فــائــق رسـتــاقــی
۲۹ مارچ ۲۰۲۲



دشمنی طالبان با آمــوزش دخـتـران، مصداق و
گواه فاشیسم و شوونیسم جنسیتی طالبان است!
(۲)

۳. ترس طالبان از زنان، دشمنی با زنان و حق تحصیل و کار و حقوق شان:
ادارۀ ضد ملی و ضد مردمی طالبان با اتخاذ و اجرائی ساختن این سیاست ها و روش های شدیداً ضد انسانی، ضد زن، تفرقه افکنانه، شوونیستی و فاشیستی و کوبیدن مهر تمامیتخواهی و انحصارگری بر همه چیز و کنترول کلیه امور؛ در عین این که مواضع ارتجاعی فکری، سیاسی و اجتماعی ضد انسانی فوق را بیان می کنند،  با مسدود ساختن مکاتب دخترانه و محروم ساختن دختران از حق مسلم انسانی تعلیم و تحصیل و کار، در واقع ترس خود از زنان و بر همان پایه، دشمنی خود را با زنان که نیمۀ آسمان را بر دوش دارند؛ و نیمۀ بشریت، جامعه، سازندگی و رزمندگی اند، اعلام داشتند.
بیش از صد و چند سال قبل به مناسبت گشایش مکاتب در شهر کابل در دوران امیر حیبب الله پدر شاه امان الله، اسلاف طالبان در کسوت درباریان، کاسه لیسان و ندیمان آن امیر مطلق العنان، مستبد و مهرۀ استعمار انگلیس در کشور، شاید متأثر از تأثیر اندیشه های مشروطیت بر نظام های مستبد و فرتوت شاهی مطلقه در کشور های اطراف افغانستان، به ویژه در ایران، به امیر موصوف در باب تأثیر مکتب و معارف به این مضمون گوشزد کرده بودند:" از معارف مشروطه می زاید".
می بینیم که امروز بیش از یک قرن بعد، اخلاف آن درباریان دانش ستیز نیز در شمائل طالبان به نیروی دانش و چراغ علم و معرفت و کسب فیض از آن توسط زنان  و دختران افغانستان، آگاه اند و به این حقیقت پی برده اند و نگران آنند که اگر روزی در روشنائی چراغ علم و معرفت چشم زنان و مردان ستمکش و ناآگاه باز شده و بینائی یابد، رهائی نیروی نهفته در وجود آنان زمین را در زیر پای طالبان و کلیه مرتجعان به لرزه خواهد آورد و زنان و دختران با کسب دانش و مهارت های لازم زندگی مدرن در تمامی عرصه های حیات اجتماعی احراز موقعیت کرده و متناسب با آن برآمد، حقوق برابر انسانی شان با مردان جامعه آشکارا مطرح خواهد شد. با اشاعه و فراگرفتن معارف است که منبع قدرت از عرش به فرش آمده، از حالت لاهوتی، ناسوتی (زمینی) شده و اصل "جمهوریت سیکولار" در برابر "امارت اسلامی" و انتقال قدرت تصمیم گیری از امیرالمؤمنین حجله نشین به "جمهور" که استخوانبندی آن را همین زنان و مردان ستمکش منور با نور دانش و آگاهی اجتماعی، تشکیل خواهند داد، می نشیند. آن روز، روز رستاخیز ستمکشان زن و مرد، روز چیرگی دانش بر جهالت، روز مرگ طالبان و همتایان طالب و حامیان بومی و بیرونی طالب و روز انتقال قدرت از "امارت" به "جمهوریت"، خواهد بود؛ جمهوریت سیکولار مردمی ئی که در آن نه خبر از "امارت اسلامی" طالب و امیرالمؤمنین باشد، نه از جهادی، نه از امپریالیسم و نه هم از ارتجاع عرب و عجم.
با این مختصر در باب نیروی دانش و پرتوفشانی چراغ علم و معرفت، هراس و جبن ذاتی و تاریخی اخوانی های طالبی و جهادی مکتب سوز و تیزاب پاش به صورت دختران مکتب؛ از فراگیری درس و  تعلیم توسط دختران کشور ما، هویدا می شود.

