نویسنده: گرامی یاد احمد قاسمی ــ بازتایپ و ارسال: همایون اوریا
۲۵ جـون ۲۰۲۳



جــامــعــه شـنــاســی
(۲۲)


ارتــش ــ در این موقع تمام امید دربار به ارتش بود. از این جهت بی مناسبت نیست که قدری از اوضاع ارتش آن زمان گفت و گو کنیم.
بودجۀ ارتش لوئی شانزدهم ۴۶ میلیون برای افسران، ولی فقط ۴۴ میلیون برای سربازان محل داشت، از این جا می توان فهمید که چه فرق فاحشی میان افسران و افراد ارتش موجود بود. سرباز ها همیشه می بایست در درجۀ سربازی باقی بمانند و جیره و حقوق آنها به بهانه های گوناگون طعمۀ افسران می شد و حال آنکه افسر ها همیشه از اعیان و فرزندان اعیان بودند که در کمال آسایش و قدرت به سر می بردند. از این جهت به محض این که انقلاب فرانسه شروع شد، میان افسر و سرباز جدائی افتاد، برای این که کاملاً روشن شود که توده چقدر از افسر ها منزجر بودند، تذکر می دهیم که در شهر " کان " وقتی که مردم ریخت، یکی از افسران را با ضربۀ تفنگ از پای در آوردند و بدنش را تکه تکه کردند، یکی از زن ها از شدت کینه ای که داشت، قلب او را درآورده و خورد.
این نکته راهم بگوئیم که ملکۀ فرانسه، این زیبای زیبایان، افسران ارشد را به نزد خود می برد، نوشابه هائی به آنها می داد و آنها را با کلمات شرین و نگاه های عشق انگیز خود گمراه می کرد....
اما در مورد سرباز ها کاملاً بعکس بود، سرباز که در دورۀ سلطنت استبدادی به کلی از مزایای اجتماع محروم بود، از طرف ملت با کمال محبت پذیرائی می شد، اصولاً سرباز در زیر لباس سربازی چیست غیر از ملت، دو برادر، دو فرزند یک مادر، سرباز و فرد توده به هم رسیدند و در آغوش هم افتادند.
در روز ۲۷ ژوئن رئیس گارد فرانسه، ۱۱ نفر از سربازانی را که قسم خورده بودند در هیچ موردی با امر انجمن ملی مخالفت نکنند به زندان انداخت و حتی از این حد هم بالا رفته، خواست آنها را از زندان نظامی بیرون بکشند و به زندان دزدان بیندازند، وقتی که خبر زندانی کردن سرباز ها به گوش مردم رسید، جوانی بالای صندلی رفته فریاد زد:"برویم به زندان. برویم کسانی را که نخواسته اند به روی ملت شلیک کنند، نجات بدهیم". مردم راه افتادند و وقتی که به زندان رسیدند، عدۀ آنها تقریباً چهار هزار نفر بود. در و پیکر زندان را با چوب و تبر شکستند و سربازان را نجات دادند. وقتی که بیرون آمدند، عده ای از سربازان دربار شمشیر به دست رسیدند، ولی آنها هم نخواستند به روی کسانی که سرباز ها را نجات داده بودند، شمشیر بکشند. همه دست آشتی به هم دادند و شراب برای هم آورده به سلامتی خوردند. ملت فرصت را غنیمت شمرده سائر زندانیان را هم خلاص کرد، در میان حبسی ها پیر مردی بود که داشت در زندان می ‌پوسید و دیگر نمی توانست راه برود. این بیچاره که مدت مدیدی تحت شکنجه مانده بود، به قدری متأثر شده بود که نمی دانست چه بگوید:" آقایان! من از این همه محبت خواهم مرد".
