فــریــدون کاوه
۰۴ اپــریــل ۲۰۲۲



سرنوشت ذلتبار تسلیم شدگان و نیاز مبارزۀ انقلابی پویندگان

روزی و روزگاری بود که پس از اشغال نظامی افغانستان توسط امپریالیست های متجاوز و اشغالگر امریکائی ــ ناتوئی، در رأس امریکای جنایتکار؛ چند طیف از باند های ذاتاْ منحرف و تسلیم طلب سودجو و یا تسلیم شدگان معامله گر طرد شده از صف یکی از تشکل های چپ انقلابی کشور که در اوج ذلت و زبونی، با مبارزۀ انقلابی و آزادیبخش وداع گفته و با ارتداد و انحراف راست فکری ــ سیاسی شان، ضمن استقبال از اشغالگران و اعلام همبستگی با آن قاتلان خلق افغانستان، به غلط می پنداشتند و مردم فریبانه مدعی می شدند که با آمدن قوای امریکا و ناتو، جامعۀ ما از یک کشور فقیر و عقب مانده به یک کشور پیشرفته و مدرن تبدیل می شود.
این فریب خوردگان و مردم فریبان اغواگرانه تبلیغ می کردند که دیگر فئودالیسم شاخ و پنجه اش شکسته شده و از میان می رود و امپریالیسم که سرمایه داری پیشرفته است، در تقابل با آن قرار می گیرد. این انقیاد طلبان ضمن انکار "تجاوز نظامی" امپریالیست های اشغالگر امریکا ــ ناتو بر حریم کشور ما و با "آمدن" نامیدن آن تجاوز و اشغالگری، تا روز آخر طی ۲۰ سال عوامفریبانه می گفتند که با آمدن قوای امریکا و متحدانش به افغانستان، سرزمین خود را تحت اشغال نامیده نمی توانیم، به دلیل این که به اساس فیصلۀ "ملل متحد" و "شورای امنیت" به کشور ما آمده اند. بناءً، از دید این مردم فریبان، افغانستان را پس از سال ۲۰۰۱م "کشور تحت اشغال نامیدن"، غیرموجه بوده است.
این ورشکستگان ضد انقلابی که در ورطۀ هولناک خیانت ملی و تاریخی سقوط کرده بودند، تا آن جا در استقبال از نیرو های اشغالگر و به یژه قاتلان امریکائی، پیش رفتند که که یکی از منادیان انقیاد طلبی که فعلاً پس از ارتکاب خیانت و سال ها دویدن در رکاب اشغالگران و تبلیغ برای جا افتادن حاکمیت استعماری آن قاتلان و سرکوبگران خلق و تاراجگران ثروت افغانستان، در حضیض ذلت در آغوش اشغالگران المانی غنوده است، به طور علنی و بدون توجه به عواقب آن، می گفت:"اگر من بمیرم و اولاد من بالای امریکائی ها فیر کند، در قبر آرام نخواهم بود".
این انقیاد طلبان تسلیم شده به اشغالگران در ازای نوالۀ دریافتی از جانب اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی، با این ترهات و مردم فریبی، به رغم فاکت ها و زمینه های عینی و ذهنی ملموس و آشکار تاریخی ــ اجتماعی، حین اشغال افغانستان توسط نیرو های اشغالگر، به این نتیجۀ غلط می رسیدند که گویا جامعۀ آن روز ما تحت سلطۀ اسارت آور امپریالیسم، به طرف مدرنیسم پیش می رفت، شعار روز آن، به جای آزادی ملی، شعار دموکراسی بود و بر این مبنا، مبارزه علیه بنیادگرائی اسلامی در نقش نمایندۀ سیاسی فئودالیسم و تروریسم آن، جنبه عمده و عملی کسب کرده بود. در همین روند و با همین برنامه (زدن فئودالیسم توسط امپریالیسم) و شعار دموکراسی بود که به باور همین گمراهان و اغواگران حقوق زنان کشور تأمین شده و کشت و قاچاق مواد مخدر نیز از میان می رفت.
