از نامۀ پارسی ــ بازتایپ و ارسال از: آرمان
۱۷ دسـمـبـر ۲۰۲۱



در بارۀ برخی از مسائل انقلاب دموکراتیک *
(۳)

«از انتقاد نهراسید. هیچ چیز بدون انتقاد حرکت نخواهد کرد.»
«ستالین»

با توجه به آنچه تا این جا در باره انقلاب بورژوایی گفته شد و برای توضیح بیشتر این گفته ها در این فصل از میان جمع بزرگ و متنوع انقلابهای دموکراتیک که تاریخ میشناسد سه تا را بیرون میکشیم و در باره آنها با در نظر گرفتن میزان اهمیت شان برای فهم بیشتر مقصود این مقاله شرحی کم و بیش مختصر میدهیم.

انـقـلاب فـرانسه 
منظور در درجۀ اول انقلاب کبیر فرانسه است (۱۷۸۹). این انقلاب به طریق رادیکال ضربه ای قاطع بر استبداد مطلق فئوداليستی فرانسه زد. ضربه ای که امواج تاثیر آن از مرز های فرانسه خارج شد و تمام اروپا و تمام دنیا را فراگرفت. در این انقلاب، بورژوازی خصلتی آشکار انقلابی داشت. منافع خود را می شناخت، به خود اعتماد داشت، قاطع بود، به بی تصمیمی نفرت می ورزید، از نطق های آتشین پرولتاریا نمی ترسید و خود حاضر به ایراد آتشی ترین نطق ها بود. (۴۰) بورژوازی فرانسه از نظر اقتصادی قدرت آن را داشت که فئودالیسم را جداً از پای درآورد. با اقدامات اقتصادیش و بدعت هایش در ساخت وسایل تولیدی اجتماعُ تغيیرات بزرگی به بار آورده بود و شدیداً نیل به ادامه این تغییرات و بدعت ها داشت. ولی مناسبات فړودالی حاکم این پیشرفت را مانع می شدند. استبداد مطلق، نظام پدرسالار، تقید دهقانی، اصناف محصور پیشه وری و تمام ایدئولوژی برخاسته از این روابط او را در تنگنائی تحمل ناپذیر قرار داده بودند. تنگنائی که باید ویران می شد تا بورژوازی مجال گسترش خود را ایجاد کند. بورژوازی فرانسه مدت ها قبل از انقلاب ۱۷۸۹ به وسیلۀ روشنگری خود و از طریق تبلیغ ناسیونالیسم، شک، قرارداد اجتماعی، آزادی، برابری، لیبرالیسم و حاکمیت ملت و غیره حمله جانانه ای را علیه محدودیت های فئودالی آغاز کرده بود و روشنگری فرانسه، کسی نیست نداند که چه درخت پرثمری بود. در مقابل این بورژوازی رادیکال، ابسولوتيسم سلطنتی [سلطنت مطلقۀ] خانوادۀ بوربون ها قرار داشت. این رژیم از طریق مركانتاليسم (۴۱) و سلب قدرت از ایالتی گری فئودالی، تا آن جا که می توانست، تا آن جا که ماهیت اقتصادی فئودالیش اجازه می داد، وسیلۀ رشد بورژوازی شده بود، ولی دیگر قادر به ادامه و توسعۀ این عملکرد نبود. در آستانه انقلاب ابسولوتيسم سلطنتی در دوراهۀ میان گسترش مبارزه با حاکمیت فئودالی اشراف زمیندار و تکیه به زمینداری فئودالی و استقلال ایالتی، گیر کرده بود. امتیازاتی که از طریق مطلقیت مرکزی و سیاست مرکانتالیستی به بورژوازی داده بود، دیگر کفایت نمی کرد. یا باید از زیربنای فئودالی خود می برید و یا سرنگون می شد. بوربون ها علیرغم رفورم هائی که وزرائی چون تور گو ( ١٧٧٤ ) در جهت انتخاب راه اول انجام دادند، محکوم به قدم گذاردن در راه دوم شدند. سیاست اصلاحاتی قبل از انقلاب بی ثمر مانده بود. سلطنت در جنگ های خارجی شکست خورده بود و سیاست مالياتيش، ولخرجی هایش و تلاشی دستگاه اداری اش همه زمینه را برای انقلاب آماده کرده بودند. دولت بوربون ها در آستانۀ انقلاب قدرتی بود که دیگر توانایی حکومت را نداشت. دیگر هیچ چیز را یارای نگاهداری آن نبود. کمک اشراف فئودالی اروپا و حتی بورژوازی انگلیس هم دیگر توانائی بازگردانیدن آن را از سراشیب سقوط نداشت. در انقلاب کبیر، بورژوازی در رأس جنبش قرار داشت. (۴۲) او متحد خلق بود. در این زمان پرولتاریا و دیگر طبقات خلقی غیربورژوائی یا هنوز صاحب منافعی جدا از منافع بورژوازی نبودند و یا