نویسنده: زنده یاد احمد قاسمی ــ بازتایپ و ارسال: همایون اوریا
۱۲ سبتمبر ۲۰۲۲



جــامــعــه شـنــاســی
(۱۱)


۲۱. شورش دهقانان یا برافتادن سرواژ از انگلستان
فشار سینیور ها از یک طرف، جذبۀ کارخانه ها از طرف دیگر دهقانان انگلستان را وادار کرد که به این وضع رقتبار خاتمه بدهند. بالاخره دهقانان در ۱۳۸۱ دست به یک شورش بزرگ زدند و دوک ها و سایر عمال پادشاه را کشتند.
فکر اصلی این دهقانان این بود که آثار کتبی رقیت خود شان را از بین ببرند و هر جا پیمان نامه ای به دست می آوردند، آتش می زدند.
اعیان انگلستان در مقابل دهقان ها نتوانستند مقاومت کنند، یک مرتبه از مقام جبروت پائین آمده گریختند و در جنگل ها پنهان شدند. اما دهقان ها به شهر ها رفتند و بورژوا ها نسبتاً از آنها خوب پذیرائی کردند. بالاخره دهقان ها به طرف لندن روی آوردند و ریشارد دوم پادشاه انگلستان هنوز بچه بود، تصور می کردند آنها را از چنگ سینیور ها خلاص خواهد کرد.
ارتش دهقان ها وارد لندن شد و از نجباء کشتار کرد. اما به پادشاه مهلت داد و خواست با او ملاقات کند. پادشاه با دهقانان ملاقات کرد و وعده داد که خواهش های آنها را بر آورد. مستوفی ها هم شروع کردند به نوشتن فرمان های پرآب و تاب، هر دسته از این دهقان های ساده لوح که فرمان های شاه را می گرفتند، خوشحال و خندان، مظفرانه از لندن خارج می شدند. وقتی که از عدۀ آنها کم شد و چند هزار نفری بیشتر باقی نماندند، شاه دو باره وعدۀ ملاقات داد و در وقت معین با اسکورت خودش وارد محل ملاقات شد. سرکردۀ دهقان ها به پیشباز او رفت. وقتی که به نزدیک رسید، یکی از همراهان شاه با اسلحه ای که در زیر لباسش پنهان کرده بود، با کمال ناجوانمردی ضربه ای بر سر او زد و او را بر زمین انداخت، همراهان شاه دور آن سرکرده را گرفتند تا دهقان ها نبینند که رئیس شان کشته شده است. اما دهقان ها دیدند و به جنبش درآمدند. شاه به همراهانش دستور داد که از جای خود شان نجنبند و خودش اسپی  راهی کرد و به جلوی دهقان ها آمد به آنها گفت : شما سرکردۀ دیگری غیر از من ندارید، من پادشاه شما هستم، مطمئن باشید.
مردم که قیافۀ  این بچه را دیدند و تصور نکردند که این همه بدجنسی در باطن او باشد، تسلیم شدند و ریشارد در رأس آنها قرار گرفت.
به این طریق، شورش دهقان ها از هم پاشیده شد. آن وقت پادشاه و قضات او در دهات افتادند و به کشت و کشتار شروع کردند و مردم را صدتا صدتا دار زدند و این کشتار تا مدتی دوام داشت! این بود عملیات پادشاهی که رعیت به او رحم کرد و او به رعیت اطمینان داد!
نتیجه :
هیچ آزادی در هیچ مملکت بدون فداکاری و جانبازی به دست نیامده است.
خیانت، ناجوانمردی و درندگی الخصوص کسانی است که بر ملت زورگوئی می کنند، منتهی این خصایص را همیشه مؤرخان مزدور می خواهند روپوشی کنند.
تودۀ زحمتکش هیچ وقت نباید به وعده ها فریفته شود و منتظر رحم و شفقت باشد.