با همین ارتداد از «اندیشۀ پیشرو عصر» و با دوری گزینی از تبیین تاریخی امپریالیسم و مأموریتش از موضع همین اندیشه و با افکار و مواضع انحرافی و تسلیم طلبانۀ مجموع طیف های تسلیم طلب زراندوز و معامله گر در کشور ما، کلیت این تسلیم شدگان به امپریالیسم متجاوز، به قول زنده یاد "رهبر"، "گذشت تاریخی به نفع استعمار" و ارتجاع ( تسلیم طلبی ملی و طبقاتی) کردند و پس از شتافتن به استقبال اشغالگران افغانستان و قاتلان مردم افغانستان، انقیاد طلبانه، خائنانه، سالوسانه و مردم فریبانه مدعی شدند که "در فاز جدید (بخوان اشغال نظامی افغانستان) باید آمادگی گرفته و ضمن دفن ارثیه و راه و رسم انقلابی به جا مانده از بزرگان راه انقلاب و آزادیخواهی در کشور، در عرصۀ کار "دموکراتیک علنی" خود را فعال و پیش قدم ساخت؛ باید در عرصۀ کار دموکراتیک با سائر نیرو های دموکرات (بخوان تسلیم طلب)، در همکاری قرار گرفت؛ باید "ان جی او" ساخت؛ باید "فند" گرفت و "پروپوزال" داد؛ باید رهبری امپریالیسم اشغالگر را که برای آوردن دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، ترقی و تکنیک به کشور ما قدم رنجه فرموده و فداکاری می کند، در نبردش علیه فئودالیسم و برای شکستن شاخ و پنجه اش، پذیرفت؛ باید سازمان اصلی را که خصم استعمار و ارتجاع است، نُـه متر به زیر زمین فرو برد و زیر خروار ها خاک دفن کرد، چون امکان ندارد تحت نام یک سازمان ضد استعماری کار و فعالیت نمود. باید تحت نام نهاد ها و احزاب تسلیم طلب علنی پوشالی ثبت شده در وزارت های داخله و عدلیۀ دولت مزدور با پذیرش پیش شرط اشغالگران امپریالیست برای قبولی موقعیت اشغالی و مستعمراتی افغانستان و پذیرش قانون اساسی مستعمراتی دیکته شده توسط اشغالگران، همسو با برنامه ها و اهداف تجاوزگران امریکائی و شرکای بیرونی و بومی تجاوز و اشغالگری اش، فعالیت قانونی و علنی کرد.
این دسته های  فتنه جو و تسلیم طلب  در اوج درماندگی، انحراف و ورشکستگی ایدئولوژیک، سیاسی و اخلاقی خود و اندیشه های تسلیم طلبانه و انحرافی شان، از جانب اشغالگران موظف شدند تا در عین همکاری با امپریالیست های متجاوز و قاتل علیه مردم و منافع ملی و تاریخی خودی، با سوء استفاده از نام و اعتبار مبارزاتی سازمان ها و شخصیت های پرآوازه و جانباز انقلابی کشور، عده ئی از افراد ناآگاه و ساده لوح را به دام خود انداخته و اغواء کنند. با این اغواگری، تمامی این زراندوزان خیانت پیشه در صدد بودند تا یک عدۀ معدود از اغواشدگان را در بازار پردرآمد "دموکراسی بازی" اشغالگران سیاهی لشکر ساخته و به بهای ارزان بفروشند.
همانند سائر باند های تسلیم طلب زراندوز و معامله گر، باند معینی از این منحرفان توظیف شده توسط امپریالیسم اشغالگر برای خوشخدمتی و خودفروشی مزید به اشغالگران میهن و قاتلان مردم ما، برای پیشبرد افکار تسلیم طلبانه خویش و تحقق اهداف اسارتبار امپریالیستی، در اوج رسوائی و فرومایگی دفتر محقری را به خرج و تأمین مالی استعمار ایجاد نموده و چند شماره "ندای آزادی" قلابی (ندای اسارت) را جهت اغوای دیگران نیز نشر نمودند و با این اغواگری رسواء که سرشکستگی مزید را در پی داشت، با مشتی از فریب خوردگان و ابلهان در کمپاین اشرف غنی نیز شرکت کردند. افراد این باند خودفروخته و اغواگر در اوج خیانت و رسوائی مدعی بودند که اشرف غنی رفیق آغا صاحب (مجید) بود که عکس یکجائی شان نزد ما موجود است. این خود فروختگان متکرر، در ازای دریافت مشتی پول از باند غنی خائن، مرد و زن خانه به خانه مصروف کمپاین به این خائن ملی بوده و از هرات تا به مزار و کابل  با پذیرش "خطرات راه" و "زندانی شدن"، تا روز فرار غنی، مصروف این فعالیت خائنانه بودند.
