ارسالی: پویان
۱۶ جولای ۲۰۲۵
پاسخ به دوستی در باب مقولۀ روشنفکر
(با بازبینی و افزوده)
دوست عزیز سلام. قبلاً یک بار من در پاسخ به تقاضای کتبی تان مبنی بر شناخت هویت فردی من، خدمت تان نوشتم که جوینده یابنده است، هر چند شاید ممکن و منطقی نباشد که مبارزان و همفکران در عرصۀ کشور و جهان همدیگر را با هویت فردی بشناسند. در اکثر موارد شناخت هویت فکری ــ سیاسی همفکران و همراهان ضرور و کافی است. این را هم نوشتم که علاوه از اشتراک راه، من شما را با واسطه می شناسم.
به هر حال، با تشکر از پست نوشتۀ گرانسنگ روشنفکر جهانی "ادوارد سعید" فلسطینی، باید خدمت عرض کنم که این نوشته برای بسیاری های ما ثقیل است، هر چند با قبول زحمت و مطالعۀ مکرر آن، می توان به کنه مطلب پی برد. بسیاری از روشنفکران و خوانندگان جوان در کشور ما عادت دارند تا به مسائل غامض تئوریک برخورد سرسری کرده و زحمت مطالعه و تحقیق و تعمق در موضوع را به خود نمی دهند. در نتیجه به درونمایۀ نوشته ها پی نمی برند. هستند معدود افرادی که صرف عنوان برخی مطالب خوش شان می آید و به درونش نمی روند. به هر صورت، هر دیدگاه و نوشته ای باید توسط کتابخوان های کشور ما با دیدی انتقادی و در پیوند نزدیک با معضلات جاری کشور و مسائل عملی جنبش انقلابی جامعۀ ما به طور تطبیقی خوانده شود، ورنه به آموزش "سکولاستیک" یا "مُـدرسی" می ماند که در عین خطرناک بودن، صاحب آن که کتاب های زیادی را بر ذهن و به افادۀ شاعرانۀ سعدی شیرازی، بر پشت خود حمل می کند؛ قادر نخواهد بود تئوری فراگرفتۀ عام را با پراتیک خاص کشور خود تلفیق کرده و تئوری انطباقی انقلاب را از حاصل این تلفیق استخراج کند. این نوع آموزش مدرسی جدا از پراتیک مبارزاتی و جدا از توده ها سرانجام به دگماتیسم و راسیونالیسم در تئوری شناخت منجر می شود و روشنفکران کتابی نیز در غیاب کار عملی سیاسی پس از مدتی بی رغبت شده و به گوشۀ انعزال و پاسویته به فساد ایدئولوژیک مبتلا می شوند.
من با این گفتۀ ادوارد سعید موافقم که روشنفکر نقاد، "نهاد های قدرت "را نشانه می گیرد، مخاطبش و آدرسش مشخص و تعریف شده است. آدرسش هم هویت فکری ــ سیاسی و یا در صورت رفع مسألۀ امنیتی، هویت فردی نویسنده یا گوینده است. اما "نق زدن" و با تفنگ چره ئی فیر کردن، نشانۀ جبن و به قول ادوارد سعید، فقدان "شهامت و شجاعت" اخلاقی، "شجاعت پرداخت هزینه" توسط فرد یا افراد نق نقی است که "مخاطب تعریف شده ای ندارند، کافیست گوش مفت بیابی (مثل فیسبوک تریبونی بدون حساب و کتاب)، آن وقت می توانی شروع به نق زدن کنی و [بدون آدرس مخاطب مشخص، پیام بفرستی]، ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شده ای دارد ".
روشنفکر مقولۀ سربسته و مجمل نیست. روشنفکر به طور عام و سربسته، نه خودش نقاد قدرت است و نه رسالتش نقد قدرت. بدون تفکیک تمایزات درونی واژۀ روشنفکر و درک جامعه شناسی مقولۀ روشنفکر، به طور عام روشنفکران را نقاد قدرت دانستن درست نیست، زیرا روشنفکران به گونۀ اساسی به دسته های مرتجع، محافظه کار و معترض تقسیم می شوند و وظیفۀ هر دسته از آنان نیز متمایز از دیگری است. یکی به گذشته تعلق دارد، دومی به امروز و آن سومی به فردا.
