سـیــاوش آزاد
۱۵ جـنـوری ۲۰۲۱



اختلافات فکری ــ سیاسی، بحث اصولی و جـدال های عـقـده مـنـدانـه

در جوامع استبدادی و تحت ستم استعمار، روان استعمار زده به گفته "فرانتس فانون" پر از عقده و کینه است. استعمارگر با مظالم بی حدش در حق مردمان دربند، از استعمارزده موجودی پرخاشگر، عقده مند، کینتوز و احساساتی بار می آورد.
این عقده های ممتد و کینه های متراکم شده در شخصیت و روان استعمارزده طی سالیانی متوالی، منفذی برای برونرفت می جوید. زمانی که استعمارزده نمی تواند خشم مکـنون و سرکوب شده اش بالای استعمارگر و ستمگر بومی متحد وی را بیرون دهد یا فرو بَرَد، با باز شدن ریز ترین منفذ و روزنه ای، این بشکه انفجاری متورم شده را بالای هموطن همسرنوشت و هم طبقۀ تحت ستمش بیرون می ریزد.
قسمی که دیده شده است، عده ئی از افراد ادعای داشتن آرمان های بزرگ را یدک می کشند. این قماش افراد از این که این ایده های رهنمای عمل انقلابی را به شکل عمیق درک و هضم ننموده، به کار نگرفته و به صورت عاریتی، شکلی و فصلی برگزیده اند؛ در جریان تقابل و جدل فکری ــ سیاسی با بسیاری از مبارزان راه رهائی ستمکشان روی مسایل مختلف، به جای پیشبرد بحث اصولی و سازنده برای حل و فصل موضوع، آن را به ابتذال می کشند. افراد حامل افکار خام  و هضم ناشده تفاوت و تقابل در برداشت ها را به جای اینکه به بحث سالم و سازندۀ ایدئولوژیک بکشانند و برای رسیدن به کنه مسائل، به خود زحمت تحقیق و مطالعه را بدهند؛ با لجاجت و خیره سری تمام، سلیقه ها و برداشت های ناقص  و سطحی عقده مندانۀ شخصی خویش را با روپوش ایدئولوژیک ــ سیاسی ارائه داشته و اسم آن را مبارزۀ ایدئولوژیک ــ سیاسی گذاشته و بدین گونه به زعم خود، وجدان معذب خویش را تسکین می بخشند.
چهار دهه است که سرزمین ما به اثر یورش اشغالگران امپریالیستی، جنگ های تجاوز کارانه و ستم  خونین و سلطۀ قهار و ویرانگر ارتجاع بومی؛ سیر قهقرائی پیموده و کلیه عرصه های زیربنائی و روبنائی زندگی اجتماعی مردم افغانستان دچار انحطاط همه جانبه شده است. این سیر جاری انحطاط چنان وسیع و عمیق بوده که به مرگ ارزش ها منجر شده است. این انحطاط و نابودی ارزش های متعالی مبارزاتی به عرصۀ مبارزه نیز سرایت کرده و این ساحه را قسماً آلوده است. این افت و خیز و تلاطم سیاسی و اجتماعی در پروسۀ انحطاط  سبب شده است که توأم با شکست های جنبش انقلابی در داخل و فروریختن سنگر ها و دژ های استوار و مستحکم انقلابی در دنیا مزید بر توحش امپریالیسم و ارتجاع بومی و سست عنصری عناصر خرده بورژوا در جادۀ دشوارگذر و ناهموار مبارزه و...  باعث پاسویته، فساد ایدئولوژیک، تزلزل، بی ایمانی، مسخ  و استحالۀ فکری، غیر سیاسی شدن، انحلال طلبی، تشکیلات گریزی، تکرَوی، عزلت گزینی، لچری سیاسی، دشمن نشینی، فرصت طلبی، معامله گری و در مواردی تسلیم شدن به دشمن غدار و تقرب به ورطۀ اپورتونیسم، انحلال طلبی و سقوط در چاه مذلت تسلیم طلبی و انقیاد عده ئی از عناصر نیمه راه و سست پیمان در صفوف و حتی در رأس ظرفیت های مدعی مبارزۀ رهائیبخش و انقلابی در کشور مستعمرۀ ما شده است. در برخی موارد عناصر مسخ و استحاله شده چنان میمون وار مجذوب و مسحور "ایسم" های مختلف شده اند که خود نیز از تبیین آن عاجز اند و چنان هنجارشکنانه و با لجاجت و گستاخی بر دیگران و همرزمان مصمم و متعهد دیرزی شان که امروز بر ضرورت و ادامۀ مبارزه پا می فشارند، می تازند که خارج از این دالان های تنگ متعفن و عبور ناپذیر، به زمین و زمان و عالم و آدم دشنام و ناسزا نثار می کنند.