در خارجه، علاوه از یک تن همکار فعال این باند در المان و در رابطه و همکاری نزدیک با استخبارات المان و تأمین کنندۀ این باند خیانتکار با آن دستگاه جهنمی، انگشت شمار افراد  منحرف مقیم کشور های المان، هالند و کانادا نیز  ضمن وداع با راه انقلابی و آزادیخواهی "ساما" و "مجید ــ رهبر"؛ در نقش مویدان، همکاران و دلالان انحراف و تسلیم طلبی، با این عده مرتد، منحرف و مزدور همکاری، همیاری و تفاهم کرده و از آن دوردست ها در راه انقلابی و آزادیخواهی "ساما" و سامائی های راستین، جدی و عملی داخل و خارج کشور برای سال ها تا که سر شان به سنگ خورد، سنگ اندازی می کردند. هر چند به طور اساسی و ریشه ئی از لحاظ فکری و سیاسی خلع سلاح، ورشکسته و رسواء شده اند، اما برخی از این زاغ و زغن ملوث، این جا و آن جا هنوز هم از روی وظیفۀ سپرده شدۀ استخباراتی به اینان از جانب استعمار، در همسوئی و همنوائی کامل با امپریالیسم و جنایتکاران طالبان نجوا های انقیاد طلبانه و ضد انقلابی سر می دهند.
اما تاریخ، مردم و انقلابیون و آزادیخواهان کشور ما افغانستان با حافظۀ قوی تاریخی، این رویداد های حاوی ارتداد، انحرافات فکری ــ سیاسی، خیانت ملی و تاریخی، زراندوزی، معامله بر سر ارزش های انقلابی، تسلیم شدن به استعمار و ارتجاع و اتخاذ مواضع خصمانه علیه مردم و نیرو های مردمی از سنگر امپریالیسم و ارتجاع و مردم فریبی عامدانۀ این طیف های تسلیم طلب، انقیاد طلب و ضد انقلابی را هرگز نمی توانند به دست فراموشی بسپارند.
اکنون که ماه ها است که قوای متجاوز، اشغالگر و سرکوبگر امریکا با متحدان تجاوزش با تحمل شکست و اعتراف علنی بدان، در اوج رسوائی جهانی مثل تزاران نوین از افغانستان فرار کرده و تعدادی از مزدوران مدنی و سران باند های تسلیم طلب مرتد را نیز با خود برده اند؛ تا حدی لوث وجود  نیرو های تسلیم طلب و خادم استعمار از ساحت کشور و محیط پیرامون ظرفیت های مدعی مبارزۀ انقلابی و آزادیخواهی زدوده شده است. اما این به معنا این نسیت که دیگر انحرافی در گسترۀ جامعه و جنبش انقلابی کشور ظهور نخواهد کرد.
تا طبقات، تفاوت های طبقاتی و ستم امپریالیستی و در نتیجه جنگ طبقاتی ــ امپریالیستی/ضد امپریالیستی  به حیات شان ادامه بدهند؛ تنوع فکری و تنازع اندیشه ها به مثابۀ بازتاب موجودیت و مبارزۀ این ساختار های متضاد اجتماعی، و یکی از اشکال این مبارزۀ طبقاتی، ادامه خواهد یافت. بر همین مبنا «اندیشۀ پیشرو عصر» در تقابل پیوسته با اندیشه های ضد انقلابی ارتجاعی و محافظه کار در نبرد خواهد بود.
این مربوط به کار آگاهانه و مستمر دسته های پیشرو خواهد بود که در عرصۀ کار ایدئولوژیک، سیاسی، تشکیلاتی و عملی، تأثیر سموم اندیشه های انحرافی و ضد انقلابی بر پیکر، بر سبک کار، بر اندیشه و بر خِرَد و عمل جمعی ظرفیت مبارزاتی و صف خلق را  بزدایند.  این صیقل زدن اندیشه با مبارزۀ مستمر ایدئولوژیک، سیاسی و تئوریک در ارتباط تنگاتنگ با پراتیک اجتماعی نهاد انقلابی و خودسازی انقلابی افراد آن در این مبارزه، تحقق می یابد.
ضرباتی را که این باند های منحرف، مرتد، تسلیم طلب و وطن فروش طبق برنامۀ استعمار و اهداف ارتجاعی و همنوا با آن دو، به جنبش انقلابی و رهائیبخش خلق افغانستان خائنانه وارد ساخته اند، آن قدر عمیق است که به زودی قابل ترمیم نبوده و به همان پیمانه، خیانت و جرم بزرگ و تاریخی این طیف های تسلیم طلبان نیز خیلی سنگین بوده و قابل بخشایش، نیست.
اما حال که کشتی کلیه همراهان بومی دزدان دریائی آن سوی آبها و اقیانوس ها پس از برخورد به صخرۀ واقعیت های جامعۀ ما، در اوج بدنامی، یأس و نامرادی و منتهای ذلت این مطرودان ضد انقلابی از صف خلق و انقلاب، در غرقاب نیستی فرو رفته است؛ به هیچ وجه خیانت این باند های مرتد تسلیم شده به اشغالگران جنایتکار و حواریون نادان و مویدان فریفتۀ آنها را نمی توان بدون محاسبه به دست فراموشی سپرد.  محاسبۀ تاریخ و نسل های امروز و فردای جامعۀ ما با این دار و دستۀ انقیاد طلب و خیانت پیشۀ ضد انقلابی رانده شده از صف خلق، بخشی از محاسبۀ کلی خلق و نیرو های انقلابی با امپریالیسم و ارتجاع، است.
