از نامۀ پارسی ــ بازتایپ و ارسال از: آرمان
۰۳ دسـمـبـر ۲۰۲۱



در بارۀ برخی از مسائل انقلاب دموکراتیک *
(۲)

«از انتقاد نهراسید. هیچ چیز بدون انتقاد حرکت نخواهد کرد.»
«ستالین»

دیکتاتوری پرولتاریا به علت این که حکومت اکثریت است، دیگر دولت به معنی دقیق کلمه به معنی سرکوبی اکثریت نیست و به این علت که خالی از محتوى استثماری است، یعنی وسیلۀ اعمال استثماری نیست و ابزار انهدام شرایط استثماری است و این کار را به طور عمده از طریق عمومی کردن وسایل توليد و شرکت دادن خلق در اداره دولت انجام میدهد، دولتی است در حال مرگ، دولتی است در پروسه احتضار. (۲۳) دموکراسی پرولتاریائی از آن رو که دولت اکثریت است، کامل ترین انواع دموکراسی است و از آن رو که دولتی میرنده است، وسیلۀ مرگ دموکراسی به مثابه حکومت است. (۲۴) دموکراسی به هر جهت حکومتی است طبقاتی. دموکراسی پرولتاریائی وسیلۀ مرگ طبقات است. با مرگ طبقات دولت و حاکمیت هم از بین می رود. دیگر طبقه ای برای سرکوب کردن وجود نخواهد داشت. (۲۵) آن چه می ماند، شرکت آزاد و مساوی همه افراد جامعه در ادارۀ امور جامعه است. حکومت بر افراد جای خود به اداره های امور و رهبری پروسه های تولیدی می دهد. (۲۶) دیکتاتوری پرولتاریا مرحله گذر کاپیتالیسم به کمونیسم، مرحلۀ گذر از دولت بورژوائی به مرحله انهدام تمام نظامات اجتماعی متکی به دولت است. (۲۷) 
گاهی بین مرحلۀ دموکراسی بورژوائی و دموکراسی پرولتاریائی، دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاريا و دهقانان قرار می گیرد. در بارۀ این نوع دموکراسی در صفحات بعد این مقاله شرح مفصل داده خواهد شد. در این جا همین قدر اشاره کافی است که این حکومت با این که از لحاظ اقتصادی صاحب خصلت بورژوائی است، می تواند تحت سیادت سیاسی پرولتاریا قرار بگیرد و به این معنی برای تسریع ایجاد دموکراسی پرولتاریائی اقدام کند. 
آن چه در بالا به اختصار آمد، در بارۀ اشکال مختلف دموکراسی و مراحل گوناگون تکامل آن، تشکیل دموکراسی سوسیالیستی، مرگ دموکراسی و ایجاد نظام اجتماعی کمونیستی، منظور از این شرح اشاره موجز به پیش مرحله و مرحلۀ مابعد دموکراسی ای بود (۲۸) که از این پس تفصیل بیشتر توضیحش خواهیم داد. منظور دموکراسی بورژوائی، اشکال مختلف آن و جنبش و انقلاب دموکراتیک بورژوائی است. هدف جنبش دموکراتیک بورژوائی ( به طور کلاسیک آن ) از نظر سیاسی تحصیل آزادی های دموکراتیک، حفظ و توسعۀ آنها و به طور نهائی تلاشی استبداد فئودالی و استقرار دولت دموکراتیک بورژوائی است. از نظر اقتصادی و اجتماعی مقصود نهائی این جنبش نقض همه آن موانعی است که روابط تولیدی فئودالی بر سر راه رشد، گسترش و شمول کامل وسائل و مناسبات تولیدی کاپیتالیستی ایجاد می کنند. تحصیل کامل این اهداف متضمن انتقال قدرت سیاسی به دست بورژوازی و یا دیگر طبقات محمل و رهبر جنبش دموکراتیک بورژوائی است. محتوی انقلاب بورژوا دموکراتیک چیزی جز این انتقال قدرت نیست. زیرا که تعریف انقلاب از نظر سیاسی عبارت است از انتقال قدرت سیاسی دست طبقه ای به دست طبقه ای دیگر. (۲۹) یکی از خصائل انقلاب دموکراتیک بورژوائی، قرار گرفتن آن در بستر مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و توجه آن به توسعه و تأمین سیادت این روابط است. پیروزی این انقلاب به معنی نیل به این هدف و یا به عبارت دیگر به معنی "درآوردن تمام اقتصاد جامعه به زیر قدرت بازار و پول" است. (۳۰) یکی دیگر از خصایل جنبش و انقلاب دموکراتیک بورژوائی که در عین حال نشاندهندۀ دائرۀ محدود کاپیتالیستی آن نیز هست، در ترکیب طبقات شرکت کننده در آن نهفته است. از آن جا که هدف نهائی این جنبش سرنگونی سیادت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فئودالیسم