فـائـزه محمودی
۰۹ مارچ ۲۰۲۳
مبارزات آزادی زنان جهان و جریان آزادی زنان افغان در صد سال اخیر
(۲)
بیا ای زن به پا شو بــــهــــــر هستی
تو استی، هستی ساز در بـحـر هستی
تـــو خالق، سرپناه، دلــــدار بـــه دنیا
بـــه پـا کــــــن انقلاب در شهر هستی
«فـائـزه محمودی»
با نگاهی خیلی گذرا به پسمنظر مبارزات زنان و صبغۀ کارگری مبارزات و داعیۀ زنان ستمکش جهان، حالا بر می گردیم به مبارزه زنان در افغانستان در صد سال اخیر. برای اولین بار در تاریخ افغانستان لغو بردگی و کنیزی و آزادی زنان در افغانستان به طور رسمی از بالا از جانب دولت در زمان شاه امان الله اعلام گردید. اما زنان رنج و کار در خانه، مزرعه و در پیشرفت جامعه و تربیه طفل و در تمام مدت و به خصوص در هر سه جنگ با امپریالیسم انگلیس در کنار مردان رزم و کار در صحنه بوده اند.
مردم شجاع و آزادیخواه ما در سال ۱۹۱۹م با مبارزات و رشادت ویژۀ خود تحت قیادت شهزاده امان الله استقلال وطن را از دست امپریالیسم متجاوز انگلیس به دست آوردند. البته می دانیم که برای شکست امپریالیسم انگلیس، زنان و مردان در آن نبرد استقلال ملی کشور سهم داشتند. زنان یا در پس جبهه غذا و لباس تهیه کردند، به مداوا و مراقبت از مریضان پرداختند و یا در بام ها نشسته هر باری که یک عسکر و یا عساکر آن نمایان می شدند، زنان و اطفال با پرتاب سنگ های تیغه دار در جنگ حصه گرفته اند.
این جنبش آزادی طلبی زنان از بالا توسط شاه امان الله آغاز گردید. شاه موصوف اولین شاه در طول تاریخ مملکت عزیز ما افغانستان بود که از نگاه ملی راه متفاوت از اسلافش را در پیش گرفته و از جنایت و آدم کشی های حکام مستبد و مزدور خاندانی رو گشتانده و آرزو داشت که برای تحول و پیشرفت مملکت کار کند.
البته در این مقاله فقط از مبارزه در بارۀ آزادی زنان در آن دوره سخنی چند بیان می داریم. امان الله با ملکه ثریا دختر محمود طرزی ازدواج کرده بود و محمود طرزی یکی از آزادیخواهان مشروطه آنوقت بود. خاندان طرزی به اثر اقامت در ترکیه در آن زمان یکی از روشن نگر ترین مردمان جامعه آن وقت بودند. محمود طرزی در پرتو فرهنگ اروپائی به مرد و زن خانوادۀ خود اجازه تحصیل علم را داده بود.
شاه امان الله پس از اعلام دولت مستقل افغانی در صبحدم عصر امپریالیسم و جلوس بر تخت قدرت شاهی، در عرصه های مقننه و اجرائی یک تعداد قوانین و تغییرات زیاد را تصویب و اجرائی کرده و گام های معینی را در راه روشنگری، اشاعۀ معارف و بیداری و سواد زنان در کشور روی دست گرفت.
وقتی امان الله پس از یک سفر طولانی شش ماهه که به ممالک آسیائی، اروپائی و افریقائی رفت که در آن اهداف ذیل را داشت:
اول معرفی بیشتر مملکت عزیز ما افغانستان؛ دوم تحکیم روابط دوستی با دول اروپائی، آسیائی و افریقائی و شناخت بهتر با اتاترک؛ سوم جست و جوی راه ترقی کشور؛ چهارم تورید فابریکه های جدید؛ پنجم بستن قرارداد استخراج معدن لاجورد؛ ششم کشیدن خط آهن از چمن تا کوشک و کابل بود.