در جامعۀ طبقاتی که فکر کنم شما با این اصطلاح مخالف نیستید، هر طبقه به قول انتونیو گرامشی "روشنفکران ارگانیک" خود را دارد که به منافع طبقاتی آن خدمت می کنند و تغییر به سود طبقۀ مخدوم خود را از لحاظ فکری تدارک می بینند. روشنفکران متعلق به مقولۀ خرده بورژوازی، از منظر جامعه شناسی روشنفکری، زحمتکشان فکرئی اند که توسط طبقات حاکمۀ دارندۀ وسائل تولید و ثروت اجتماعی و در شرایط کشور های تحت سلطه مثل افغانستان امروزی و دیروزی، توسط امپریالیسم و دلال آن استثمار می شوند .
لذا، با توجه به اصل اجتماعی فوق و تعلق طبقاتی روشنفکران به پایگاه های اجتماعی ارتجاعی، محافظه کار و متعارض؛ همۀ روشنفکران ناقد قدرت نیستند، بلکه تعدادی با قدرت کنار می آیند و سیر قهقرائی و وضع فاسد موجود را می ستایند و تقدیس ایدئولوژیک می کنند ( بهترین نمونۀ این چنین روشنفکران محافظه کار در کنار قدرت و مدافع قدرت به مثابۀ "واقعیت موجود"، جورج هگل فیلسوف و روشنفکر شهیر المانی است). در کشور خود ما بسا از همین مدعیان کاذب نیمه راه که کار شان به ارتداد، انقیاد طلبی و ارتکاب خیانت ملی و تاریخی کشید، مثل سپنتای خائن، باند رهبری تسلیم طلب مطرود از ساما و به ویژه سرباند و تئوریسین تسلیم طلبی آن، رهبری تسلیم طلب سازمان رهائی و رهبر خوجه ئین آن، حزب تسلیم طلب نامنهاد «کمونیست» "ان جی او" ئی همکار سازمان امریکائی «نــد ــ NED » و سائر حلقات، روزگاری در جنبش چپ انقلابی کشور به غلط یا به درستی مدعی مبارزه در راه آرمان رفع ستم و نابرابری اجتماعی بودند که قامت شان زیر سنگینی بار وظائف مثل تاک خمیده و خود شان در مسیر استحالۀ فکری به ضد خویش مبدل شده و در مسیر ارتداد، تسلیم طلبی و خیانت پای گذاشتند و مالکیت خصوصی، ستم و استثمار را ستوده و تعدادی پس از رسیدن به ثروت های باد آوردۀ هنگفت، خود در روابط اجتماعی و سازمانی/حزبی شان به بزرگ ترین مالکان املاک و جایداد ها و بالاثر، به بزرگ ترین ستمگران و استثمارگران مبدل شدند.
باید گفت که حساب این خیل ملوث تسلیم شدگان به امپریالیسم و ارتجاع پس از فروش اندیشه، آرمان و خون رفقای جانباز شان و پای ماندن بر اجساد جانبازان و بوسیدن دست قاتلان آنها و ترک راه و سنگر مبارزه و مأوا گزینی در لجنزار ها و عادت کردن با تعفن مرداب ها؛ از حساب شیفتگان نیالودۀ آزادی و انقلاب در جنبش انقلابی کشور ما جدا است. این منحرفان انقیاد طلب و دوستدار استعمار یک بازپرسی و محاکمه را به مردم و انقلابیون کشور بدهکار هستند. این طیف های منحرف و تسلیم طلب، روشنفکر معترض نه، بلکه روشنفکرنمایان اخته، مرتد، ضد انقلابی و خیانتکاری اند که با توجه به خاستگاه عمدتاً خرده بورژوائی دیروز شان، به ضد خود مبدل شده و با اتخاذ موضع طبقاتی بورژوا ـ کمپرادری، ستمگرانی اند که از ستمگران دیروزی و امروزی (طالبان) در ستم بر توده ها و خدمت به منافع طبقاتی ارتجاع حاکم و امپریالیسم، هیچ فرقی ندارند. برخی از این رهبران انقیاد طلب در ازای ارتکاب خیانت ملی و تاریخی چون اژدها بر روی گنج خوابیده اند و فرعون های زمان اند و رابطه میان این رهبران و انگشت شمار اعضای باقیماندۀ حزب و سازمان شان مثل رابطۀ ارباب فئودال با رعیت است. این قماش روشنفکران اخته و بی آینده نه مبشر تغییر که مدافع ایستائی، ارتجاع و امپریالیسم و مشاطه گر چهرۀ کریه آن اند.