است، بنابراین، همۀ طبقات، اقشار و گروه های اجتماعی ای که مصالح شان در تضاد با فئودالیسم است، در آن شرکت می کنند و یا به آن علاقمند هستند. این ها عبارتند از بورژوا ها، خرده بورژوا ها، دهقانان و کارگران و غیره. از عناصر پرولتاریائی شرکت کننده در این انقلاب که بگذریم، بقیه طبقات مشترک در آن مالکیت خصوصی و اقتصاد کالائی را به رسمیت می شناسند. آنها قادر به شرکت در جنبش که از این چارچوب خارج شود، نیستند. (۳۱) تنها پرولتاریاست که خصلتاً مایل به ماندن در این محدوده نیست و در انقلاب دموکراتیک غایت آمال خود را نمی بیند. معهذا در انقلاب دموکراتیک بورژوائی پرولتاريا متحد دیگر طبقات خلقی است، با بورژوازی (لااقل بخشی از آن ) خرده بورژوازی شهری و روستائی همرزم است. او علیرغم تضاد طبقاتی ای که با طبقات بورژوائی هوادار انقلاب دارد و علیرغم مبارزۀ طبقاتی ای که علیه آنها می کند، در محدودۀ انقلاب دموکراتیک ملزم به مراعات منافع آن ها است. از انقلاب دموکراتیک انتظار واقعیت بخشیدن به آمال سوسیالیستی خود را ندارد و برای این انقلاب اعلام شعار های سوسیالیستی را نمی کند، زیرا می داند که در این صورت متحدان خود را که ماهیتاً به سوسیالیسم بی علاقه اند، از دست خواهد داد. 
همه طبقاتی که در انقلاب دموکراتیک بورژوائی شرکت دارند، حامی استقرار سیادت دموکراسی کامل نیستند. و این یکی دیگر از نشانه های خصلت ساز این انقلاب است. بورژوازی از آزادی فقط آزادی تجارت، آزادی خرید و فروش را می فهمد. (۳۲) تساوی برای او فقط تساوی در مقابل قانون بورژوائی متکی به عدم تساوی طبقاتی است. منظورش از آزادی، "آزادی مالکیت خصوصی"، آزادی سرمایه برای بورژوا ها و خرده بورژوا ها، " آزادی از مالکیت خصوصی" برای پرولتاریا، آزادی فروش کار و رهائی نیروی کار از قيود فئودالی است.(۳۴) دموکراسی بورژوائی ضرورتاً محدود به شرایط، قیود و محدودیت هائی است که برای امنیت سرمایه، مالکیت خصوصی وسایل تولید و دولت بورژوائی لازم اند.(۳۵) بورژوازی موقعی از حاکمیت اکثریت دفاع می کند که اکثریت حاکمیت او را به رسمیت بشناسد. بورژوازی از هر تساوی ای که متضمن رفع عامل عمدۀ عدم تساوی، یعنی مالکیت خصوصی وسایل تولید باشد، نفرت دارد. در انقلاب دموکراتیک تنها پرولتاریا ست که واقعاً در مطالبۀ تساوی صداقت دارد. به عنوان طبقه ای که تنها در صورت ایجاد تساوی و آزادی کامل متساوی و آزاد می شود، پرولتاریا تنها حامی تحقق کامل این دو شرط لازم دموکراسی است. خرده بورژواها به لحاظ کسانی که چیزی دارند و امیدوار به داشتن چیز های بیشتر اند، تنها موقعی که دارائی شان در خطر نابودی قرار می گیرد، خواهان تساوی کامل می شوند. آن جا که دارائی آنها تأمین باشد، به خاطر حفظ این عامل عدم برابری، در دموکراسی طلبی خود متزلزل می شوند. بورژواها، چه بزرگ و چه کوچک با همه این خصائلی که دارند، در جنبش دموکراتیک شرکت می کنند، ولی درست به علت همۀ این خصائل به دنبال استقرار دموکراسی کامل نمی روند. پیش از انقلاب، بورژوازی حامی آزادی است، ولی فردای بعد از انقلاب خواهد کوشید تا کارگران را از بخش های حتی المقدور دست آورد های آنها محروم و آزادی ها را تا آن جا که می تواند محدود بسازد.