وقتی از سفر برگشت، کوشید اذهان عامه را در قسمت زن تغییر بدهد، از این رو در پغمان در مقابل تمام مردم چادر ملکه ثریا را دور انداخته و به ملت گفت که تا زمانی که زنان شما در پهلوی تان کار نکنند و در تولید حصه نگیرند، پیشرفت جامعه ناممکن خواهد بود. در قانون اساسی افغانستان که بعد حصول استقلال افغانستان در ۱۹۱۹، در سال ۱۹۲۱م که اولین قانون اساسی مملکت عزیز ما افغانستان است، با وجود تغییرات مهم در قانون سرتاسری کشور ما، این قوانین را برای زنان وضع کرده بود:
۱. حق تحصیل
۲. حق مساوی زن با مرد در برابر قانون؛
۳. سن ازدواج زن ۱۸ساله و از مرد۲۲ساله؛
۴. لغو طویانه و دیگر رسومی که برای زن نرخ «فروخت» و برای مرد کمر شکن بود؛
۵. رفتن اجباری به مکتب،
۶. جلوگیری از طلاق بیجا؛
۷. تعلیم جبری تا صنف شش، جدائی دولت از مذهب، لغو بردگی و مردود اعلام کردن صد ها رسم و رواج کهنه و مزخرف دیگر . برای اولین بار شفاخانۀ ولادی و نسائی "مستورات" در کابل آباد گردید و یک تعداد دختران افغان را به ترکیه فرستاد تا آموزش قابله گی عمومی و ولادی و نسائی را یاد بگیرند و غیره .
اما به چهار علت مبارزه امان الله خان در راه آوردن اصلاحات در جامعه از بالا، ناکام گردید:
اول: اصلاحات رژیم امانی از بالا به شکل بوروکراتیک در حالی پیاده شد که افراد خانوادۀ سلطنتی و اعوان و انصار شاه و طبقۀ بالائی جامعه به جز شاه، ملکه ثریا و نزدیکان خانواده و چند دوست نزدیک دیگرش، نوکر معاشخور امپریالیسم انگلستان بودند و نمی خواستند مملکت ما آباد گردد و مستقل و مترقی باشد.
دوم: جامعۀ کهن ما هنوز به کلی آماده پذیرش این اصلاحات بورژوائی نبود، زیرا نظام نیمه فئودالی در کشور در زیربنا و روبنا حاکم بود و این اصلاحات منافع ارتجاع فئودالی را در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تهدید به نابودی می کرد. از جانبی، دین اسلام نیز به حیث یک ابزار فکری، با قدرتمندی تمام در خدمت سلطۀ طبقاتی ارتجاع حاکم فئودالی کشور (عوامل داخلی مادی و ذهنی ستمکشی خلق و به خصوصوص، زنان) بود و در اذهان توده ها ریشه دوانیده بود .
سوم: امپریالیسم انگلیس به مثابۀ یک ابرقدرت استعمارگر زمان برای تصرف مملکت ما دودسته به شریعت اسلامی چسبیده و در عین تبانی با ارتجاع فئودالی مذهبی و غیرمذهبی، منافع استعماری خود را در عقب نگه داشتن مردم ما و به خصوص زنان جامعۀ ما می دید. از موضع همین منافع استعماری، دولت استعمارگر شکست خوردۀ انگلستان در پی انتقام گیری و مخالفت با استقلال خواهی و ترقی خواهی امان الله و برنامه های اصلاحی دولتش، پیمان نامقدس با این دو نیروی ارتجاعی کشور ما بسته و از داخل و خارج زمینه های سقوط دولتی را که نتوانست در بین توده ها پایۀ اجتماعی برای خود درست کند، فراهم ساختند.
چهارم: رژیم امانی و شخص شاه با خصلت طبقاتی خود و با اتکاء به دستگاه پوسیده و فاسد دولتی، پس از حصول استقلال نتوانست به حل تصاد عمده و اساسی جامعۀ آن روز افغانستان یعنی "مسألۀ ارضی" به نفع دهقانان بی زمین و کم زمین، و بدان وسیله ضربت زدن به فئودالیسم و نابودی پایۀ اجتماعی امپریالیسم انگلیس در کشور بپردازد. بنا به همین دلیل و دلائل دیگر، رژیم امانی نتوانست در بین توده های خلق پایگاه مطمئن اجتماعی برای خود بیابد.