اما به دور از این دشنام و ناسزاگوئی، بحث و مناظرۀ دیالکتیکی، شکلی از مبارزات ثمربخش و اسلوبی است برای کشف حقیقت و رسیدن جانبین به اقناع و اجماع نسبی در مسألۀ مورد بحث. روش ناستودۀ استفاده از حرافی و شمشیر بازی با کلمات توأم با عقده گشائی آمیخته با دروغ و بستن اتهام واهی برای خارج ساختن حریف از "رینگ"، بد ترین روش محسوب شده و نوعی بحث پریدن از این شاخ به آن شاخ است. چنین زورآزمائی  لومپنانه و فردگرایانه، با جمعگرائی و روش و منطق دیالکتیک و با ادعای تمسک به "اخلاق انقلابی" اهالی این بحث های ناسالم و غیرسازنده، در تناقض آشکار قرار دارد و نشانۀ عجز منطقی فرد است.
در این میان، عده ئی هم هستند که یک دنده و تکتاز ضمن سیر در گمراهی، از قبل به تصمیم "قانع نشدن" رسیده اند و در نتیجه، به بهانه جوئی و سفسطه گوئی روی می آورند. بحث با این دسته از افراد در حکم کوبیدن آب در هاون است. این دسته برای هر کاری که می کنند، برای خاک زدن به چشم دیگران، بهانه، عذر و توجیهی برای عملکرد ناصواب خود در آستین دارند و زمانی که مورد پرسش قرار گیرند، آن را از آستین بیرون آورده و برای توجیه عملکرد اشتباه آمیز، غلط و یا ضد انقلابی  خود خونسردانه اظهار می دارند که در این مورد، من چنین فکر می کردم ... و یا چنان شد...
برخی از این افراد گمراه  از فرط تجرید و سرخوردگی سیاسی، با "متلک" پراندن و تحقیر دیگران، خود را عقب شخصیت های نامدار جنبش انقلابی پنهان می دارند. آن هائی که دارای دیدگاه های مشخص فکری ــ سیاسی اند، باید بالای مشی سیاسی خویش و تاریخ جنبش انقلابی آگاهی لازم را داشته باشند. آنانی که این احاطۀ لازم را در زمینه ندارند و یا هم افرادی  که در مورد این یا آن جای امور انتقادی سازنده را وارد می دانند، باید با صداقت انقلابی به کمبود معرفتی و آگاهی خود در آن زمینه ها اعتراف نموده، به جای پنهان کردن نقاط ضعف خود و عیب را هنر شمردن، در پی رفع آن کمبود تئوریک ــ معرفتی برآمده و انتقاد سازنده و سالم خود را توأم با الترناتیو در آن مورد یا موارد ارائه کنند.