شورش دهقان ها به آن وضع فجیع خاتمه پیدا کرد، اما  روح استقلال ملت را نشان داد. از طرف دیگر، پیدایش صنعت و احتیاج به کارگر آزاد به طوری که بعداً شرح خواهیم داد – ایجاب می کرد که آزادی دهقان ها عملی شود.
از این جهت قانون کار در اواخر قرن ۱۴ از اعتبار افتاد و اصولاً سرواژ در زمان سلطنت خاندان تئودور (۱۴۸۵ ‐ ۱۶۰۳ ) از انگلستان رخت بر بست و در اواخر قرن ۱۶ و اوایل قرن ۱۷ این یک اصل قانونی شد که هر فرد انگلیسی آزاد است.

۲۲. تأثير صنعت پارچه بافی در وضع سرف ها
وقتی که صنعت پارچه بافی در انگلستان رو به ترقی رفت، بدیهی است که احتیاج بیشتری به پشم پیدا شد و لازم آمد که چراگاه ها وسیع تر و گوسفند ها بیشتر و پشم فراوان تر بشود. از این جهت، مالکین شروع کردند به این که زمین های زراعتی را به چراگاه مبدل کنند و زارعین را بیرون بریزند، و مخصوصاً آزاد شدن سرف ها را بهانه قرار داده، آنها را بی خانمان کردند؛ به طوری که در مدت کمی گوسفند ها جانشین خانواده های دهقانی شدند. یکی از نویسندگان آن دوره می گوید :"گوسفند سابقاً حیوان بسیار سر براهی بود، اما حالا همه چیز را خراب می کند و همه چیز را می بلعد، حتی آدم ها را". زد  و خورد هائی که در زمان هانری هشتم (۱۴۰۹ ‐ ۱۵۴۶) به عنوان اختلافات مذهبی با روحانیون روی داد، باعث کشتار آنها شد، برای همین بود که زمین های کلیسا را از چنگ آنها دربیاورند و مبدل به چراگاه کنند.
البته این احتیاج به چراگاه که در اثر ترقی صنعت پارچه بافی پیدا شده بود، با آزاد شدن سرف ها کمک کرد. اما آزادی آنها به طریقی صورت گرفت که بیان کردیم. از این جهت آن ستمدیده ها باز هم دست به شورش زدند. اما این مرتبه هم شورش آنها با قتل عام خاتمه پیدا کرد.
دهقانانی که به این طریق، از مزارع اجدادی خود شان اخراج شده بودند، غالباً به گدائی و ولگردی و یا رهزنی می افتادند. اما این وضع به صرف کارخانه دار ها بود که روز به روز احتیاج به کارگر پیدا می کردند.
آنها محتاج کسانی بودند که آزاد باشند، یعنی وابسته به زمین یا به ارباب نباشند و با مزد کم مشغول به کار شوند. این بود معنی آزادی در زبان کارخانه دار ها! از این جهت قوانین شدیدی علیه ولگردان وضع شد و آنها را به سختی مجازات می کردند تا به سمت کارخانه ها رانده شوند. پس، آزادی سرف در حقیقت عبارت  از این بود که به آزادی، مزدور کارخانه دار ها بشوند.
بنا بر این، می توانیم تغییری را که در اثر ترقی پارچه بافی در وضعیت سرف ها داده شد، این طور خلاصه کنیم:
در دورۀ فئودالیته، اسباب زراعت زارع در دست خود او بود و قاعدتاً نمی توانستند او را از زمینی که در روی آن زراعت می کرد، بیرون کنند. ولی آزادی زارع این طور صورت گرفت که زمین را از او گرفتند و فقط یک قسمت از زمین را با دریافت اجاره بها به او واگذار کردند، عدۀ کثیری از زارعین هم به گدائی، ولگردی و رهزنی افتادند و یا گرفتار مزدوری شدند.