۴. پایۀ ارتجاعی فئودالی طالبان علیه آموزش و حقوق برابر زنان با مردان:
بخش عمدۀ گروه مرتجع و محافظه کار طالبان، پایۀ طبقاتی فئودالی دارند که اسلام به مثابۀ ایدئولوژی سیاسی نمایندگان آن طبقه لمیده بر سریر "امارت اسلامی"، در نقش درفش ایدئولوژیک و سنگ بنای انحصارگری، برتری جوئی فکری ــ سیاسی و تمامیتخواهی نظام امارت اسلامی آن، مطرح است. بر روی این مبنای ایدئولوژیک، فرهنگ مردسالار ناشی از تداوم مالکیت خصوصی و تقسیم کار اجتماعی و بازدارندگی رسوم و سنت های ارتجاعی و عقب افتادۀ قبیله ئی (در برابر ارزش های سیکولار و پیشرو فکری، اجتماعی و فرهنگی جوامع صنعتی)، قرار دارد. کلیت این مجموعه، زمینۀ فرودستی و فروکاستن از مقام شایسته و برابر زن افغان و اساس سیاست ها و رویکرد های ضد انسانی و ضد زن ادارۀ ارتجاعی و پوشالی گروه طالبان را می سازد. در جوامع فئودالی پیشاصنعتی بر پایۀ تداوم مالکیت خصوصی طبقاتی در شکل فئودالی بر زمین و استمرار تقسیم کار اجتماعی با هدف تولید زراعتی در چهارچوب اقتصاد محلی خودکفا، نیازی به رها سازی پوتانسیل خفتۀ زنان به مثابۀ نیمی از نیروی کار و سازندگی نمی رود. زنان در عین این که به تولد و پروررش نوزاد و کودک و "کار بدون مزد خانگی" برای ارباب فئودال و دهقان می پردازند، کماکان از تولید زراعتی و مالداری که بخش عمدۀ اقتصاد ملی آن دوره را می ساخته است، به دور می مانند. همین ها اند زمینه های مادی فرودستی زنان و وابستگی آنها به مالکان زمین و مردان زارع و دامپرور.
این بورژوازی لیبرال بود که بر زمینه های اقتصادی انقلاب صنعتی و بر پایۀ نیاز تولید و تجارت فزاینده و متحول شدۀ کالائی در سطح جهان بود که زمینه های رها سازی نیروی سازندۀ زنان و اشتغال زنان در کارخانه، مزرعه و معادن را علاوه از "کار خانگی بدون مزد"  مهیا ساخته و به مرور بر طبق نیاز تولید و خدمات و تجارت کالا، با طرح و تصویب قوانین و لوایحی، رسمیت بخشیده و مسجل ساخت.
طالبان هم به مثابۀ نمایندۀ این طبقه و نظام تاریخی فرتوت و ارتجاعی علاوه از استفاده از اهرم وابستگی اقتصادی، از این ابزار غیرمادی سرکوب، تحمیق، محکومیت و استمرار فرودستی زنان مثل ممانعت از ترویج معارف، شریعت خشن و زن ستیز اسلامی (نیم مرد)، آداب و رسوم پوسیده و بدوی توأم با دره، سنگسار و محاکم صحرائی علیه زنان و دختران افغانستان کار می گیرند. تعالیم اسلامی در مجموع به شمول نسخۀ اصیل طالبانی آن، سوای درک نیاز های تاریخی، مدیریتی، خدماتی و تولیدی رها سازی نیروی زنان و اشتراک آنها در جوامع امروزی، در شکل خالصش، مثل پذیرش مالکیت خصوصی و تفوق مردان بر زنان و حقوق نابرابر زنان (نصف حقوق مردان)، در زمینۀ تعلیم و تحصیل دختران و زنان، در حد نیاز محدود، به سواد ابتدائی خواندن و نوشتن در مسجد و مکاتب ابتدائیه و دهاتی، خلاصه می شود.