سقوط باستیل ــ اقدام انجمن ملی باعث اضطراب دربار شد و در صدد برآمد که به زور متوسل گردد، اما به افراد فرانسوی اطمینان نداشت که به روی هموطنان خود تیر بزنند، از این جهت به قوای سوئیسی و المانی که در خدمت دولت فرانسه بودند، پناه آورده و آنها را در پیرامون ورسای و پاریس جمع کرد. در این جا باید این نکته را تذکر داد که یکی از موضوعاتی که دست آویز هیأت حاکمه می باشد، حیثیت و شرافت ملی است. هیئت حاکمه همیشه به تودۀ ستمکش نصحیت می کند که از نشان دادن فقر و فلاکت خود در پیش خارجیان خودداری کنید، چون که مخالف حیثیت ملی است، اگرچه در زیر فشار هیأت حاکمه خورد و خمیر بشوید، توقع هیچ مساعدتی از خارجیان نداشته باشید، چون که مخالف حیثیت ملی است. در جنگ هائی که برای حفظ منافع طبقۀ حاکمه برپا می شود، اگر چه خانمان شما برباد رود، مبادا قطره ای از خون خود را دریغ بدارید، چون مخالف حیثیت ملی است. اما همین هیأت حاکمه به محض این که در مقابل مطالبات تودۀ ستمدیده ای که کارد به استخوانش رسیده و برای حق زندگی خویش قیام کرده است، عاجز می ماند، فوراً و بدون هیچ شرم و حیاء به قوای مرتجعین خارجی متوسل می شود و هیچ پروائی از حیثیت ملی ندارد. این حقیقت چند مرتبه در انقلاب فرانسه نمایش داده شد. یکی در همین موقع بود که از خارجیان مزدور استفاده گردید و دیگر، در موقعی بود که برای سرکوبی دولت انقلابی فرانسه از مرتجع ترین دولت ها که با فرانسه دشمنی دیرینه داشتند، کمک گرفتند.
روز ۱۱ ژوئن نکر را که به واسطۀ بعضی از پیشنهاد هایش مورد دوستی ملت واقع شده بود و نصایحی برخلاف مصالح درباریان پادشاه می داد، عزل کردند. به محض این که خبر منتشر شد، مردم آن را به منزلۀ جلوگیری از هر گونه بهبود اوضاع دانستند و در هر کوی و برزن اجتماع نموده، متجاوز از ده هزار نفر گرد آمدند. در این موقع جوانی که بعد ها نام آور شد، کامیل دمولن، به روی میزی رفته؛ در حالی که رولوری در دست داشت فریاد زد:"مردم! یک لحظه هم جای توقف نیست، عزل نکر نشانۀ این است که می خواهند سن بار تلمی  میهن پرستان را راه بیندازند. همین امشب تمام گردان های سویس و المان از میدان مارسی برای کشتار ما خارج خواهند شد. فقط یک وسیله برای ما باقی است و آن اسلحه گرفتن است". این پیشنهاد را با کف زدن های پرشور استقبال کردند و آن جوان باز پیشنهاد کرد که افراد جنگجو برای این که یکدیگر را بشناسند و از هم دفاع کنند، علامت سبز که رنگ امیدواری است، به خود بزنند و خودش یک برگ درخت چیده به کلاه خویش زد و دیگران از او تقلید کردند.
مردم در روز ۱۳ و ۱۴ در پی جمع اسلحه بودند و چند اسلحه خانه را غارت نمودند. در روز اخیر انتشار پیدا کرد که توپ های باستیل برای گلوله باران شهر آماده است، مردم که وحشت شدیدی نسبت به این محل منفور داشتند، از هر طرف با شمشیر و تفنگ و نیزه به سمت باستیل  شتافته آن را محاصره نمودند و به خراب کردن پل های باستیل پرداختند، تقریباً چهار ساعت از محاصرۀ باستیل می گذشت که بعضی از سربازان فرانسوی هم به کمک مردم آمدند و یکباره هجوم آوردند و باستیل را تسخیر کردند و به ویران کردن آن مشغول شدند، یکی کلید های باستیل و پرچم آن را در دست گرفته بود، یکی ورقۀ مقررات زندان را به سر نیزۀ خویش زده بود، یکی دیگر سر رئیس زندان را بر سر نیزه داشت.
این روز سهمناک با آن که خونریزی بسیار دید، در بعضی از مواقع قیافۀ جشن و سرور به خود می گرفت: زخمی ها را به عنوان پرچم ظفر حمل و نقل می کردند و برانکارد آنها را از گل می پوشاندند و از روبان های سه رنگ زینت می دادند.
