بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۱۲ می ۲۰۲۳
مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۱۸)
بخش چهارم ــ ماتریالیسم تاریخی
نیرو های مولده و مناسبات تولیدی:
نیرو های مولده عبارت است از ترکیب وسائل تولید )ابزار تولید و همچنین موضوع کار (و کار کنندگانی که آنها را برای تولید مورد استفاده قرار می دهند. نیرو های مولده به مفهومی عبارت است از ترکیب عوامل پروسۀ کاری که نقش مولد دارند، یعنی نیروی کار انسانی و وسائل تولید. اما برای تشخیص و شناخت درجۀ رشد نیرو های مولده، نمی توان این عوامل پروسۀ کار را به طور منفرد و مجزا مورد بررسی قرار داد. به عنوان مثال، در بررسی کار مانوفاکتور، کارل مارکس خاطر نشان ساخت که چگونه تقسیم کار و اشکال اشتراکی کاری که در سیستم مانوفاکتوری برقرار است، نه تنها موجب رشد نیرو های مولدۀ فردی می شود، بلکه نیرو های مولدۀ جدیدی نیز به وجود می آورد که از جمع سادۀ نیرو های مولدۀ فردی نیز تجاوز می کند. بنابراین، هنگامی که از نیرو های مولده به معنای حقیقی کلمه سخن رانده می شود، منظور نیرو هائی است که از ترکیب عوامل پروسۀ کار در چارچوب مناسبات تولیدی معین تشکیل می شود. در ترکیب نیرو های مولده، تولید کنندگان عامل تعیین کننده و نقش عمده را تشکیل می دهند و فقط آنان قادر اند ابزار تولید را بسازند و تکامل دهند و آنها را به کار گیرند. تولید کنندگان مستقیم یا زحمتکشان، بزرگ ترین نیرو های مولده به شمار می آیند. ابزار تولید به نوبۀ خود معیار عینی و مشخص کنندۀ سطح تکامل نیرو های مولده را تشکیل می دهند .
مناسبات تولیدی مناسباتی که میان عاملان تولید )کسانی که به نحوی از انحاء در پروسۀ تولید نعم مادی شرکت دارند. مثلا کارگران و سرمایه داران در یک جامعۀ سرمایه داری) از یک طرف و میان آنها و وسایل تولید از طرف دیگر بر قرار می شو د. بدین مفهوم، مناسبات تولیدی را می توان به دو دسته تقسیم کرد. مناسبات تکنیکی (فنی) تولید و مناسبات اجتماعی تولید .
۱ــ مناسبات فنی تولید: مناسباتی را گویند که از لحاظ تقسیم فنی کار، تسلط و کنترول بر وسایل تولید و بر روند تولید، بین عاملین تولید و وسایل تولید بر قرار می گردد. در روند کار فردی، بین تولید کنندۀ فردی و مستقل )کسی که شخصاً مالک شرایط مادی تولید خویش است و مستقیماً در تولید شرکت می کند و وسایل تولید را به کار می اندازد) و وسایل تولید وحدت آشکاری موجود است. کیفیت و بازدهی کار تولید کنندۀ مستقیم و مستقل به مهارت فردی وی و کیفیت تسلط او بر ابزار تولید بستگی دارد. در روند کار فردی، تولید کنندۀ مستقیم و مستقل مطلقاً بر پروسۀ کار کنترول دارد و بر آن مسلط است. کنترول و تسلط بر پروسۀ کار توسط مولد بدین معنی است که وی شخصاً امور نظارت، مدیریت و برنامه ریزی روند تولید را از آغاز تا انتها در دست دارد و در مورد چگونگی شیوۀ کار، مدت زمان و محل انجام کار، اتخاذ تصمیم می کند. در این جا، پروسۀ تولید توسط مولد به جریان می افتد و مولد مستقیم تولید را به ابتکار فردی خود به کار می اندازد. در روند کار فردی، وسایل تولید بر تولید کنندۀ مستقیم حاکمیت ندارند، بلکه بر عکس این تولید کننده است که بر وسایل تولیدش مسلط بوده و حاکمیت دارد .