به این طریق انگلستان وارد مرحلۀ صنعتی شد، ما از این جهت در تاریخ انگلستان جلو رفتیم که انگلستان جلوتر از دیگران به این مرحله قدم گذاشت. حالا قدری به عقب بر می گردیم و از سایر ملل اروپا و مخصوصاً فرانسه صحبت می کنیم.

۲۳. نظر کلی به دورۀ فئودالیته تا آخر قرن ۱۳ ــ بسته شدن تجارت مدیترانه
در دنیای قدیم، یعنی در دورۀ روم دریای مدیترانه به منزلۀ دریای داخلی بود. چون که تمام سواحل آن را دولت روم در تصرف داشت و تمدن های اطراف به واسطۀ دریای مدیترانه با یکدیگر رابطه داشتند و آن دریا وسیلۀ حمل و نقل اجناس و افکار آنها بود. در این دوره تمام فعالیت کشور هائی که میان جزایر بریتانیا و رود فرات قرار داشتند متوجه دریای مدیترانه می شد.
بعد از آن که ژرمن ها به دولت روم حمله کردند. بازهم دریای مدیترانه دارای رونقی بود، زیرا که باز هم ایتالیا و افریقا و اسپانیا و فرانسه به وسیلۀ این دریا با امپراتوری بیزانس ( روم شرقی که قسطنطنیه را در تصرف داشت ) رابطه داشتند. در اثر این وضعیت یک زندگی اقتصادی به وجود آمد که در حقیقت دنبالۀ مستقیم دورۀ قدیم بود. مثلاً اهالی سوریه از قرن پنجم تا قرن هشتم میان بنادر مصر و آسیای صغیر رابطۀ تجارتی داشتند.
اما بعد از آن که در قرن هفتم مسلمان ها وارد میدان شدند و سواحل شرقی و جنوبی و غربی مدیترانه را فتح نمودند و شهر قسطنطنیه در سال ۷۱۹ میلادی به دست آنها افتاد، وضع تجارت عوض شد و در حقیقت تجارت اروپا در مدیترانه خاتمه یافت. از این به بعد دریای مدیترانه نه فقط  رابطۀ تمدن ها نبود، بلکه در میان آنها مانع محسوب می شد. سابقاً در تمام سواحل مدیترانه یک تمدن وجود داشت، ولی حالا دو تمدن پیدا شده بود : تمدن رومی در شمال؛ تمدن اسلامی در مشرق، جنوب و مغرب. این دو تمدن با یکدیگر متخاصم بودند و هجوم آنها بر همدیگر تعادل اقتصادی قدیم را بر هم زد و فعالیت اقتصادی از مدیترانه متوجه بغداد شد.
در طی قرن هشتم قطع شدن تجارت مدیترانه باعث شد که تجار از میان بروند و زندگی شهری که به توسط آنها حفظ می شد، رو به زوال برود. بالنتیجه، فقر عمومی ظاهر شد و یکی از علامات آن این بود که پول نقره به جای پول طلا نشست.
آغاز رونق دو بارۀ تجارت ــ وقتی که مشرق و جنوب و مغرب دریای مدیترانه به دست مسلمان ها افتاد، تجار روم شرقی و ایتالیا ــ ونیز رابطۀ  شان را با سوریه و شمال آفریقا و جنوب اسپانیا قطع شد و فقط با بنادر مسیحی مشرق و یا قسطنطنیه ( بیش از آنکه به دست مسلمان ها بیفتد ) تجارت می کردند.
اما علت این امر که اختلافات مذهبی بود، در نزد تجار آن قدر قوت نداشت که بتواند آنها را در مدت زیادی از تجارت با مسلمان ها منع کند.
همیشه دیده شده که قوت پول در پیش اشخاص پول پرست به مراتب از قوت مذهب بیشتر است و عموماً قدرت مذهب را فقط برای این که در تحصیل پول به آنها کمک کند، دوست دارند.
از این جهت با آن که مشرق، جنوب و مغرب مدیترانه به قول مسیحی ها، در دست کفار بود، از همان آخر قرن نهم دیده می شود که روابط خود شان را دو باره با این ناحیه هم برقرار کردند و روز به روز توسعه دادند.