در هفتۀ بعد در روی خرابه  های باستیل مجلس رقص عمومی برپا کردند و بر روی آن خرابه ها تابلو زدند که این جا جای رقص است.
کلید های باستیل، این کلید های خشنی که از گذشت روزگار و از تماس به آلام بشری فرسوده شده بود، اتفاقاً به دست کسی افتاد، که آنها را خوب می شناخت، یعنی یک نفر محبوس قدیمی. انجمن ملی این کلید ها را در ضبط خود گذاشت و این ماشین کهنسال ستمگران روزگار را در پهلوی قوانینی که ستمگران را در هم شکست، قرار داد. هنوز این کلید ها در قفسۀ آهنین ضبط فرانسه نگاهداری می شود. ای کاش تمام کلید های باستیل های دنیا در پهلوی این کلید ها بایگانی شود.
دربار و پاریس ــ توطئه چیان دربار که ملکۀ ماری انتوانت در رأس آنها قرار داشت، در چنین موقعی باز هم علیه پاریس و انجمن ملی به دسیسه می پرداختند و شب ۱۴ ــ  ژوئیه را برای حمله پاریس معین کرده بودند. مردم پاریس هم که این نیات  سوء را حدس می زدند، به تحکیم شهر مشغول شدند و سنگر ها ساختند و حتی زن ها سنگ و کلوخ به بالای بام ها می بردند تا بر سر سربازان بریزند. انجمن ملی دو مرتبه نزد شاه نماینده فرستاد و موقعیت را تشریح کرد. ولی پادشاه همچنان غافل بود و وفاداری خویش را منافع طبقات ممتاز اعلام می داشت. بالاخره در هنگام شب از وخامت موقع باخبر گردید و فردا صبح بدون گارد به انجمن ملی آمد. خبر آمدن شاه در میان اعضای انجمن ملی ایحاد سرور بی حد کرد ؛ ولی باز در این موقع صدای طنین انداز میرابو بلند شد:
"صبر کنیم تا اعلیحضرت تصمیمات پسندیده ای را که از طرف او بشارت داده اند، به اطلاع ما برسانند ( آن وقت اظهار شادی کنیم ) خون برادران ما در پاریس جاری است. اولین پذیرائی نمایندگان ملت بدبخت از پادشاه، باید به صورت احترام آمیخته به اندوه به عمل آید : سکوت ملت ها درسی است برای پادشاهان".
پادشاه به انجمن ملی آمد و در ضمن نطق خودش گفت:"من خودم را به شما می سپارم ". از این جهت با کمال مهربانی از او پذیرائی شد، انجمن ملی او را تا قصر سلطنتی بدرقه کرد. لوئی ۱۶ هم به انجمن ملی اعلام داشت که "نکر" را دو باره به کار خواهد گماشت و فردا صبح برای تسکین ملت به پاریس خواهد رفت. در پاریس هم از او که ظاهراً به سمت ملت بازگشته بود، پذیرائی شایانی بعه مل آمد.
اما نکر که به واسطۀ بعضی از اقداماتش مورد احترام و محبت مردم واقع شده بود، بزودی محبوبیت خود را از دست داد، زیرا که نکر می خواست به واسطۀ اصلاحات و صلح و سازش از انقلاب جلوگیری کند. و حال آنکه مردم در مقابل انقلاب که توده ها را به جنبش درمی آورد،  هرگز یارای پایداری ندارند و کسی که می خواهد قهرمان انقلاب باشد، باید در جلوی آن قرار گیرد و الا عقب ماندن و زمین خوردن او یکی است.
سن بار تلمی مالکیت ــ  ( قبلاً توضیح می دهیم که سن بار تلمی به روز ۲۴ اگست/اوت ۷۲ گفته می شود. در این روز کاتولیک ها به تحریک اشخاص ذینفع بر سر پروتستان ریخته، عدۀ زیادی زن، مرد و بچه را مانند گوسفند کشتار کردند و تا چند روز در تمام فرانسه این عمل را ادامه دادند ).
