فــائــق رسـتــاقــی
۲۶ مارچ ۲۰۲۲



دشمنی طالبان با آمــوزش دخـتـران، مصداق و
گواه فاشیسم و شوونیسم جنسیتی طالبان است!
(۱)

طالبان، این مولود خلف امپریالیسم و ارتجاع اسلامی در نتیجۀ شکست و افتضاح جهانی نیرو های اشغالگر امریکا ــ ناتو از افغانستان، بیش از هفت ماه قبل به تاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱م، به جای دولت مزدور و مرتجع قبلی ساختۀ امپریالیست های اشغالگر امریکا ــ ناتو به ریاست مزدور پوشالی غنی؛ دسیسه کارانه و با هماهنگی، همسوئی و تدارک همه جانبۀ استعماری ــ ارتجاعی بر پایۀ توافقنامۀ دوحه، در نقش یک پروژۀ نواستعماری به ارگ مزدوران قبلی امریکا گسیل شدند. این برنامۀ به قدرت رسانیدن طالبان به جای ادارۀ مستعمراتی قبلی توسط امپریالیست های هزیمت یافتۀ امریکا ــ ناتو، همسوئی پنهانی، تلاش موازی و تأیید تلویحی دولت های امپریالیستی و ارتجاعی منطقه مثل چین، روسیه، پاکستان، ایران و برخی دول ارتجاعی عرب را (به امید پایان یافتن اشغال افغانستان در نزدیکی مرز های شان، نه بابت کسب استقلال کشور ما) با خود داشت.
زمینه سازی و چگونگی توطئه گرانۀ گسیل  به ظاهر قدرتمندانۀ مزدوران فاشیست طالبان به ارگ توسط اشغالگران قبلی و با شناخت تجربی مردم از دورۀ اول امارت اسلامی و فاشیسم و دره و شلاق جلادان طالبانی، سؤال های زیادی را توأم با بیم و هراس در مورد رویکرد های دور دوم امارت آنان، در اذهان مردم به ویژه روشنفکران، خاصتاً زنان و بقایای دولت مزدور ساقط شدۀ قبلی، خلق کرده بود. برخورد مرتجعان شوونیست اسلامی در قبال زنان و دختران کشور و حق کار و تحصیل و حقوق حقۀ انسانی این نیمۀ نفوس کشور، از جمله کار زنان در بخش های خدماتی، اداری، فنی و تولیدی در بیرون از چهار دیداری خانه و فرستادن دختران و معلمان زن به مکاتب و استادان زن به دانشگاه ها، در پردۀ ابهام قرار داشت.
هر چند گروه طالبان طبق طینت و دستور اربابان متجاوز بیرونی اش، از همان بدو امر اعلام "امارت اسلامی" ناتکمیل و در حال تشکل، با رویکرد انحصارگری، تمامیتخواهی، فاشیسم، شوونیسم جنسیتی ــ قومی و با نگرش سنگک شده و پوپنک زدۀ مذهبی در قبال نیرو های فکری ــ سیاسی، قومی و جنسیتی هم اندیش یا دگراندیش، نشان داد که در اوج استبداد و ستمگری بر مظلومان و مسلمانان؛ از تسامح، همگرائی، تکثر، چند آوائی، دموکراسی، آموزش، دانش، فرهنگ، حقوق بشر، حقوق زنان و غیره... به فرسنگ ها فاصله دارد.
چندین ماه قبل، امارت نوتشکیل طالبان و وزارت معارف معرفت ستیز آن، در تنگنای فلج کنندۀ اقتصادی و اوج افلاس سیاسی و مالی، زیر فشار اعتراضات فزایندۀ داخلی و خارجی و سازمان های ملی و جهانی نظیر ملل متحد، یونسکو و غیره، به امید جلب و جذب شناسائی دپلوماتیک و منابع مالی مورد نیاز، قبل از آغاز ماه های زمستان ریاکارانه  اعلام کردند که مکاتب دخترانه از شروع تا دورۀ ثانوی در آغاز سال تعلیمی جدید در دوم حمل ۱۴۰۱ شمسی گشایش خواهد یافت.
اما هفت ماه و چند روز پس از روی کار آورده شدن گروه طالبان توسط دشمنان ملی و تاریخی خلق تحت ستم افغانستان، سران "امارت اسلامی" این گروه ضمن دشمنی با فرهنگ دیرین سال نوروزی و استقبال از بهار و "مجوس" نامیدن این آئین نوروزی، دو روز پس از نوروز از زبان مسؤولین دانش ستیز وزارت معارف طالبان ضمن پشت پا زدن به این حکم صریح قرآنی مبنی بر (وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا *ــ یعنی "وفا کنید به عهد تان، وقتی که عهد بستید")، بر عهد سپرده شدۀ چند ماه قبل خویش برای گشایش مکاتب دخترانه از صنف ششم به بالا، پا گذاشتند. این اوج ریاکاری و منافقت امیرالمؤمنین و سائر اولیای امور "امارت اسلامی" طالبان است که حتی به قرآنی که کلام خدایش می خوانند، تمسک، تعهد و باور ندارند.
طبق گزارش های خبری، وزارت معارف "امارت اسلامی" مزدوران فاشیست طالبان چهارشنبه 3 حمل اعلام کرد که "درب مکاتب دخترانه همچنان بسته می‌ ماند، زیرا لباس دختران مکاتب مطابق به شریعت نیست.... "هر گاه مطابق شریعت، رسم و رواج و فرهنگ افغانی لباس مکتب طرح شود، آنگاه بر اساس حکم رهبری امارت اسلامی مکاتب متذکره باز خواهد شد".
این ادعای مسخرۀ جهال و منافقان طالبان، هم از نظر "شریعت اسلامی" و هم "رسم و رواج و فرهنگ افغانی"، ادعای غیر دقیق، غیرواقعی، سخیف و مسخره ای بیش نیست، زیرا:

الف ــ شریعت اسلامی:
پوشش زنان جوامع اسلامی در مجموع و دختران مکاتب به طور خاص، یک اصل نسبی است. در دنیای امروز ممالک و جوامع زیادی با جامعه اسلامی و جمعیت اندک یا بزرگ مسلمان در اکناف جهان وجود دارند. در همۀ این ممالک و جوامع، مکاتب دخترانه دائر بوده و حجاب اسلامی متأثر از فتوای خبرگان و مسؤولان دینی و یا در پرتو سنت ها و ایجابات محیطی، از این مملکت تا آن مملکت، از نسبیت برخوردار بوده و اجماع نظری میان خبرگان دینی و اولیای امور کشور های "اسلامی" در مورد شکل و حد و اندازۀ آن وجود ندارد.
در افغانستان طالب زدۀ امروزی نیز، اگر از فرهنگ شهری لیبرال در دوران سلطنت، جمهوری قلابی و رژیم به ظاهر "دموکراتیک"  مزدوران و جلادان "خلق و پرچم" بگذریم، روستا های تحت سیطرۀ مذهب و سنت های دست و پا گیر عقب ماندۀ قبیله ئی (ویژگی جامعه و ساختار های اجتماعی ــ قومی پیشاصنعتی)، دختران مکاتب پوشیده با چادر و پیراهن و تنبان به مکتب رفته اند، کاری که تا همین اواخر دوام داشته است. این کود لباس دخترانه هماهنگ با سنت های روستائی و قبیله ئی و پوشش اسلامی بوده است. همین پوششی که مورد قبول طالبان متحجر نیست، عین پوشش اسلامی آمیخته با ویژگی های سنتی محیط پیشا صنعتی و پیشا لیبرال است.