این تجار پول پرست به مذهب مشتری های خود شان به شرط این که خوب پول بدهند ــ کاری نداشتند.
پول پرستی که مذهب مسیح به شدت آن را محکوم می کند، در این دوره به شدید ترین وجهی ظاهر شد و تجار ونیزی جوان های اسلاو را از سواحل دالماسی می خریدند و یا می دزدیدند و با کشتی به طرف حرم های مسلمانان در مصر و سوریه برده، می فروختند. تجارت غلام ها در این دوره به تجار ونیزی همانقدر نفع رسانید که فروش سیاهان در قرن هجدهم به تجار فرانسه و انگلیس. البته مذهب این عملیات را منع می کرد، اما گوش کسی بدهکار نبود و تجار نفع سرشاری را که از این راه می بردند، دلیل مجاز بودن و بلکه مقدس بودن آن می دانستند هر وقت به این گونه اشخاص در مقابل خرافات از تمدن و فرهنگ صحبت می کنند، می گویند این جا جای استدلال نیست، اما خود شان در این موقع که نفع شان اقتضاء می کرد، در مقابل مذهب استدلال می کردند.
آزادی بورژوازی ــ ضروری ترین چیز ها برای بورژوازی آزادی است، چون که بورژوا ها بدون این که بتوانند از جائی به جای دیگر بروند، تعهد بسپارند و تعهد بگیرند و در اموال خود شان همه گونه حق تصرف داشته باشند، نمی توانند تجارت کنند. این آزادی ها لازمۀ تجارت است.
اما این آزادی ها در سازمان فئودالیته موجود نبود، از این جهت بورژوا ها برای به دست آوردن این آزادی ها کوشش کردند و در قرن هفتم شورش های خطرناکی به دستیاری سرف ها ایجاد نمودند.
آنها آزادی سرف ها را برای تأمين همین منظور های خود شان می خواستند و اصولاً نباید فراموش کرد که بورژوا ها آزادی را به طور مطلق و به عنوان یک حق طبیعی طالب نبودند، بلکه از این جهت که مزایائی داشت و یک حق مفید بود، سنگ آن را به سینه می زدند. ما بعداً در بارۀ این اصل گفت و گو خواهیم کرد.
به هر حال، در اثر کوشش بورژوا ها بود که کم کم آزادی شهر ها به طوری که قبلاً شرح دادیم، شروع شد و به تدریج معمول گردید که هر کس مدت یک سال و یک روز در داخل شهر زندگانی می کرد، آزاد می شد.
قانون بورژوازی ــ آزادی اولین احتیاج بورژوا ها بود، ولی احتیاج های دیگری هم داشتند. حقوق دورۀ فئودالیته تشریفات پرپیچ و خمی داشت و افراد را تابع ارادۀ سینیور ها می ساخت.
در دورۀ فئودالیته گاهی برای این که دعوائی را فیصله بدهند، لازم بود که طرفین با هم دوئل بکنند و هر که غالب  بشود، حق با او باشد، در این دوره عموماً قضات از میان جمعیت دهقان ها انتخاب می شدند و این اشخاص فقط به آداب و رسوم کسانی که در دهات به وسیلۀ کار و یا مالکیت زمین زندگانی می کردند، آشنا بودند و از زندگی شهری اطلاع کافی نداشتند.
از این جهت، وقتی که بورژوا ها پیدا شدند و شهر ها به وجود آمدند، نمی توانستند زندگانی شهر خود شان را با این حقوق تشریفات که با وضع آن جا جور در نمی آمد، اداره کنند. بورژوا ها به حقوق احتیاج داشتند که قضایا را به وجه ساده تری حل بکنند و راه اثبات ادعای طرفین را آسان تر به دست بیاورند و مقتضیات زندگانی بورژوا ها را بهتر در نظر بگیرند.
