بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۲۴ سپتمبر ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۸)

۷. عام بودن و خاص بودن تضاد
عام بودن یا خصلت عمومی تضاد اینست که تضاد در همۀ اشیاء و پدیده ها وجود دارد و از آغاز تا پایان پروسه و یا پدیده موجود است. خاص بودن یا خصلت خصوصی تضاد مشخصات ویژه ای است که تضاد ه ی  شیاء مختلف را معین می کند. در مورد عام بودن و خاص بودن تضاد، مائو تسه دون می گوید: "عام بودن یا مطلق بودن تضاد معنای دوگانه دارد: اول این که تضاد در پروسۀ تکامل کلیۀ اشیاء و پدیده ها موجود است: دوم این که، حرکت اضداد از ابتداء تا انتهای پروسۀ تکامل هر شیء و پدیده دیده می شود." (۲۵)
به عبارت دیگر، از یک طرف تضاد در همه جا وجود دارد، حال چه به صورت یک شکل سادۀ حرکت و چه به صورت شکل پیچیدۀ آن. طبیعتاً جامعه و اندیشه نیز از این قانون مستثناء نیستند. به طور کلی بدون تضاد، جهانی وجود نخواهد داشت.
از طرف دیگر، تضاد در هر لحظه ای وجود دارد. هر چیزی، هر پدیده ئی، از هنگام پیدایش تا از بین رفتن و مرگ خود، از آغاز تا پایان دارای تضاد و حرکت های متضاد است. مثلاً از زمان تشکیل حزب کمونیست، در درون آن مبارزه و تضاد میان دو مشی و دو ایدئولوژی (بورژوائی و پرولتری) جریان دارد و این مبارزه انعکاس مبارزه و تضاد های طبقاتی درون جامعه است و تا پایان حیات حزب یعنی تا محو جامعۀ طبقاتی ادامه خواهد داشت. بنابراین، نفی خصلت عام تضاد ضرورتاً به تئوری متافیزیکی "علت خارجی" می انجامد.
اما در طبیعت و جامعه، تنوعات و اشکال گوناگونی از اشیاء وجود دارد و هر چیز از ماهیت ویژه ای برخوردار است. علت درونی و پایۀ این تنوع بی نهایت در خصلت ویژۀ تضاد درونی اشیاء معین و تفاوت این تضاد ها نهفته است. بدون درک خصلت خاص تضادممکن نیست به تعیین ماهیت ویژۀ یک شیء و در ک تفاوت های آن با یک شیئی دیگر نایل آمد وعلل مشخص و ویژه تکامل هر شیء و پدیده را درک نمود و شیوۀ درست برخورد به آن و راه حل صحیح آن را پیدانمود. به همین دلیل است که شناخت و تحلیل از تضاد خاص هر شیء و یا پدیده پایۀ شناخت علمی آن است. هدف عمدۀ هر یک از علوم آشکار کردن قوانین حرکت تضاد های خاص یک روندمعین یا یک جنبۀ معین از طبیعت و یا جامعه است. لنین می گوید: "جوهر و روح زندۀ مارکسیسم،تحلیل مشخصاز شرایط مشخص است." (۲۶)
رابطە میان عام بودن و خاص بودن تضاد، یک رابطۀ وحدت دیالتیکی است. عام بودن و خاص بودن تضاد با هم متفاوت اند، امااین تفاوت نسبی است. به دلیل تنوع بی نهایت ماهیت و تکامل اشیاء، پدیده ها، آن چیزی که در یک شرایط معین خصلت عام و جهانشمول دارد، می تواند در شرایط دیگری خصلت خاص و ویژه کسب کند و بعکس. خاص وعام متقابلاً با هم ارتباط دارند: خاص حاوی عام وعام حاوی خاص است، بدین نحوه که عام بودن تضاد خود را از طریق تضاد های مشخص و ویژۀ انبوه تضاد های گوناگون بیان می کند و خاص بودن تضاد نیز فقط در رابطه باعام بودن آن، مفهوم می یابد. مائو تسه دون می گوید: "حقیقت در بارۀ خصلت عمومی و خصلت خصوصی، مطلق و نسبی، جوهر مسألۀ تضاد ذاتی اشیاء و پدیده هاست که عدم درک آن، به معنای رد دیالکتیک خواهد بود." (۲۷)