من هم باور دارم که رسالت روشنفکر آگاه، روشنفکر معترض وضع اجتماعی موجود و روشنفکر پیشرو، نقد قدرت ارتجاعی و تلاش سازمانیافتۀ جمعی برای براندازی انقلابی آن است. من به رغم افت و فرود جنبش انقلابی و قامت خمیده و تاک گونۀ تمامی تسلیم طلبان، به این گفتۀ زنده یاد مجید بانی و رهبر "ساما" در خصوص رسالت روشنفکران معترض و رسالتمند مجهز به تئوری انقلابی، باور راسخ دارم که در شبنامۀ «قانون اساسی طناب اسارت خلق ما» نوشت: "...هیچ وسیلۀ دیگری ــ قادر به بستن دست و پای خلق ما نمی باشد. سرانجام خلق های قهرمان افغانستان متحد شده و به پا خواهند خاست و با نبرد مسلحانه و بی رحمانۀ خود زنجیر های بردگی را پاره خواهند کرد و رژیم فاشیستی کودتا را یکجا با قانون اساسی اش به گور خواهند سپرد: رسالت پیشاهنگ خلق؛ آگاه، بسیج و مسلح کردن توده ها برای سرنگونی قهری و ریشه ئی رژیم است».
آری، زنده یاد مجید در اوج سلطۀ طبقاتی فئودال ـ کمپرادوری دو طبقۀ ضد انقلابی که تبارز خود را در نظام فاشیستی جمهوری داوودی می داد، در ماه دلو ۱۳۵۵شمسی این شبنامه را نوشته و یارانش آن را در حد امکان در شهر و روستا توزیع کردند؛ روزنه ای به سوی افق روشن فردا را نشانی کرده و پایان کار جمهوری قلابی کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ش را به عیان می دید. زنده یاد مجید در عین دادن نوید فتح شبستان به رهروان و توده ها، در این نقل قول تکلیف روشنفکران معترض و رسالتمند انقلابی کشور را نیز در سه کلمه به اختصار بیان داشت که در عین ایجاز، عالمی از مسائل را در درون خود داشتند:« رسالت پیشاهنگ خلق؛ آگاه، بسیج و مسلح کردن توده ها برای سرنگونی قهری و ریشه ئی رژیم است».
اوضاع امروز جنبش انقلابی و آن زمان از جهاتی تشابهاتی به هم می رسانند: در آن زمان گرد و خاک ناشی از هیاهوی روشنفکران شهری عمدتاً در محور "جریان دموکراتیک نوین" و "شعلۀ جاوید" تازه خوابیده بود؛ کودتای نظامی ۲۶ سرطان فضای سیاسی و روشنفکری کشور را مختنق و تیره و تار ساخته بود و اکثریت روشنفکران خرده بورژوای مدعی مبارزه نیز پی کار شان رفته بودند که زنده یاد مجید تکلیف روشنفکران رسالتمند آن روز جامعۀ ما را روشن ساخته و برنامۀ کار را نیز در دو سطح مشخص ساخت: آگاهی و تشکل پیشاهنگ و رسالت انقلابی آن و آگاه، بسیج و مسلح کردن توده ها".
در شرایط امروز جامعۀ ما که اکثر آحاد جنبش انقلابی کشور ما توسط دشمنان ملی و طبقاتی خلق جاودانه شده اند، عده ای بی باور و پاسیف شده؛ جمعی مرتد و استحالۀ فکری شده؛ برخی از مدعیان دیروزی که با پندار واهی خود را مرکز زمین و زمان می انگاشتند؛ پس از آن که از پای ماندند، به کنج عزلت خزیده و از نگاه ایدئولوژیک فاسد شده اند؛ عده ای فرسوده و بیمار اند؛ عده ای پس از برخورد با سد سدید ارتجاع ــ استعمار، آیۀ یأس خوانده و با تئوری « نمیشه» سر از گریبان ارتجاع و استعمار براورده و دست همکاری و معاضدت ابلیس را فشردند؛ و تعدادی با ارتداد و ارتکاب خیانت ملی و تاریخی به ضد خود مبدل شده و تا حد مشاطه گران چهرۀ کریه ارتجاع و امپریالیسم، تغییر ماهیت داده اند.