بروز اختلافات، سلیقه ها و دیدگاه های متفاوت و متعارض در یک جامعه طبقاتی و زیر سیطره و ستم اشغالگران، طبیعی بوده و بازتاب تقسیم و ترکۀ ثروت و فقر همراه با اندیشه های ناقض هم در پایگاه ها و قطب های متضاد اجتماعی است. تا زمان برافتادن نابرابری و رسیدن به برابری، مبارزۀ طبقاتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک ادامه خواهد یافت. تقابل اندیشه های متعارض و شکست تاریخی یکی و پیروزی آن دیگری، همان مبارزۀ طبقاتی در شکل ایدئولوژیک آن است. در متن این نابرابری اجتماعی، اما بحث و تبادل منطقی و مستدل افکار با نمایندگان فکری طبقات و  اقشار دیگر از کانال های مقتضی و مؤثر، به منظور تنویر اذهان خود و دیگران و آشکار شدن حقیقت، امری  لازم و معمول است و نبایستی از آن اباء ورزید.
متأسفانه افرادی هم هستند که با عدم احاطه و دسترسی به ابزار و روش منطقی، در این میان می کوشند بحث منطقی را به جدل و کینتوزی شخصی بکشانند که در ادامۀ طبیعی آن، به جای استدلال منطقی، بحث تا سطح ابتذال ادبی و اخلاقی سقوط می کند.
این عده از سطح نازل تئوریک و  ایدئولوژیک خویش رنج می برند و به شکل عاریتی مقولاتی را از این جا و آن جا به گونۀ التقاطی سرهمبندی نموده اند. این عده به جای رفع این کمبود تئوریک، وجدان معذب خویش را با این افکار هضم ناشده تسکـین داده و آن افکار ناپخته را در عملکرد، منش، تفکر، اخلاقیات و سلوک ناهنجار اجتماعی خویش بازتاب می دهند.
عکس این حالت هم در وجود تعدادی از عناصر ترک سنگر کرده و مسخ شدگان منحرف، نیز صادق است. این قماش، افراد منحرفی اند که پس از مسخ و استحالۀ ایدئولوژیک، ضمن مطرح کردن خود در گذشتۀ جنبش، فاقد مایه های لازم فکری و بی بهره از روش و منطق بحث دیالکتیکی اند و نمی توانند در اوج افلاس فکری و معنوی، سلاح بُران تئوری و منطق انقلابی را علیه مخالفان و انتقاد کنندگان شان به کار بندند. این قماش منحرف و گمراه مسخ و مأیوس زمانی که با سلاح انقلابی و با روش و منطق دیالکتیکی به طور مستند و مستدل مورد حمله قرار می گیرند، از آن جا که خود فاقد چنین سلاح و منطقی اند و ناتوان از استعمال آن، برای به انحراف کشاندن توجه عمومی مردم از ناتوانی خود ها در بحث منطقی و عجز شان در کارگیری حربۀ انقلابی و تئوری، هر گونه نقد و تهـاجـم منطقی ایدئولوژیک ــ سیاسی علیه خود و انحرافات ایدئولوژیک ــ سیاسی شان را نزد ناآگاهان  و افراد عقب مانده، ناشی از خصومت و کینتوزی شخصی منتقدان و مشکلات ذات البینی افراد معین و علایق متضاد، محلی، منطقه ئی و غیره لاطائلات، وانمود می کنند. این گونه وارونه نمایاندن حقیقت، در عین اوج درماندگی و ناتوانی چنین افراد از ادامۀ بحث منطقی؛ ریاکاری، دروغگوئی و فتنه انگیزی تمام عیار نیز است.