یکی دیگر از مشخصات انقلاب دموکراتیک آن است که مثل همه انقلاب های تاریخی ماقبل آن، انقلاب اقلیت است. (۳۶) انقلاب اقلیت است، به لحاظ این که وسیلۀ به حكومت رسیدن بورژوا ها که اقلیت جامعه را تشکیل می دهند، می گردد. انقلاب اقلیت است، صرف نظر از آن که اکثریت در آن شرکت می کند. زیرا اکثریت در اثر شرکت خود در این انقلاب به اقلیت خدمت می کند (۳۷)، وسیلۀ انتقال قدرت به دست بورژوا ها می شود. این قاعده را انگلس سال ۱۸۹۵ در رابطه با اثر معروف مارکس مبارزات طبقاتی در فرانسه ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰ و در مقدمۀ این کتاب نوشت. در آن زمان انقلاب بورژوائی به شکل نوین خود هنوز پا به عرصۀ تاریخ نگذاشته بود. شرایط داخلی و خارجی انقلاب های بورژوائی هنوز امکان به وجود آمدن انقلاب دموکراتیک نوین را، انقلاب بورژوائی ئی که علیرغم بورژوائی بودنش، منجر به انتقال قدرت به دست بورژوا ها و یا بورژوا های تنها نمی شود، بلکه می تواند منجر به ایجاد دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان گردد، فراهم نکرده بود. بنابراین، در مطالعۀ انقلاب های بورژوائی باید همۀ شرایط تعیین کننده و صفات مشخص سازندۀ آن ها را در مرحلۀ تاریخی ویژۀ وقوع شان درست شناخت. تنها در این صورت است که می توان در بارۀ آنها قضاوت کرد. چنین مطالعه ای نشان خواهد داد که انقلاب های بورژوائی علیرغم وجوه مشترک شان، از یک تنوع بسیار بزرگ برخوردارند. هر کدام به نحوی از دیگری قابل تمیز است. هر کدام صاحب صفاتی و نشانه هائی مخصوص به خود است. این تفاوت ها را تنها بین انقلاب های بورژوائی کشور های مختلف نیست که می توان دید، بلکه در مراحل مختلف انقلاب بورژوائی یک کشور هم می توان مشاهده کرد. آگاهی به این تفاوت هاست که به مامی آموزد که هیچ انقلاب بورژوائی را نمی شود تنها با تکیه به مفهوم عمومی انقلاب بورژوائی فهمید و به مشکلات آن پاسخ داد (۳۸) "انقلاب های بورژوائی تنوع عظیمی از ترکیب گروه ها، قشر ها، عناصر بورژوائی و پرولتاریایی را به ما نشان می دهند". (۳۹) از عامل ترکیب طبقاتی انقلاب که بگذریم، بعضی از عوامل عمدۀ دیگر مؤثر در تنوع خصائل گوناگون انقلاب های بورژوائی کشورهای مختلف و یا مراحل مختلف انقلاب بورژوائی در یک کشور به قرار زیر است: : 
عوامل داخلی: درجۀ رشد وسائل تولیدی، یعنی این که جامعه در چه مقطع عبور از شیوۀ تولید فئودالیستی به شیوه تولید کاپیتالیستی است. انعکاس درجۀ رشد وسائل تولید در مناسبات تولیدی که مبین نوع تجهیز وصف آرائی طبقاتی در انقلاب است. در رابطۀ مستقیم با این دو، اِعمال قدرت و آگاهی طبقاتی گروه ها، قشرها و طبقات شرکت کننده در انقلاب قرار دارند و به همین نحو رشد تشکیلاتی سیاسی طبقات که از عوامل عمدۀ مؤثر در سرنوشت انقلاب است.
عوامل تاریخی داخلی که علاوه بر عوامل ساختی فوق در تعیین خصلت انقلاب در مراحل تاریخی مشخص مؤثر اند. از این قبیل هستند بحران های اقتصادی و سیاسی جامعه در مرحلۀ معین وقوع انقلاب.
عوامل خارجی:  وجود نیرو های خارجی موافق و مخالف انقلاب، میزان قدرت آنها، درجۀ علاقه و اعمال نفوذ آنها به انقلاب، رابطه بین نیرو های خارجی موافق و مخالف تا آن جا که مؤثر در رابطه آنها با انقلاب می شود. حوادث تاریخی مشخص خارجی ای که با انقلاب مقارن در آن به اشکال و درجات مختلف مؤثر می شوند. مثل بحران های اقتصادی و سیاسی جهانی. ناگفته نباید بماند تجربیات انقلابی کشور های دیگر که رفتار جناحین شرکت کننده در انقلاب را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند.
ادامه دارد


توضیح: 

*ــ مقالۀ حاضر قبلاْ در " نامۀ پارسی " ( ارگان تحقیقاتی کنفدراسیون جهانی واحد شماره ۱ - سال سیزدهم ۱۳۵۳ ) به چاپ رسیده است. از آن جائی که در این مقاله کوشش شده است تا با تکیه به نظریات رهبران جنبش کارگری جهان، "مسائل انقلاب دموکراتیک " مورد بحث قرار گیرد، انتشار مجدد آن را جهت استفاده آموزشی و فرهنگی مفید ارزیابی کرده و مبادرت به تکثیر آن کردیم. طبیعی است که این مقاله ضرورتاً منعکس کننده کلیه نظریات ما نمی باشد.

کمیتۀ تدارکات برای تشکیل اتحادیۀ دانشجویان ایرانی در سویدن
دی ماه [جدی] ۱۳۵۷ش