هنوز طبقه و قشر مستقلی را تشکیل نمی دادند. آن ها آن جا هم که مقابل بورژوازی قرار می گرفتند - مثل سال های ۱۷۹۳ تا ١٧٩٤، سال های حکومت وحشت ـ در واقع به خاطر پیروزی مصالح بورژوازی مبارزه می کردند. (۴۳) رشد پرولتاریا هنوز کاملاً وابسته به رشد بورژوازی بود و این هنوز در مراحل نخستین تکامل خود قرار داشت. بنابر این پرولتاریا هنوز صاحب قدرتی مستقل نبود. منافعش متجانس با منافع بورژوازی بود. برای او سقوط فئودالیسم با آن روابط سیاسی استبدادیش، عمده ترین خواست را تشکیل می داد. رشدش وابسته به انجام این روند بود. قدرت گیریش، استقلالش، سازماندهیش، آگاهیش در گرو این سرنگونی بود. از این رو پرولتاریا رادیکال تر از خود بورژوازی برای تحقق شعائر بورژوائی مبارزه می کرد. 
بورژوازی فرانسه با همه اعتمادی که بخود داشت و با تمام ارادۀ مستقلش باز از آن جا که مالک وسایل تولید بود و مترصد حفظ این مالکیت، مثل پرولتاریا حدت انقلابی نداشت، هر گاه که خطر سلب مالکیت را در مقابل چشم خود می دید، از افراط در خواست و شعار دوری می جُست. با تمام پرخاشی که علیه سلطنت مطلق بوربون ها می کرد، نمی توانست وجود ژاکوبن ها (۴۴) و خطر افراطی را که از ناحیۀ آن ها محتمل بود، ندیده بگیرد. ملاحظۀ این خطر او را هوادار مشروطۀ سلطنتی کرده بود و این نشانۀ سازشی بود که او به هر حال به عنوان مالک وسایل تولید باید با بقیۀ مالکان و اربابان می کرد. حکومتی که بورژوازی فرانسه می طلبید، علیرغم اصراری که در نقض مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی فئودالی داشت، مشروطۀ سلطنتی بود. و اگر در فرانسه سلطنت طلبی بورژوائی دائماً با شکست رو به رو می شد، به خاطر فشار پرولتاریا و یا احیاناً تأثیر قدرت های خارجی بود. پرولتاریا بود که بورژوازی فرانسه را به طرف جمهوریخواهی و این جا و آن جا به طرف قبول تسليح عمومی، پذیرفتن سیستم انتخابات مستقیم و همگانی، شناخت حق کار و تن دادن به آزادی های سیاسی و اتحاد پرولتاریا می کشاند. (۴۵) پرولتاریا بود که بورژوازی فرانسه را به طرف پیروزی نهائی علیه فئودالیسم و تثبیت غائی جمهوری که تازه در سال ۱۸۷۱ تأمین شد، می راند. (۴۶) 
در فرانسه انقلاب بورژوا دموکراتیک تا سال ۱۸۷۱، سال تثبیت کامل قدرت بورژوازی، طول کشید. سال های بین آغاز و انجام انقلاب سرشار از مبارزات ثمرمند و پرپیچ و خمی علیه فئوداليسم و متحدان خارجی آن بودند. انقلاب های ١٨٤٨،١٨۳۰،۱۸۱۵ و ۱۸۷۱ تنها مراحل برجستۀ این دوره پُرحادثه را تشکیل می دهند. جز کمون پاریس ( ۱۸۷۱ )، همۀ این انقلاب ها و یا این مراحل یک روند انقلابی در جهت تأمین نهائی سیادت بورژوازی اثر می گذاشتند. قیام های پرولتاریائی این دوره در تحلیل نهائی و به طور عمده به تسریع این روند منتج می شدند. با کمون پاریس مبارزۀ مستقل طبقۀ کارگر فرانسه علیه بورژوازی ای که دیگر به سیادت رسیده، خوی انقلابی خود را ترک گفته و حالت ارتجاعی به خود گرفته بود، آغاز گشت. (۴۷)
ادامه دارد


توضیح: 

*ــ مقالۀ حاضر قبلاْ در " نامۀ پارسی" (ارگان تحقیقاتی کنفدراسیون جهانی واحد شماره ۱ - سال سیزدهم ۱۳۵۳) به چاپ رسیده است. از آن جائی که در این مقاله کوشش شده است تا با تکیه به نظریات رهبران جنبش کارگری جهان، "مسائل انقلاب دموکراتیک " مورد بحث قرار گیرد، انتشار مجدد آن را جهت استفاده آموزشی و فرهنگی مفید ارزیابی کرده و مبادرت به تکثیر آن کردیم. طبیعی است که این مقاله ضرورتاً منعکس کننده کلیه نظریات ما نمی باشد.

کمیتۀ تدارکات برای تشکیل اتحادیۀ دانشجویان ایرانی در سویدن
دی ماه [جدی] ۱۳۵۷ش