در مواردی که دست و پای افراد غیرمسؤول در رسانه های اجتماعی مثل فیسبوک و غیره باز است، هویت فردی افراد پنهان و  خود آن رسانۀ "بی در و پیکر" حساب و کتاب دقیقی ندارد، افراد غیرمسؤول، عقده مند و کینه توز و در پاره ای از موارد، جواسیس استخباراتی در فقدان احساس مسؤولیت اجتماعی و اخلاقی با بی رحمی و سبکباری تمام بر نهاد ها و ذوات حقیقی جانباخته یا در قید حیاتِ کاملاً شناخته شده و مطرح، اتهامات بی بنیاد و واهی بسته و حتی با ربط دادن هویت فردی فعالان سیاسی چپ و مترقی کشور با هویت سیاسی ــ تشکیلاتی شان، مصئونیت و امنیت جانی  این افراد و خانواده های بی خبر  و بی گناه شان را با خطر مواجه می سازند و از این بابت به کسی حسابده هم نبوده و با گرفتن قیافۀ بحق، اسم آن اتهام بستن، افشاگری و تخریب تشکل ها و افراد مبارز کشور را "مبارزۀ ایدئولوژیک" می گذارند.
اخلاق عمومی انقلابی و از آن میان اخلاق سیاسی، تبلور وجدان ایدئولوژیک فرد مبارز انقلابی می باشد. هر گاهی که فرد سیاسی نتواند آگاهی و باور هایش را از متن یک جهان بینی دقیق و آگاهانه به طور سیستماتیک (نظام مند) کسب نماید، طبیعی است که آموزه های جسته گریخته را هم در عمل و برخوردش و هم در بیان سیاسی بازتاب می دهد. این دانش ناقص و غیرنظام مند شخصیت اجتماعی و سیاسی، خودِ فرد متذکره را در معرض آسیب ها و امراض گوناگون مزید قرار می دهد.
دیدگاه و جهان نگری پرولتاریائی و توأم با آن، اخلاق انقلابی و اخلاق سیاسی انسان نوین در عمل و سلوکیات فرد مسلح به این جهان نگری، تبارز می یابد.
اما به رغم این اصل، تعدادی از مدعیان این اندیشه که در موقعیت خرده بورژوازی سیال دارای سیالیت و تذبذب فکری بوده و در آتش اشتیاق پیروزی سریع می سوزند، ضمن فقدان موضع ایدئولوژیک استوار، احاطۀ تئوریک و موضع سیاسی قاطع، مشخص و شفاف در برابر امپریالیسم اشغالگر و ارتجاع همدستش، دچار وسوسۀ سهم بردن از قدرت  در سایۀ قدرت ارتجاعی و استعماری در کشور می شوند. این عده در ادامه به گفتۀ گورکی "به اشتیاق به قهرمانی، در هر عروسی داماد می شوند و در هر تشییع جنازه، میت؛ در دایرۀ تنگ افکار شان فکر اتوماتیک دارند" و خیلی سریع و آسان از حادثه ای تا حادثۀ دیگر موقف می گیرند و می بازند. این اشتیاق قدرت در مورد برخی از این افراد آن قدر زیاد است که برای رسیدن بدان، از دست دادن با "شیطان" هم ابائی ندارند. در طی چهل سال اخیر تاریخ کشور پایمال شده و تاراج شدۀ ما به کرات دیده شد که این وسوسۀ قدرت، کار افراد منحرف، نادم، مسخ و مأیوس را چنان به تسلیم و سجود در پای استعمارگران و جباران داخلی مورد حمایت آنان کشانده است که این قماش افراد "منور" و "خصم استعمار ــ ارتجاع" به قول دانشمند انقلابی زنده یاد پروفیسر "قیوم رهبر"، از "گریبان استعمار سر بر آورده" و یا با "مالیدن تشتی از قیر به صورت خویش، قدمگاه خود را گم کرده و در تاریکی ناپدید شده اند".
ما نمونه های آن را همه روزه تا همین حالا در وجود سه طیف مختلف تسلیم طلبان حزب ساز معامله گر سفارت رو، "ان جی او" بازان قافیه باف جاده صاف کن و طیف سومی تسلیم طلبان ناموفق راضی شده به ریزه خواری در گوشۀ خوان یغمای استعماری و جذب شده در منتهاالیه  تیم غنی و ردۀ پائینی دولت مزدور، و در تفکر اندرزگویان  حاشیه نشین چپ نما، شاهد بوده ایم.