با وجود این ارتداد، انحراف و استیصال این انقیاد طلبان ضد انقلابی و خزیدن این موش ها در سوراخ ها و پناه بردن آنان به آغوش اربابان امپریالیستی و مرتجع شان، تاریخ و به تبع آن رسالت انقلابیون پایان نیافته، بلکه به پیش می رود و ادامه دارد؛ زیرا ستم و استثمار چند لایۀ ارتجاعی ــ استعماری در جامعه بیداد می کند. ستم مضاعف در کشور، همین اکنون توده ها و عناصر راست قامت را به ایستادن و رسالتمندان انقلابی را به رهگشائی و انسجام مبارزاتی و  ادامۀ آن فرا می خواند. در آستانه و هنگامۀ این راست ایستادن مجدد در برابر هیولای ارتجاعی ــ استعماری است که با گذشت هر روز نقش روشنگر، سازمانده و رهگشای انقلابیون در پیشاپیش صفوف توده های تحت ستم برجسته تر می شود و نیاز آن، مبرم تر.
انقلابیون راستین کشور ما نیز وظیفه دارند تا با طرد تمامی صور انحرافِ  منحرفان و مسخ شدگان از صفوف انقلابی، بدون هراس از موانع متعدد و هیبت ظاهری دشمن غدار خلق؛ این نقش انقلابی خود را پذیرفته  و با بازسازی و ارتقای ظرفیت های موجود انقلابی از طریق نوسازی و جذب خون تازه در رگ های مبارزه و تشکل های انقلابی، برای دَور بعدی و فرا رسیدن حالت مَـدِ مبارزۀ انقلابی، در پرتو تجارب خونین حاصله تدارک همه جانبۀ صبورانه و دوراندیشانه ببینند.
"انقلاب کار توده های میلیونی است". با توجه به واقعیت های اجتماعی جامعۀ ما، در این نقل قول، هم نیروی  محرکۀ تاریخ ساز و هم چگونگی و جریان دشوار بسیج توده های انقلابی بیان شده است. این بیان حقیقت و تبیین موجز انقلاب، شعار نه، بلکه شعور است. انقلاب و کار انقلابی وجوه متعدد دارد و عبارت است از آگاهی و انسجام مبارزاتی خلق؛ تغییر مناسبات کهن تولیدی؛ و تصرف قدرت سیاسی توسط خلق آگاه و منسجم بسیج شده. تحقق این اجزای سه گانۀ انقلابی یعنی آگاهی و بسیج توده ها، تصرف قدرت سیاسی توسط خلق و تغییر مناسبات کهن تولیدی، نیز پروسۀ انقلابی ایست طولانی و پر از فراز و فرود، افت و خیز، جذر و مد، پیروزی ها و شکست ها و پیشروی ها و عقبگرد های متعدد و پیهم. این کاریست کارستان که انجام و تحقق آن از عهدۀ چندین نسل مبارز برمی آید و بیش از یک نسل، تلاش های سازمانیافته و هدفمند چندین نسل را می طلبد. هم اکنون، انقلابیون کشور ما نیز فقط در پیچی از یک خم مبارزۀ دشوار طولانی قرار دارند؛ مبارزه ای که قبل از رسیدن به سرمنزل مقصود، پیچ ها و خم های زیادی را خواهد پیمود.
این موارد فوق، دیالکتیک مبارزۀ انقلابی در افغانستانِ فعلاً تحت سیطرۀ فاشیستی طالبان ــ در نقش یک نیروی ارتجاعی و امتداد دهندۀ سلطۀ استعماری امپریالیسم ــ است که باید توسط مبارزان ما به درستی درک شود. عدم درک این دیالکتیک، سراسر به زیان مبارزۀ انقلابی بوده و به طور بالقوه می تواند به اپورتونیسم راست یا "چپ"، رویزیونیسم، ذهنی گری، ولونتاریسم، انحلال طلبی، پاسویته، غیرسیاسی شدن، یأس، مسخ و استحالۀ فکری، ارتداد و بسته به شرایط خاص، به تسلیم طلبی طبقاتی یا ملی منجر شود. درک این دیالکتیک مبارزۀ انقلابی در افغانستان امروزی تحت سیطرۀ قهار طالب، هنر مبارزان انقلابی دست اندرکار مبارزه بر محور افغانستان ــ در داخل و خارج کشور ــ است.