ب ــ رسم و رواج و فرهنگ افغانی:
افغانستان از لحاظ اتنیک کشوری است چند قومی یا چند ملیتی. ملیت ها، اقوام و مذاهب افغانستان با ویژگی های فرهنگی ــ مذهبی و مدارج تکاملی ناهمگون در محدوده های جغرافیای طبیعی ارزش ها و سنت های فرهنگی ویژه و ناهمگون شان را به مثابۀ بخشی و بازتابی از واقعیت عینی شان، داشته اند. با این تنوع قومی ــ فرهنگی ناموزون، چیزی تعریف شده و مسلم به نام "رسم و رواج فرهنگ افغانی" وجود خارجی نداشته و اجماعی نظر نیز در پیرامون آن وجود نداشته است.
افزون بر این اشکال تجمع غیرطبقاتی ناهمگون، از منظر مالکیت بر وسائل تولید، جامعۀ افغانستان به طبقات و اقشار اجتماعی متضاد و ناهمگون ارتجاعی، محافظه کار و بالنده تقسیم شده است که بر روی همین پایۀ اقتصادی این کتله های بشری، سیاست و فرهنگ نیز بنا یافته و اجزای آن با هم در تعارض قرار داشته اند. کلیت این فرهنگ از ناهمگونی شدیدی رنج برده و در یک سوی آن فرهنگ پوسیده، منسوخ و دست و پا گیر ارتجاعی و در قطب دیگرش، فرهنگ بالنده که زمینۀ فرارَوی تاریخی ــ اجتماعی و رهائی نیرو های مولده را مساعد می سازد، قرار دارد.
لذا، ارجاع به عقب مانده ترین، ارتجاعی ترین و محافظه کار ترین سنت های سخیف و فرتوت از میان این مجموعۀ نامتجانس فرهنگی، به مثابۀ "رسم و رواج و فرهنگ افغانی"؛ مسخره، دور از واقعیت و  از موضع سخت جانی پدیده های منسوخ و فرتوت ارتجاعی در ضدیت با فرهنگ بالنده و مورد نیاز تکامل جامعه و رهائی زنان و دختران ستمکش افغانستان از زندان خانه و حجاب اجباری و سیطرۀ فرهنگ مردسالار، است.
قرآن منسوب به خدای محمد و طالبان، اصلی ترین منبع و مرجع ارشاد مسلمانان است. طالبان و سائر اولیای کشور ها و جوامع اسلامی از منظر تکلیف قرآنی، هیچ تکلیف شرعی و دینی در برابر کسب علم توسط زنان و مردان ندارند. زیرا در بیش از شش هزار ایۀ قرآنی، ارشاد "آسمانی" ئی در زمینۀ تکلیف شرعی اولیای امور جوامع اسلامی برای کسب علم توسط مردان و به ویژه زنان وجود ندارد. یگانه تکلیفی که اسلام بر دوش والدین و خبرگان دینی جوامع اسلامی می گذارد، آشنائی کودکان و نوجوانان دختر و پسر با فرایض و بنا های شریعت اسلامی است که آنهم در خانه یا مسجد توسط والدین یا ملا تدریس می شود.
کسب سواد، علم و دانش مثبته در طول تاریخ در جوامع اسلامی، بنا بر نیاز های اداری، خدماتی و فنی دولت ها و سازمان های مذهبی و همچنان نیاز های اقتصادی (کاریابی) جوانان پسر و دختر جویای اشتغال در کشور ها و جوامع تحت سیطرۀ اسلام به شمول کشور خود ما ــ افغانستان، مطرح بوده و از همین منظر فراگرفته شده است.
مخالفت طالبان با زنان در مجموع و مسائل شان و به طور خاص با گشایش مکاتب دخترانه، انگیزه ها و عوامل گونه گون دارد که چند مورد از عمده ترین آنها را به اختصار مرور می کنیم:

۱. رویکرد شوونیسم جنسیتی طالبان و "امارت اسلامی" در قبال زنان و مسائل آنان:
فاشیسم و شوونیسم ملیتی ــ جنسیتی گروه و "امارت اسلامی طالبان ریشه در تمامیتخواهی مذهبی، اقتدارگرائی گروهی و برتری جوئی سیاسی، جنسیتی، قومی و انحصارگرائی طالبان دارد. شوونیسم طالبان هم در برخورد با غیرپشتون ها، غیرطالبان و دگراندیشان برجسته است و هم رویکرد این گروه برتری خواه و عظمت طلب را در قبال زنان کشور می سازد. با این طرز دید برتری جویانه، مرد سالار و زن ستیز، طالبان قرون وسطائی در عصر حاضر زنان را به مثابۀ نیمۀ از سازندگی و یا دقیق تر نیمه ای از بشریت نمی پذیرند. مزدوران مرتجع طالبان ضمن سلب و انکار حقوق برابر و کامل زنان از موضع شریعت اسلامی (نیمۀ مرد)، از نگاه ایجابات دولت داری و برآورده ساختن نیاز های مدیریت خدمات اداری، صحی، اجتماعی، آموزشی، فرهنگی و فنی زندگی مدرن امروزی نیز این نیمۀ پوتانسیل خفته و به حاشیه رانده شده را انکار می کنند. در رویکرد فاشیستی، طالبان ضمن نفی دیگران به گونۀ تمامیتخواهانه و کوبیدن مهر "امارت اسلامی" پای هر امری، اصرار می ورزد. گروه طالبان با رویکرد شوونیسم جنسیتی، ضمن رد و انکار حقوق حقۀ زنان کشور به شمول حق کسب دانش، خود را یگانه نیروئی می داند و به خود اجازه می دهد که در نقش قیم زنان و بالاتر از آن در مورد سرنوشت زنان تصمیم گرفته و امر و نهی کند.

۲. ضعف مدیریت و نداشتن نصاب تعلیمی مدون:
طی هفت ماه از نظام مستبد، فاشیستی و خشن "امارت اسلامی" شلاق و تازیانۀ طالبان و رویکرد های ضد انسانی شان، طالبان نشان دادند که به مثابۀ یک گروه سیاسی با افکار متحجر و پوپنک زده در نقش نمایندۀ دو پایگاه طبقاتی ارتجاعی و وابسته با امپریالیسم و ارتجاع منطقه؛ از نگاه ظرفیت تاریخی، عُرضۀ مدیریت یک نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در همۀ ابعاد و عرصه های زندگی اجتماعی را ندارند. از آن میان مدیریت امور مهم آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان و تحصیلات عالی، با این کله های خالی ملا و چلی  و نداشتن کادر علمی؛ طرح، تصویب و اجرائی ساختن نصاب درسی ای بالا تر از سطح مساجد برای اطفال و مدارس دینی برای طلاب دینی، برای "امارت اسلامی" طالبان میسر نیست و نخواهد بود. در حالی که ادارۀ مزدوران مرتجع طالبان از فقر علمی ــ مدیریتی رنج می برد و به دلیل تنفر مردم از آن، در حالت تجرید و انزوا قرار دارد، با این رویکرد های ضد انسانی و تبعیض آمیز و فاشیستی تمامیخواهانۀ طالبان در هر امر کوچک و بزرگ؛ مشکل می نماید که کادر علمی، تدریسی و فرهنگی موجود در کشور به همراه جوانان متعلم و محصل پسر و دختر بتوانند یا بخواهند با طالبان و سیاست های شوونیستی ــ فاشیستی شدیداً تفرقه افکنانۀ ضد ملی و ضد انسانی این گروه و امارتش کنار بیایند. این عدم بازگشائی مکاتب دخترانه از صنف ششم به بالا، نشانۀ ترس طالبان از نیروی رها شدۀ جوانان دختر و پسر کشور، در عین حال نشانۀ ضعف و فقدان توانائی های مدیریتی طالبان است.
ادامه دارد


*ــ قرآن، بخشی از آیۀ ۱۷۷سورۀ بقره.