یکی از جنبه های بارز جهان بینی مترقی به عنوان رهنمای عمل و درفش فکری مارش شورانگیز تاریخی زحمتکشان کشور و جهان، همانا وحدت میان تئوری و پراتیک، گفتار و کردار فرد باورمند به این اندیشۀ پیشرو است. در همین چارچوبۀ فلسفی ــ سیاسی، طرز نگرش فرد انقلابی مسلح و منور به این اندیشۀ تابناک به جهان و جامعه، مادی و تاریخی است و روش و منطق مبارزه اش دیالکتیکی. اخلاق انقلابی و به تبع آن، اخلاق سیاسی پرولتری هم چوببستی از معیار ها، موازین و هنجار هائیست که موضع ایدئولوژیک و موضع اجتماعی فرد انقلابی را در جریان عمل انقلابی و مراودات اجتماعی او تعیین کرده و یک جا با اندیشۀ انقلابی در خدمت آرمان انقلابی ( رهائی ملی و اجتماعی انسان های تحت ستم، استثمار و تبعیض) قرار دارد و هر سه تای آن یعنی اندیشه، اخلاق و راه و رسم و آرمان انقلابی، یک مجموعۀ واحد جدائی ناپذیری را می سازد. جدائی میان تظاهر به اندیشۀ انقلابی و عمل خطا و اشتباه فرد مدعی مبارزه، به جدائی مؤلفه های سه گانۀ این کلیت منجر شده و عمل خطا و مغایر با تئوری، و یا حرافی و ساحل نشینی صرف، زمینه ساز بروز انحرافات عدیده از خط انقلابی برای تغییر مناسبات تولیدی ــ طبقاتی و استعماری، در شخصیت، تفکر و عمل آنانی می شود که صحت و سقم افکار و سلامت روش و منش خود و همراهان را در بوتۀ پراتیک به ارزیابی نمی گیرند.
برای صیقل زدن شخصیت فرد و افراد مدعی مبارزه ــ به ویژه روشنفکران خرده بورژوا ــ از زنگار اندیشه های غیرپرولتری، مبارزۀ اصولی سالم و سازندۀ ایدئولوژیک در سطوح جامعه و نهاد های مبارز انقلابی، کسب مستمر آموزه های انقلابی در جریان پراتیک عملی مبارزاتی، بردن تئوری در پراتیک و آزمودن صحت و سقم آن و سوزاندن و بی اثر ساختن سموم اندیشه ها و هنجار های اخلاقی غیرپرولتری و انحرافات عملی ــ نظری در آتش سوزان پراتیک انقلابی؛ بخشی از امر بزرگ جدل فکری میان اندیشه های پیشرو بشارت دهندۀ تغییر انقلابی و اندیشه های کهنۀ محافظه کار و لیبرال تقدیس کنندۀ وضع وارونه و ناهنجار گذشته و حال است. هر کسی که در این میدان در موضع تغییر ایستاده و از مبارزۀ جمعی سازنده برای طرد گذشتۀ منسوخ و تغییر واقعیت فاسد حال دم می زند، باید شخصیتش، عملکردش و تفکرش با اصول، معیار ها، موازین و صفات بیان شده در فوق آراسته و پیراسته باشد.
به رغم شکست و ریخت مداوم و از کاروان ماندن عده ئی از راهیان راه سنگلاخی و ناهموار مبارزه، یک چنین مبارزه ای سازنده، متشکل و بسیج کنندۀ متداوم نیروی تازه دم در سنگر رزمِ پر از فراز و فرود، در نهایت قرین به پیروزی خواهد شد. پیروزی هم عبارت است از تحقق آرمان انقلابی، یعنی رهائی ملی و اجتماعی انسان های تحت ستم، استثمار و تبعیض در راستای سیر به سوی غایت برابری ابنای بشر در سطح گیتی.