امپریالیسم انگلیس در صدد سرنگونی رژیم امانی برآمد. علاوه از عوامل اساسی داخلی، امپریالیسم انگلیس در تمام عقب افتادگی جامعۀ ما نقش داشت و می کوشید تا جامعۀ افغانی به کلی غرق در خرافات و مذهب باشد تا آن استعمارگر بتواند با استفاده از جهالت و نادانی مردم، با روش "تفرقه بیانداز حکومت کن!" و دامن زدن به جنگ شیعه و سنی و تفاوت های قومی، زبانی و حتی جنسیتی در جامعه، برای مردم غافل ما از نیرنگ های استعماری، مشاغل ذهنی خلق کرده و خود بالای مملکت ما حکمرانی کند. همان بود که حضرت ها و مذهبیون شروع به تخریب دولت و شخص امان الله خان کردند و به مردم شریف، اما ناآگاه ما این را تلقین کردند که شاه کافر گردیده است و دیگر مطابق شریعت اسلامی مملکت را نخواهد چرخاند. امان الله خان به دلیل تعلق طبقاتی اش و عدم برخورداری از حمایت توده ئی، از مملکت بیرون شد و قدرت را به معین عنایت الله برادر خود داد و به اثر تحریک و حمایت مالی و نظامی امپریالیسم انگلیس و نقش روحانی متنفذ شمالی مرتبط با آن استعمارگر به نام "مولوی قلعۀ بلند" که فتوای قیام و بغاوت علیه رژیم امانی را داد، پس چهار روز قدرت به "حبیب الله کلکانی" رسید. امان الله که در تاریخ ۱۳۳۶ش مجبور به ترک پایتخت گردیده بود، اول خواست که قدرت را دو باره بگیرد، ولی آن تلاش به دلائل چندی شکست خورد و شاه راهی ایتالیا گردید. "حبیب الله کلکانی" مدت نه ماه حکومت کرد و قانون اساسی ۱۹۲۱م را لغو و تمام قوانین را به اساس دین اسلام ساخت که او نیز پس نه ماه توسط نوکر اصلی انگلیس نادرشاه غدار شکست خورد. نادر به کمک دولت انگلیس قدرت را به دست گرفت و برای حبیب الله سوگند خورد که اوشان را نمی کشد و در حاشیۀ قران مهر کرد و به دست حضرت به امیر مخلوع فرستاد، لاکن بعد از گرفتن قدرت حبیب الله و یارانش را تیرباران کرد و از همین جاست که ملت بر او لقب "نادر غدار" را نامگذاری کرد. نادر غدار نیز پس از چهار سال حکمرانی توسط یک جوان پانزده ساله به اسم "عبدالخالق" در ملاء عام ترور گردید.
با تمام این تغییرات بیان شده، حال زنان افغانستان دو باره باحجاب و چادری که نوع کثیف ترین حجاب ها و زندان زنان است، باقی ماندند. مثل سائر زمانه های قرون وسطی، زنان متعدد نکاهی و غیرنکاهی در زمان حکمرانی شاهان سدوزائی و محمد زائی به وسیلۀ عیاشی و خوشگذرانی پادشاهان و زائیدن اطفال بی سر و پا که اکثراً شاهان اطفال خود را نمی شناختند، تبدیل شده بود ند. به طور مثال تیمور شاه پسر احمد شاه درانی با وجود لشکرکشی و قتل و قتال برای حفظ قدرت، کار دیگر وی ساختن حرامسرا بود که در این حرمسرا در حدود چهار صد زن داشت که یکی آن که صبیه ای شربت علی خان و مقبول ترین همه زنان محفل بود، به حساب ملکه و باقی همه در جملۀ آله های بازی او بودند که با گذشت از مقابل اوشان، انتخاب همبستری را در همان شب می کرد و در هر هفته، یک دختر باکره هم باید به این جمع اضافه می گردید .
در برخی موارد، خودفروخته های دربار دختران خود را با دست خود تقدیم به شاهان می کردند و بعضی کسانی بودند که در دربار شاهان وظیفۀ دلال را داشتند تا دختران مقبول را با زور برچه برای شاهان می بردند که از درانی گرفته تا سدوزائی، احمد زائی و محمد زائیو غیر پشتون ها در این حرمسرای ها وجود داشتند. ما و شما با نام "رحیم غلام بچه" آشنائی داریم که با وجود این که شش دختر زیبا از سرزمین پنجشیر که دختران خودش بود و همچنان دیگر دختران پنجشیری را و بیشتر از تاشقرغان و نورستان بودند، به شاه و پسران ظاهر شاه تقدیم می کرد که به نام... گاو ظاهر شاه مشهور بود. یکی از بچه ای شاه به اثر این خواص تجاوزگرانه یک چشمش را از دست داد.
به این اساس دولت ها، افراد طبقات حاکمه و دین و مذهب به مردم می آموختند که ارزش زنان به جز یک آلۀ سکس و فرزند آوردن و کار و بار خانه و تربیه طفل، ارزش دیگری نداشته و به درد بخور نیستند. با وجود کار بدون مزد زنان که سخت ترین کار ها بود و بچه آوردن و تربیه کردن آن با شرایط سخت کالا شوئی با دست، پختن غذا با چوب و هزاران کار شاقۀ دستی دیگر که با شرایط عقب نگه داشته شده در موقعیت فئودالی، نیمه فئودالی و نیمه مستعمراتی کشور که مرد و زن تحت ستم، اسیر، بی خانمان و بی چیز بودند؛ افزون بر آن، زنان به مالکیت شخصی مردان تبدیل شده بودند و این ملکیت و ذهنیت در بین مردان طبقات بالائی و پائینی جامعه مروج بود و مروج است.
ادامه دارد