۵. مزدور منشی طالبان و اجرای سیاست های دیکته شده بر این گروه:
طالبان در نقش یک نیروی ارتجاعی مزدور با ماهیت طبقاتی فئودالی و بورژواــ کمپرادوری، از بدو تولید نامیمونش در دامان ارتجاع حاکم بر کشور و خلق پاکستان، تا زمان امارت دور اولش و تا این دم به مثابۀ فرزند خلف امپریالیسم و ارتجاع اسلامی، مطرح بوده است. این گروه در نقش اولی "پروژۀ نواستعماری" در دهۀ نود میلادی به طور عمده توسط امپریالیست های امریکا، انگلیس، برخی دول مرتجع عربی و دولت و سازمان جهنمی "آی اس آی" پاکستان مدیریت شده و در همان بستر پرورش یافت. متعاقب تجاوز امپریالیست های امریکا ــ ناتو به افغانستان در اکتوبر سال ۲۰۰۱ م و سقوط امارت توحش اسلامی اش، عمدتاً توسط ارتجاع حاکم کشور پاکستان در تبانی با امپریالیسم اشغالگر امریکا ــ انگلیس، در ورای سرحد در آستین توطئه نگهداری شده و تسلیح و تقویت مجدد شد. پس از سازماندهی مجدد از سال های ۲۰۰۴م به بعد، و پس از مسلم شدن خروج نیرو های اشغالگر امریکا ــ ناتو از افغانستان اشغالی از سال های ۲۰۱۲ــ ۲۰۱۴م، طالبان به مرور به مثابۀ ابزار جنگ نیابتی قدرت های بزرگ و کوچک منطقه و جهان مجدداْ مطرح شده و مورد توجه قرار گرفت. همزمان با بند و بست پنهانی و آشکار با امپریالیست های متجاوز غربی، دو قدرت امپریالیستی روسیه و چین با دول مرتجع و آزمند پاکستان و ایران، هر یکی بر زمینۀ سیاست های اقتصادی و رویکرد سیاسی خود در قبال افغانستان (جئوستراتژیک و جئواکونومیک) کوتاه مدت و درازمدت، روی پروژۀ نواستعماری طالبان ــ این ابزار سلطه گری ــ سرمایه گذاری سیاسی، اقتصادی و نظامی کردند.
مسلم شدن شکست و فرار نیرو های اشغالگر در جنگ تجاوزکارانۀ طولانی اشغالگران عمدتاً عضو سازمان نظامی ناتو در افغانستان و برچیده شدن بساط دموکراسی بازی اشغالگران، پایان تراژیک دولت مزدور و حاکمیت متشتت ارتجاع قومی، جهادی و تکنوکراتی در زیر چتر حمایتی اشغالگران، خلاء قدرت را ایجاد می کرد که آن را قبل از فرار، دسیه کارانه در تبانی با دولت مرتجع و متجاوز پاکستان، مزدوران طالبان را به امید بسته ماندن دوسیۀ دموکراسی و دموکراسی خواهی در یک نظام یک دست مستبد تئوکراتیک و تمامتخواهانۀ طالبانی با تک صدائی، پرکرده و در تفاهم و همسوئی کامل عملی و رسمی میان نیرو ها و دول اشغالگر با نمایندگان طالبان و حامیان پاکستانی و غرب شان و تأیید تلویحی و عملی  دول امپریالیستی و توسعه طلب چین و روسیه، مزدوران طالبی را به ارگ مزدوران قبلی امریکا گسیل و لجام گسیخته به جان، مال و حیثیت زنان و مردان مظلوم و معصوم افغانستان گسیل کردند.
با توجه با آشفتگی، تشتت و انارشی دموکراسی بازی مسخرۀ اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی در کشور مستعمره با مردم اسیر آن و فقدان پایه های اقتصادی، فرهنگ سیاسی و ابزار روبنائی مورد نیاز ترویج دموکراسی لیبرال در جامعه؛ این بار امپریالیست های عمدتاً شرقی و غربی و دول مرتجع اسلامی دیکته کنندۀ سیاست های "امارت اسلامی" بر آن شدند تا به جای دموکراسی بازی، حقوق بشر، حقوق زنان کذائی و رسانه های زبان بریدۀ پرزرق و برق ساخته و پرداختۀ اشغالگران غربی، این بار سرنوشت ملت و خلق ناآگاه و نامتحد افغانستان را چون رمۀ گوسفند به دست چوپان دره بدست(امیرالمؤمنین) بسپرند. قرار حامیان و اربابان بیرونی گروه مزدور طالبان شلاق بدست بر این است تا در یک فضای مختنق تک صدائی، که صدائی از دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، تعلیم و تحصیل دختران، حقوق اقوام، عدالت و ترقی اجتماعی به گوش ها نرسد؛ غارتگران بتوانند با فراغت خاطر به ساحت کشور ما از چهار جهت در اوج بی پروائی و لجام گسیختگی بتازند؛ اعتراض و مخالفت را سرکوب کنند؛ منابع و ثروت های طبیعی خلق ما را تاراج و نیروی کار را استثمار  و آب و خاک و هوای کشور ما را آلوده تر سازند.