در پروسۀ کار به شکل همکاری، کار نه به طور فردی، بلکه به صورت دستجمعی انجام می پذیرد، لذا برای هماهنگ ساختن فعالیت های مختلف فردی، احتیاج به یک مدیریت یا رهبری می باشد. این رهبری باید وظایف عمومی را که ناشی از اختلافات بین حرکت کلی روند تولید و حرکت های فردی تولید کنندگان است، انجام دهد. در این شکل از پروسۀ کار، مانند مانوفاکتور وحدت بین تولید کننده و وسیلۀ تولید همچنان محفوظ باقی می ماند. همکاری به موازات کنترول و تسلط فردی کارگر مانوفاکتور بر وسیلۀ کارش به پیش می رود. در این جا تنها کنترول و تسلط کارگر بر پروسۀ کار از بین می رود. به عبارت دیگر، فرد کارگر بر وسیلۀ کار تسلط دارد، کارگران که وارد همکاری شده اند، بر وسایل تولید خود تسلط و کنترول دارند، اما پروسۀ تولید از کنترول آنان خارج شده است. این سرمایه دار و در عین حال صاحب مانوفاکتور و وسایل تولید است که بر پروسۀ کار کنترول و تسلط دارد. وظایف مربوط به رهبری، نظارت، کنترول امور مختلف مانوفاکتور، خرید و فروش مواد خام و ابزار تولید، تصمیم گیری و برنامه ریزی های تولیدی و به طور کلی اداره و تنظیم تولید در دست صاحب مانوفاکتور متمرکز می باشند. اما تسلط صاحب سرمایه (سرمایه دار) بر تمام عوامل پروسۀ کار هنوز کامل نیست، زیرا وسایل کار نه در کنترول او، بلکه در تسلط و کنترول تولید کننده (کارگر مانوفاکتور) است .
در پروسۀ کار فابریکه، وحدت بین کارگر و وسایل کار نیز از بین می رود. تسلط کار بر وسایل تولید جای خود را به تسلط ماشین بر کار و بنابر این تسلط ماشین بر کارگر که به زائدۀ ماشین تبدیل می گردد، می دهد. در این جا ما با تسلط و کنترول تمام و کمال عاملی غیر از تولید کنندگان مستقیم بر پروسۀ تولید و با جدائی کامل تولید کنندگان از پروسۀ تولید و از وسایل تولید، مواجه هستیم. در این جا دیگر این صاحب سرمایه و وسایل تولید و همچنین نمایندگان و مجریان وی هستند که بر این پروسه تسلط دارند .
مناسبات فنی (تکنیک) تولید به طور تفکیک ناپذیری با مناسبات اجتماعی تولید در رابطه است، زیرا پروسۀ تکنیکی تولید هیچگاه نمی تواند جدا از شرایط اجتماعی جریان یابد .
۲ــ مناسبات اجتماعی تولید: این اصطلاح نشان دهندۀ آن روابط اجتماعی است که ضرورتاً هنگام تولید میان انسان ها برقرار می شود. روابط تولیدی از سه جزء زیر تشکیل می گردد:
۱ـ شکل سیستم مالکیت بر ابزار تولید؛
۲ـ موضعی که انسان ها در تولید اجتماعی اشغال می کنند و نیز روابط فی مابین آنها؛
۳ـ توزیع نعمات مادی.