به این طریق می بینیم که در آغاز قرن یازدهم در اثر ضرورت اجتماعی،  یک حقوق تجارتی پیدا شد که هنوز در حال جنینی بود. این حقوق عبارت بود از مجموعۀ آدابی که از عمل حاصل شده بود، یک نوع حرف بین المللی که تجار در میان خود شان در معاملات ایجاد کرده بودند. اما چون هنوز حقوق مذکور جنبۀ قانونی پیدا نکرده بود، عموماً تجار برای رفع اختلافات خود شان به حکم رجوع می کردند.
محکمه هائی را که به این طریق تشکیل می شد، در انگلستان " محکمۀ خاک آلود ها " می گفتند، زیرا که اشخاصی که به این محکمه ها رجوع می کردند، تجار می بودند که تازه از راه رسیده بودند.
سینیور ها، بورژوا ها، شهر های آزاد ــ سینیور ها به استثنای آنهائی که روحانی بودند، به زودی به مزایایی که رشد و نموی شهر ها داشت، پی بردند. چونکه، به نسبتی که به این شهر ها آمد و شد در جاده ها و رود خانه را زیاد می کردند و میزان پول را بالا می بردند، گنجینۀ سینیور ها هم پر تر می شد. پس باعث تعجب نیست اگر بیشتر این شهزاده ها به بورژوا ها نظر خوبی داشتند، و چون آنها عموماً در قصر های خود شان در دهات زندگی می کردند. کمتر با اهالی شهر تماس داشتند تا با بورژوا ها اختلاف حاصل کنند.
اما سینیور های روحانی با شهر ها و زندگانی بورژوا ها مخالفت می کردند که منجر به جنگ هائی شد. اتفاقاً در نیمۀ دوم قرن یازدهم در جنگی که میان امپراتوران و پاپ درگرفت، جمعیت های شهر های لمباردی فرصت پیدا کردند که علیه این شهزادگان روحانی قیام کنند. در سال ۱۰۷۷ شهر کامبر علیه اسقف (کشیش بزرگ) آن قیام کردند و قوی ترین کمون را به وجود آوردند.
به  این طریق، شهر ها از آغاز قرن هفتم و بعضی ها در طی قرن مذکور دارای سازمان های شهری که نوع زندگانی آنها ایجاد می کرد، گردیدند.
آن چه بورژوازی را مشخص می کند، اینست که بورژوازی در وسط باقی مردم، یک طبقۀ ممتاز را تشکیل می داد. امروز فرق شهر ها با دهات اینست که جمعیت شهر ها بیشتر و ادارات شان پرپیچ و خم تر است، ولی امتیاز دیگری ندارد و دارای حقوق عمومی و خصوصی دیگری نیستند.
اما بورژوا ها این طور نبودند، و از لحاظ حقوق با تمام کسانی که در خارج از حصار شهر زندگی می کردند، فرق داشتند ؛ به طوری که همین که انسان از دروازه شهر و خندق آن عبور می کرد، وارد عالم دیگری می شد و در حقیقت به قلمرو حقوق دیگری پا می گذاشت. بورژوا ها مثل اعیان و روحانیان مشمول حقوق عمومی نبودند.
زمین شهر هم مزایایی داشت و پناهگاهی محسوب می شد. هر کس به آن جا پناه می برد، مثل این که به کلیسا پناه برده باشد، در امان بود. خلاصه آن که بورژوازی از هر جهت یک طبقۀ استثنائی به شمار می آمد و بورژوا ها به مردم دهات به چشم استثمار نگاه می کردند و با حسادت تمام به هیچ وجه حاضر نبودند چیزی از مزایای خود شان را به آنها بدهند.
در این جا این نکته را هم باید تذکر دهیم که در مدت قرن ۱۲ تا ۱۵ در تمام اروپا به طور کلی جمعیت شهر ها بیشتر از یک دهم مجموع جمعیت نبود.
ادامه دارد