بناءً، دستور این است که از چند صدائی، بیداری زنان و مردان تحت ستم، اشاعۀ معارف، ترویج فرهنگ بالنده، آزادی های مدنی به شمول آزادی رسانه ها و اجتماعات به شدت تمام و به شیوۀ فاشیستی جلو گیرند تا در سکوت و تاریکی مطلق دست به جنایت بزنند. این برنامه و سیاست های دیکته شدۀ فوق بر گروه خودفروختۀ طالبان و "امارت اسلامی" آن بیشتر خط مورد نیاز دول چین، روسیه، پاکستان، ایران، قطر و سائر دول محافل مرتجع و توسعه جوی اسلامی است. این سیاست دیکته شده برای تک صدائی و سپردن سرنوشت یک ملت و خلق تحت ستم، شجاع، آزادیخواه، ترقی پسند به دست چوپان شلاق بدست، در تخالف با این وِیژگی های این مردم و نیاز های تاریخی زندگی در قرن بیست و یکم در هنگامۀ اعجاز انقلاب انفورماتیک و جهانی شدن دانش، معلومات و فرهنگ، غیر ممکن بوده و در حکم سر به صخره کوبیدن است.
هر چند این حقیقت اخیر هویدا است، ولی این خصیصۀ ارتجاع است که تا آخرین نفس از اِعمال ستمروائی و خیره سری دست برندارد. سیاست دول عضو ناتو به شمول ترکیه در قبال تحکیم تاریکی و استبداد و فاشیسم "امارت اسلامی" ارتجاع مزدور طالبان، در بند بعدی خواهد آمد.

۶. وجه المعامله قرار دادن تعلیم و تحصیل زنان برای امتیاز گیری:
از منظر فرهنگ و عرف ارتجاعی ــ استعماری، از گذشته ها تا این دم، "بده و بستان"، "ترازو بر زمین زدن" و "کسب امتیاز" از جانب دخیل در معامله، یک امر معمول بوده است. مزدوران طالبان ضمن حمل ویژگی "مزدوری مضاعف"، تضاد منافع را نیز در عین بند و بست با مراکز متعدد امپریالیستی ــ ارتجاعی حمل کرده و چشمداشت متقابلی نیز میان گروه و امارت طالبان با این مراکز متعدد بیرونی نیز وجود دارد.
رویکرد رسمی هفت ماهۀ دول امپریالیستی اروپائی، امریکای شمالی، جاپان، ترکیه، آسترالیا و تعدادی از سازمان های ملی و بین المللی مثل سازمان ملل و شاخه های آن از قبیل یوناما و یونسکو چنین بوده است که ضمن انتقاد از سیاست ها و رویکرد های خشن طالبان، باید با این گروه و "امارت اسلامی" آن وارد تعامل و گفت و گو شوند. طی این مدت هفت ماه این دولت ها و سازمان های تحت تأثیر شان مثل سازمان های عمدتاً غربی و سازمان ملل و شعبات زیرمجموعۀ آن در عین پذیرش عملی طالبان و کنار آمدن با سیاست های آن و اکتفاء کردن به انتقادات نرمی مثل "مأیوس کننده"، "عمیقاً نگران" و غیره، به شیوۀ هم به نعل کوبیدن، هم به میخ، وارد بده و بستان با طالبان و شلاق بدستان "امارت اسلامی" شده اند. این سیاست کجدار و مریز دول و سازمان های غربی به شمول سازمان ملل، اشتیاق گرفتن امتیازات نزد طالبان (جذب منابع مالی، رهائی پول منجمد شدۀ افغانستان در امریکا و شناسائی سیاسی ــ دپلوماتیک) از دولت های غربی، سازمان ملل و سائر دول و سازمان ها را برانگیخته است. یکی از چندین موارد فشار، برخورد خشن و لجام گسیختۀ فاشیستی و شوونیستی در قبال حق تعلیم، تحصیل و کار زنان، و بستن مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم با بهانه های واهی است.