در مناسبات اجتماعی تولید دو مسألۀ اساسی حائز اهمیت درجەه اول است. یکی مسألۀ شکل مالکیت بر وسایل تولید و دیگری (که جدا از اولی نیست) مسألۀ مازاد تولید (یا اضافه کار) تولید کنندۀمستقیم، سرنوشت آن و چگونگی توزیع آن است. ماهیت روابط اجتماعی تولید اساساً به وسیلۀ سیستم مالکیت بر وسایل تولید تعیین می شود. بنابر ین، برای شناخت مناسبات تولیدی باید به بررسی روابط بین مالکین وسایل تولید و مولدین مستقیم در جریان روند تولید پرداخت. مناسبات مالکیت و چگونگی تصرف مازاد تولید کنندۀ مستقیم به وسیلۀ مالک وسایل تولید، خصلت مناسبات اجتماعی تولید را در شرایط تاریخی معین نشان می دهد .
در یک جامعۀ طبقاتی، روابط تولیدی دقیقاً روابط طبقاتی هستند. مثلا در جامعۀ فئودالی، طبقۀ مالکان ارضی و دهقانان در روند تولید موقعیت های نابرابر و غیر یکسانی اشغال می کنند. این موقعیت های نابرابر ناشی از شرایط مالکیت، همان رابطۀ میان استثمارگر و استثمار شونده است. مالکان ارضی بدون انجام هیچ کاری و تنها با توسل به اجبارات غیراقتصادی از ثمرات دسترنج دیگران بهره مند می شوند، در حالی که دهقانان تمام سال را کار می کنند و سر انجام قسمت اعظم تولیدات آنان به مالک ارضی فئودال تعلق می گیرد. این همان رابطۀ تولیدی حاکم در فئودالیسم است. این رابطه بر پایۀ تقید و استثمار و نابرابری اجتماعی قرار گرفته است. در حالی که مثلا در یک جامعۀ سوسیالیستی که وسایل و ابزار تولیدی (مثلا در بخش زراعتی) به مالکیت اشتراکی اعضای کمون در آمده است، رابطۀ اجتماعی میان افراد محتوا و شکل ماهیتاً متفاوتی کسب می کند، زیرا در این جا اعضای کمون همگی موقعیت برابری را از نظر اجتماعی اشغال کرده و رابطۀ متقابل میان آنان نه بر پایۀ استثمار و تقید، بلکه بر پایۀ معاضدت و همکاری استوار است و توزیع نیز بر پایۀ کمیت و کیفیت کار انجام داده شده، صورت می پذیرد .
روابط میان نیرو های مولده و مناسبات تولیدی یک رابطۀ دیالکتیکی وحدت ضدین است. نیرو های مولده نقش "پایه" و "اساس" و "محمل" مادی را برای مناسبات تولیدی ایفاء می نمایند. نیرو های مولده روابط تولیدی را تعیین می نمایند و به طور کلی و در آخرین تحلیل، نقش عمده و تعیین کننده را در شیوەۀ تولید بر عهده دارند. هر نوع معینی از نیرو های مولده شکل خاص و معینی از روابط تولیدی را اقتضاء می کند. در تمام جوامع انسانی، روابط تولیدی موجود همواره با سطح معینی از رشد نیرو های مولده انطباق داشته اند. نیرو های مولده عامل انقلابی تر و فعال تر است و تکامل آن دگرگونی روابط تولید را باعث می شود. روابط تولیدی باید با خصوصیات نیرو های مولده متناسب باشد. این قانون عام تکامل جامعۀ بشری است و هر کسی که آن را نپذیرد، ماتریالیست نیست . اما در عین حال، روابط تولیدی نیز به نوبۀ خود بر نیرو های مولده متقابلاً تاثیر می گذارند. وقتی که روابط تولیدی با نیرو های مولده مطابقت داشته باشند، رشد و تکامل نیرو های مولده را تقویت و تشدید می نمایند. به همین دلیل است که روابط تولیدی سوسیالیستی سبب رشد بی سابقۀ نیرو های مولده با سرعتی به مراتب بیشتر از یک جامعۀ سرمایه داری می گردند. بعکس، هنگامی که روابط تولیدی با نیرو های مولده در تناسب نباشند، سبب انسداد کامل آنها می گردند. بحران های اقتصادی متناوبی که در جوامع سرمایه داری مشاهده می شود، به خوبی نشان می دهد که روابط تولیدی سرمایه داری رشد نیرو های مولدۀ اجتماعی را به شدت سد می کنند. به همین دلیل و بر پایۀ همین تضاد است که سیستم سوسیالیستی ضرورتاً و سر انجام جای سیستم سرمایه داری را خواهد گرفت و با جایگزین کردن روابط تولیدی نوین سوسیالیستی و تخریب روابط کهن سرمایه داری شرایط لازم را برای رشد نیرو های مولده فراهم خواهد ساخت .
