثور ۱۳۹۲ش».بخوانید...

(۱۳) داریوش آشوری: "دانشنامۀ سیاسی" چاپ سیزدهم، انتشارات مروارید سال ۱۳۸۵ش.

(۱۴) پیشگفته.

(۱۵) کارل مارکس: "مقدمۀ نقد اقتصاد سیاسی". 

(۱۶) زنده یاد مجید: "برنامۀ ساما" مصوب اولین کنگرۀ ساما مؤرخ جوزای ۱۳۵۹شمسی. بخوانید...

(۱۷) پیشگفته.

(۱۸) «زیرساخت اقتصادی» شامل آن تأسیسات و زیربنا های فزیکی می شود که جریان تولید کالا و توزیع کالا و خدمات را به بازار ها  و مصرف    کنندگان ممکن می سازد. این تأسیسات فزیکی عبارت اند از: جاده، خط ریل، کانال ها و آبراه های کشتی رانی، بنادر، میادین هوائی، وسایط نقلیۀ زمینی، کشتی، طیاره، پل، انبار، سرد خانه، مخابرات، کمپیوتر و غیره.

(۱۹) احمد برومند: «سیری گذرا بر روند استعماری کنونی کشور در پرتو رسالۀ "تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء"». بخوانید...

(۲۰) پیشگفته.

(۲۱) پروفیسور قیوم رهبر: رسالۀ "تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء". بخوانید...

(۲۲) احمد برومند: «سیری گذرا بر روند استعماری کنونی کشور در پرتو رسالۀ "تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء"».

(۲۳) «امپریسم» یا تجربه گرائی عبارت است از مکتب اصلت تجربه. امپریست ها  به "تجربۀ شخصی و محدود خود چسبیده و اهمیت تئوری را برای پراتیک انقلابی" درک نکرده و تعقل را در روند شناخت انسان از ماهیت اشیاء و پدیده ها نفی می کنند. امپریست ها با  تصور این که شناخت می تواند در مرحلۀ دانی یعنی مرحله شناخت حسی بماند و فقط شناخت حسی قابل اعتماد و شناخت تعقلی غیرقابل اعتماد است، لزوم تعمیق شناخت، ‏یعنی لزوم رشد مرحله حسی شناخت به مرحله تعقلی شناخت زاید می دانند. در نقطۀ مقابل«امپریسم»، " مکتبی وجود دارد موسوم به مکتب «‏راسیونالیسم»[خرد گرائی یا مکتب اصالت عقل] که فقط واقعیت عقل را قبول دارد و واقعیت تجربه را نفی می کند و بر این عقیده ‏است که تنها عقل قابل اعتماد است، ‏تجربۀ حسی قابل اعتماد نیست؛ اشتباه ‏این مکتب در اینست که حقایق را وارونه جلوه ‏می دهد". اشتباه هر دو مکتب فوق در اینست که دو مرحلۀ شناخت را از هم جدا می کنند.  امپریسم بر تجربۀ مستقیم و شناخت حسی  تأکید داشته و سنتیز مفاهیم و تکامل شناخت را تا شناخت تعقلی زاید می داند. راسیونالیسم با نفی اهمیت پراتیک و شناخت حسی به حیث سرچشمۀ شناخت تعقلی؛ بر تعقل و روش منطقی در امر شناخت(شناخت منطقی) تکیه دارد. از منظر "تئوری شناخت ماتریالیسم دیالکتیک در فلسفه، شناخت تعقلی به شناخت حسی وابسته است و شناخت حسی باید به شناخت تعقلی تکامل" یابد. از نظر این تئوری " شناخت در مرحلۀ پائین تر به مثابۀ شناخت حسی و در مرحلۀ بالاتر به مثابۀ شناخت منطقی تظاهر می کند؛ معذلک این هر دو مرحله، ‏مراحل مختلف پروسۀ واحد شناخت را تشکیل می دهند. حسی و تعقلی خصلتاً با هم فرق می کنند، ‏ولی از هم جدا نیستند، ‏بلکه بر اساس پراتیک به یک واحد کل تبدیل می شوند. پراتیک ما ثابت می کند: آنچه که به طور حسی برداشت می شود، ‏نمی تواند بلافاصله از طرف ما مفهوم شود و فقط آنچه که مفهوم شده ‏است، می تـــــوانـــد عمیق تــــر حس شود. احساس فقط مسألۀ ظواهر خارجی را حل می کند، ‏در صورتی که تنها تئوری می تواند مسألۀ ماهیت و بطن را حل کند." (مائو تسه دون: در بارۀ پراتیک).

(۲۴) احمد برومند: «سیری گذرا بر روند استعماری کنونی کشور در پرتو رسالۀ "تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء"».

(۲۵) پروفیسور قیوم رهبر: رسالۀ "تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء".

(۲۶) پیشگفته.

(۲۷) پیشگفته.