جنبش پاریس به ولایات سرایت کرد و در آنها هم مردم به نقض امتیازات طبقات بالا پرداختند. در شهر ها علیه مأمورین سابق که با هر گونه تغییری مخالف بودند، قیام کردند در دهات، کاخ های سینیور ها را آتش زدند، انجمن ملی می بایست برای آرامش مردم راجع به الغاء امتیازات تصمیم بگیرد و این امر در شب ۴ اوت به عمل آمد و قضاوت سینیور ها، عدم تساوی در پرداخت مالیات، مقررات کرپوراسیون،  و غیره لغو گردید.
این شب آثار فئودالیته را برانداخت، توده را از بقایای رقیت سرواژ رهائی داد، زمین ها را از چنگ سینیور ها بیرون آورد، با نقض قضاوت سینیور که باقیماندۀ قدرت های فردی بود، قدرت عمومی و ملی را مستقر ساخت. این شب چهرۀ کشور فرانسه را دگرگون گردانید و فرانسوی ها را هم از لحاظ حقوق سیاسی برابر کرد. این شب را "، سن بار تلمی مالکیت " نامیدند و حال آن که در حقیقت باید " سن بار تلمی تعدیات و استفاده های سوء " نامیده شود.
اختلافات در داخل انجمن ملی ــ در این موقع در حقیقت ملت فرانسه به دو قسمت تقسیم می شد: یکی صاحبان مزایا که انقلاب را از دل و جان منفور می داشتند و دیگری طبقۀ سوم ملت که انقلاب یگانه امید آنها بود، ولی آنها هم بر دو  دسته بودند: یکی کسانی که می خواستند انقلاب را تا آخرین نتایج و اثراتش برسانند و دیگر کسانی که مخالفت شدید و یکدنده را به صلاح نمی دانستند و معتقد بودند که باید انجمن ملی را راضی کرد و آتش انقلاب را از این به بعد با قبول بعضی از اصلاحات خاموش گردانید.
هر کدام از این دسته ها نمایندگانی در انجمن ملی داشتند، وقتی که آتش کینۀ ملت به جوش آمد و سیل آسا جاری شد، دسته اول و سوم خواه ناخواه تابع انقلاب شد، زیرا که کسی جرأت پایداری در مقابلش نداشت و ضمناً کسی تصور نمی کرد که سیل انقلاب پایدار باشد عموماً تصور می کردند که وقایع به زودی خواهد گذشت و دو باره تسلط نظم گذشته پدیدار خواهد شد، ولی پس از آنکه چندی از انقلاب گذشت و انجمن ملی شروع به کار کرد، این اختلافات آشکار گردید و طرفداران نجباء و روحانیون کوشیدند که اقدامات انجمن ملی را بی اثر گردانند.
اما دستۀ انقلابی بعکس بر روی اکثریت تکیه داشت و می خواست انقلاب ۱۴ جولای/ ژوئیه را تکمیل کند.انقلاب ۱۴ ژوئیه در حقیقت حکومت را از دست سلطنت مطلقه و فئودال ها بیرون آورده و به دست بورژوازی سپرده بود. دستۀ انقلابی انجمن ملی می خواست این نتیجۀ انقلاب را جلو تر ببرد و کاری کند که بورژوازی یگانه بهره بردار انقلاب نباشد. این دستۀ انقلابی در عین حال که با طرفداران منافع بورژوازی در غالب مسائل رأی میداد، در بعضی از مسائل با آنها مخالفت داشت زیرا که چپ تر از آنها بود. این دسته معتقد بود که ملت که حقوق خودش را به دست آورد، مشغول استراحت می شود و این استراحت او را ضعیف می کند. از این جهت برای این که ملت را همیشه در حال بیداری نگه دارد،  به تشکیل جمعیت ها و کلوپ هائی اقدام کرد، معروف ترین کلوپ ها عبارت بودند از:
کلوپ ژاکوبن ها ــ ژاکوبن ها سابقاً دسته ای از روحانیون بودند و چون این کلوپ در محل سابق آنها تأسيس گردید. اعضای انقلابی آن هم ژاکوبن معروف شدند. این ها تند ترین انقلابیون بودند و تا آخرین لحظه از پیشروان انقلاب طرفداری کردند. موسس کلوپ ژاکوبن ها را باید برناو،  دوپرو لامت دانست.