در میان موجی از ارتداد و بعضاً خیانت مدعیان دیروزی علم برداری در جادۀ ناهموار انقلاب؛ تعدادی از روشنفکران مترقی کشور کماکان باورمند به درستی راه، نیرومندی اندیشه و واقعی و دست یافتنی بودن ارمان های بهی خواهانۀ خلق و انقلابیون مترقی، اند. لذا، بر روشنفکران آگاه و متعهد است که با نقد بیرحمانۀ گذشتۀ گروه و محفل خودی و نقش خود در آن میان، اصولیت راه رفته را از انحرافات عدیدۀ ایدئولوژیک ــ سیاسی و حاملان انحراف فکری ــ سیاسی و تسلیم طلبی ملی ــ طبقاتی و اعوان و انصار گروه ها و ذوات تسلیم شده به دشمنان ملی و تاریخی مردم افغانستان ، جدا سازند و با افراد و گروه های اصولی دیگر با شیوۀ "وحدت ــ مبارزه ــ وحدت" و انتقاد و انتقاد از خود آینده نگرانه در محور مبارزۀ داخل کشوری به وحدت تکاملی برسند. مبارزۀ آحاد بیرون از کشور در خارجه و در میدیای اجتماعی بدون پیوند ارگانیک فکری، سیاسی و تشکیلاتی با ظرفیت های خونین تن مبارز داخل کشور و بهره جوئی رزمنده از نارضایتی زنان و جوانان، محصله ای و در نتیجه ارزشی نخواهد داشت.
جنبش روشنفکری افغانستان از زمان آشنائی نخستین روشنفکران کشور ما با اندیشه های مشروطه خواهانه و جنبش آن در قبل از جنگ استقلال بدین سو و قربانی آگاهانۀ مشروطه خواهان، مبارزان ضد استبداد و در فاز ارتقائی، فعالان برابری طلب پیوسته به گونۀ موج وار از دل جامعه برخاسته و با هر هوجی، از نگاه عمق و پهنا، پیوند یابی با توده ها و مطالبات آن، رادیکالیزه شده و به گواهی اسناد، تاریخ مبارزاتی شورانگیزی دارد. در این نوبت نیز به سان گذشته، برای روشنفکران آگاه و باورمند به اندیشۀ انقلابی، این تازه آغاز راه است. به رغم ارتداد و خیانت مدعیان نیمه راه و سست عنصر، رسالت این دسته از روشنفکران متعهد و معترض نقد قدرت و پایگاه قدرت و تدارک فکری، سیاسی و اجتماعی تغییری است که در آینده متحقق خواهد شد، زیرا بدون تدارک فکری، هیچ انقلاب بزرگ و پیروزمند تاریخ معاصر به وقوع نپیوسته است. آگاهی، انسجام و بسیج توده های تاریخ ساز و دگرگون کنندۀ نظم کهن، بخشی از این تدارک است.
در حالی که ترک راه و رسالت توسط روشنفکران مدعی مبارزۀ انقلابی و تبدیل شدن تعدادی از آنان به ضد خود، راهی را جلو پای تمامی سپر انداخته ها می گشاید که انتهایش زباله دان تاریخ است؛ تجارب تاریخی نشان داده است که رسالت نوع دیگری از روشنفکران ــ روشنفکران پیشرو، معترض و نقاد ــ در تاریک ترین لحظات به رسم گرامشی و یا در مترقی ترین و دموکراتیک ترین نظام های مردمی، فرارَوی از وضع موجود، نقد دائمی قدرت مبتنی بر بوروکراسی و ایستائی و دفاع از پویائی و پویۀ تکاملی در سیر تاریخی جامعه به سوی آرمان برابری اجتماعی است.
با درود