روابط تولیدی هر چند به وسیلۀ درجۀ رشد نیرو های مولده تعیین می شوند، اما به هیچ عنوان خود منفعل و ساکن نیستند، زیرا همان طوری که گفتیم، می توانند به نوبۀ خود رشد نیرو های مولده را مسدود یا تقویت کنند و در شرایطی نقش تعیین کننده ایفاء نمایند. مناسبات تولیدی معلولی ساده از نیرو های مولده نیست. کارل مارکس در "کاپیتال" نشان می دهد که برقراری مانوفاکتور سرمایه داری در بطن جامعۀ فئودالی تنها نتیجۀ سادۀ تقسیم کار اجتماعی و انکشاف و تکامل ابزار تولید نبوده، بلکه علاوه بر عوامل فوق که مربوط به نیرو های مولده است، دخالت یک عامل خارجی (نسبت به نیرو های مولده) نیز لازم بود، یعنی لازم بود که مقداری ثروت و پول در دست گروهی از افراد معین "انباشت" گردد .
مائوتسه دون در مورد رابطۀ دیالکتیکی بین نیرو های مولده و مناسبات تولیدی می گوید: "چنانچه نیرو های مولده بدون تغییر مناسبات تولیدی نتوانند رشد و تکامل یابند، آن وقت تغییر مناسبات تولیدی نقش عمده و تعیین کننده خواهد یافت ." (۶۵)
کسی که نقش فعال و گاه تعیین کنندۀ روابط تولیدی را نپذیرد، ماتریالیست مکانیکی است. تضاد میان روابط تولیدی و نیرو های مولده یکی از تضاد های اساسی جامعه است. از نظر طبقاتی، این تضاد در جوامع طبقاتی به صورت تضاد و مبارزۀ میان دو طبقۀ متخاصم استثمارگر و استثمار شونده ظاهر می شود. برای حل آن باید طبقه ای که نمایندەۀ نیرو های مولدۀ نوین است، از طریق قوۀ قهریه (دیکتاتوری پرولتاریا) و انجام انقلاب اجتماعی حاکمیت طبقۀ ارتجاعی را که نمایندۀ روابط تولیدی کهن است، از میان بردارد. در یک سیستم سوسیالیستی نیرو های مولده و روابط تولیدی در عین حال با هم در توافق و در تضادند. اما به طور کلی در این جامعه این تضاد می تواند از طریق پیاده کردن مشی صحیح حزب پرولتاریا و ادامۀ انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا، تنظیم کردن آگاهانه و به موقع و مدام نقاط ضعف و نارسائی ها در برخی حلقه های روابط تولیدی، حل گشته و تکامل بی سابقۀ نیرو های مولده را باعث گردد .
ساخت اقتصادی، مجموع مناسبات تولیدی (مناسبات فنی و اجتماعی تولید) و شیوۀ ترکیب خاص آن ها در دوران های مختلف تاریخی است. ساخت اقتصادی را زیربنا هم می نامند. ساخت اقتصادی با سیستم اقتصادی (شامل مجموع مدار اقتصادی تولید، توزیع، مبادله و مصرف) متفاوت است .
ادامه دارد
مآخذ:
(۶۵) مارکس: "سرمایه" جلد اول