کلوپ کردو لپه ها ــ کردو لپه ها هم سابقاً دسته ای از روحانیون بودند و چون این کلوپ در محل سابق آنها تأسيس گردید،  اعضای انقلابی آن هم به کردو لپه معروف شدند.این کلوپ را دانتون در ۱۷۹۰ تأسيس نمود و بالاخره با کلوپ ژاکوبن ها یکی شد.
این کلوپ ها علیه شاه، روحانیون،  و در عین حال علیه خود انجمن ملی که اکثریت آن از ادامۀ انقلاب می ترسید،  مبارزه می کردند.
میرابو از اعضای میانه حال انجمن ملی بود. پدرش از اعیان بود و چون نسبت به پسرش که زندگی آزاد و آلوده به عیاشی داشت، خیلی سختگیری می کرد و حتی او را به حبس انداخت، روح آزادی او طغیان کرد و در انقلاب فرانسه در رأس جریان قرار گرفت. اما با ادامۀ انقلاب موافقت نداشت و در اثر مذاکراتی که محرمانه با دربار به عمل آورده بود، می خواست سلطنت را حفظ نموده، حکومت مشروطه برای فرانسه درست کند. حتی می گویند که میرابو مبلغ هنگفتی برای پرداخت قرض های خودش از دربار دریافت داشت. از این موقع به بعد، میرابو فصاحت و بلاغت خودش را در خدمت دربار گماشت. اما مرگ به میرابو مهلت نداد و در ۲ آوریل ۱۷۹۱ وفات یافت.‌می گویند آخرین سخنان او این بود:" من عزای سلطنت را در قلب خود می برم ".
فرار شاه ــ مرگ میرابو که هوادار سلطنت بود، جنبش انقلاب را بیشتر علیه پاد شاه تسریع کرد.  لوئی ۱۶ در این موقع فقط یک فکر داشت و آن این بود که خودش و خانواده اش را به محل امنی بسپارد،  از این جهت توطئه کرد که از پاریس فرار نموده به " موندی مدی " و از آن جا به " وارن " برود و با اتکاء به خارجه،  ارادۀ خودش را بر انجمن ملی تحمیل نماید. حتی نماینده به دربار وین فرستاده و وعده گرفته بود که هنگام جنگ داخلی در امور فرانسه مداخلۀ مسلحانه نمایند و حتی در کاغذ خویش به دربار وین نوشته بود:"اگر لازم باشد که پاریس را آتش بزنیم، آتش خواهیم زد و اهالی را کشتار خواهیم کرد، در مواقع بلیات بزرگ باید علاج های بزرگ به کار برد". این بود درمانی که پادشاه فرانسه برای ملت خود پیش بینی می کرد! بعدها وقتی که این پادشاه به دست ملت به قتل رسید، بعضی ها، بعضی از نازکدلان، یعنی بعضی از کسانی که دور تر از دماغ خود را نمی بینند، چه سرنوشتی برای اهالی یک شهر و یک کشور، آنهم به دست بیگانگان، فراهم می کرد.
به هر حال، فرار در نیمه شب ۲۰ ژوئن ۱۷۹۱ صورت گرفت. یکی از عشاق ملکه به عنوان درشکه چی انتخاب شد و پادشاه به لباس پیشخدمت خانواده درآمد.
اما اتفاقاً در میان راه شناخته شد و سربازانی که آنها را حامی خود می دانست، از امر افسران سرپیچی کرده، از او حمایت ننمودند. اصرار و الحاح شاه و ملکه هم به جائی نرسید. بالاخره آنها را با سه نفر نماینده که از طرف انجمن ملی فرستاده شده بودند به پاریس عودت دادند.
ده روز پس از عودت به پاریس، قانون اساسی فرانسه را به امضای آن پادشاه شکست خورده رسانیدند. به این طریق وظیفۀ انجمن ملی که انجمن مؤسسان هم نامیده می شود، پایان یافت و از این به بعد می بایست فرانسه طبق قانون اساسی اداره شود.
ادامه دارد