۸. تضاد عمده
تضاد عمده تضادی است که نقش غالب و تعیین کننده را در روند بغرنج تکامل اشیاء ایفاء می کند. تضاد یا تضاد های غیرعمده در نتیجۀ تضاد های ثانوی هستند که موضع مغلوب را اشغال می نمایند. در یک روند پیچیدۀ تکامل یک پدیده اغلب در یک زمان واحد تضاد های متعددی وجود دارد که نسبت به هم در حالت عدم تعادل به سر برده و یکی از آنها حتماً تضاد عمده است. این تضاد نقش مسلط و تعیین کننده را در کل تکامل روند – یا مرحله ای از آن روند – ایفاء می کند و نیز تکامل و موجودیت آن بر روی موجودیت و تکامل تضاد های غیرعمده )ثانوی، تبعی( تأثیر می گذارد. بدین ترتیب، تضاد عمده به صورت گره گاه کلیۀ تضاد های دیگر و کلید حل مسائل در می آید: "در مطالعۀ یک پروسۀ مرکب که حاوی دو یا چند تضاد است، باید نهایت سعی در یافتن تضاد عمده شود. به مجردی که تضاد عمده تعیین شد، کلیۀ مسایل را می توان به آسانی حل کرد." (۲۸)
البته، یافتن تضاد عمده مطلقاً به معنی کنار گذاشتن، فراموش کردن یا بی اهمیت انگاشتن تضاد های غیر عمده نیست. کلیۀ تضاد های اشیاء به هم ارتباط داشته و یکدیگر را محدود و مشروط نموده و بر همدیگر تأثیر می گذارند. صحیح است که تضاد عمده یک نقش مسلط و تعیین کننده را نسبت به تضاد های غیر عمده ایفاء می کند، اما تضاد های غیر عمده نیز قادر اند تأثیر معینی بر تکامل و حل تضاد عمده اعمال نمایند. برای حل تضاد عمده باید توجه خود را به حل هر کدام از تضاد های غیر عمده نیز معطوف داریم. بنابر این باید از یک سو قلب و جوهر مساله را درک کرد و از سوی دیگر به کلیۀ جنبه های دیگر مساله و تضاد های ثانوی توجه نمود. باید رابطۀ دیالکتیکی میان تضاد عمده و تضاد غیر عمده را به طور دقیق درک کرد.
در پروسۀ تکامل اشیاء و پدیده ها، تضاد های عمده و غیرعمده ثابت و منجمد نیستند. در شرایط معینی یکی می تواند به دیگری تبدیل گردد. حزب انقلابی طبقۀ کارگر (حزب کمونیست) باید به امر تبدیل تضاد های عمده و غیرعمده به یکدیگر در جامعه آگاه بوده و آن را پیش بینی و متناسب با آن اهداف، جهت گیری ها، شعار ها، سیاست ها و تاکتیک های مناسبی اتخاذ نماید.

۹. جهت عمدۀ تضاد
در یک تضاد معین، دو جهت متضاد به طور ناموزون رشد و تکامل می یابند. گاهی چنین به نظر می رسد که میان آنها تعادلی بر قرار است، ولی این تعادل فقط مؤقتی و نسبی است، در حالی که تکامل ناموزون همچنان باقی می ماند. به همین سبب، در هر تضاد ناگزیر یکی از دو جهت متضاد جنبۀ عمده (یا جهت عمده) و دیگری جهت غیرعمده را تشکیل می دهد. جنبۀ عمده، جنبه ای است که نقش رهبری کننده را در تضاد به عهده دارد. خصلت یک شیء یا پدیده اساساً به وسیلۀ جهت عمدۀ تضاد تعیین می شود... "... ولی این وضع ثابت نیست: جهت عمده و جهت غیرعمدۀ یک تضاد به یکدیگر تبدیل می شوند و خصلت اشیاء و پدیده ها نیز طبق آن تغییر می یابد." (۲۹)
در درون هر شیء یا پدیده بین جهت نو و جهت کهنه تضادی موجود است که در نتیجۀ مبارزۀ لاینقطع میان آنها، جهت نو از کوچک به بزرگ رشد کرده و بالاخره موضع غالب را اشغال می کند و به جنبۀ عمدۀ تضاد تبدیل می شود، در حالی که در همان حال، کهنه به تدریج زوال می یابد و تبدیل به جنبۀ غیر عمدۀ تضاد می گردد. در این لحظۀ گذار، کیفیت پدیده دستخوش یک دگرگونی اساسی می گردد. طبیعی است که روند این تبدیل و دگرگونی یک روند ساده نیست، این روند می تواند اشکال بسیار پرپیچ و خم و پیچیده به خود بگیرد، می تواند حتی تکرار شود و گاهی حتی به عقب بازگردد، اما نو سرانجام همواره بر کهنه پیروز می شود و جای آن را اشغال می کند. این قانون جهانشمول و غیرقابل انسداد تکامل جهان و تمایل جبری تکامل پدیده ها است.
در یک جامعۀ سرمایه داری، تضاد عمده میان بورژوازی و پرولتاریا است، و بورژوازی جهت عمدۀ (غالب ) تضاد را تشکیل داده و هم اوست که خصلت این پدیده (جامعه سرمایه داری) را تعیین می کند. اما با انقلاب پرولتری، پرولتاریا سلطۀ بورژوازی را برانداخته و دیکتاتوری پرولتاریا را جانشین دیکتاتوری بورژوازی می کند و بدین ترتیب پرولتاریا به جهت غالب و عمدۀ تضاد تبدیل می گردد و بورژوازی معکوس آن به موضع مغلوب و غیرعمده درمی غلتد. در این حال، جهت عمدۀ تضاد که پرولتاریا است، خصلت جامعه را که سوسیالیستی است، تعیین می کند.
در بارۀ اهمیت تشخیص جهت عمده از جهت غیر عمدۀ تضاد، مائوتسه دون می گوید: "تحقیق و پژوهش در حالات مختلف ناموزونی تضاد ها و همچنین تحقیق در تضاد های عمده و غیرعمده و در جهات عمده و غیرعمدۀ تضاد؛ اسلوب مهمی است که بدان وسیله یک حزب انقلابی ستراتیژی و تاکتیک سیاسی و نظامی خود را به طور صحیح تعیین می کند؛ همۀ کمونیست ها باید به این کار تحقیقی توجه کافی مبذول دارند." (۳۰)
ادامه دارد


مــآخــذ:
(۲۵) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۲۶) لنین:" کمونیسم"
(۲۷) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۲۸) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۲۹) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۳۰) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"