این کار طالبان به منظور کسب امتیاز از اربابان بیرونی شان، نقض صریح حقوق میلیون ها دختر و زن افغان است. هر چند این نقض عامدانۀ حقوق زنان در اوج بی پروائی، خود همسنگ با جنایت جنگی است، ولی جنایتکاران طالبان که ضمن ارتکاب مکرر خیانت ملی و جنایات بی شمار، دارای دوسیه های ضخیم جرمی اند، پروائی از این نقض مکرر و آشکار حقوق بشر/زنان کشور ما با همۀ تبعات ویرانگر و قانونی چنین تصمیم ضد انسانی و جنایتکارانه، ندارند.

۷. نقش دول امپریالیستی و مرتجع در این ستم طالبی در حق زنان و دختران افغانستان:
ارتجاع عمدتاً مردانه و مردسالار حاکم طالبی در عین خودفروختگی و مزدوری مضاعف به دشمنان ملی و تاریخی خلق افغانستان، با اتخاذ رویکرد ها و سیاست های شوونیستی، فاشیستی و تمامیتخواهانه و با انحصار قدرت در جامعۀ تقسیم شده به طبقات و اقوام مختلف، به زنان و مردان، به ستمگر و ستمکش و هندو و مسلمان...، در عین تک صدائی؛ در عمل به نفی و انکار موجودیت زنان و دگراندیشان فکری، سیاسی، قومی، جنسیتی و مذهبی رسیده و به یمن حمایت امپریالیستی ــ ارتجاعی، خلق افغانستان شامل زنان و مردان مظلوم و بی دفاع را در حالت بیکاری و فقرو فاقگی به گروگان گرفته و دره بدست محاکم صحرائی و سنگسار جوانان را به جرم محبت، برپا داشته و عجالتاً سکوت و اختناق سنگینی را بر فضای کشور ما افغانستان، مستولی ساخته است.
 بر پایۀ پیوند سرشتی و تاریخی میان امپریالیسم و ارتجاع، و نقش دول امپریالیستی شرقی و غربی و ارتجاع حاکم کشور های همجوار و عربی و سازمان ملل در امر ایجاد، تمویل، تسلیح، تقویت، گسیل مجدد به ارگ غلامان کابل و هموار کردن جاده به سوی شناسائی رسمی "امارت اسلامی طالبان" ضمن اغماض بر جنایت سیستماتیک هولناک طالبان؛ تمامی این دول، محافل و سازمان های ملی و فراملی به گونه و میزان های متفاوتی در جنایت و شقاوت جاری گروه و "امارت اسلامی" طالبان سهیم اند و مسؤول اعمال این گروه جنایتکار ضد ملی و ضد مردمی شناخته می شوند.
یورش و گسیل طالبان اجیر به ارگ کابل به گونه ای سازماندهی شده بود تا افکار عامۀ جهانی را غافلگیر و اغواء کند. بر زمینۀ همین تمهید، دول امپریالیستی متجاوز و قاتل غربی در نقش ایجادگران و حامیان گروه خون آشام طالبان ریاکارانه ضمن این که آدرس غلط داده و خود را به جای چند میلیارد انسان سیارۀ خاکی (جامعۀ جهانی) می نامند؛ می کوشند تا  تمساح گونه به حال زار زنان و مردان ستمکش و مظلوم افغانستان اشک بریزند و با این اغواگری خویشتن را از جنایات هول انگیز طالبان مبرا دانسته و دست و دامان خون آلود خود را از انظار پنهان کنند. نباید از نظر دور داشت که اشغالگران هزیمت یافته در پی انتقام از مردم سلحشور افغانستان و یا برای برگشت و نقش آفرینی مجدد به افغانستان و منطقه، با برنامه این جنایات هولناک و روش های هیتلری طالبان را زمینه سازی کرده اند.
به دنبال اغواگری دول امپریالیستی غربی، یکی از توله سگ های ولگرد امپریالیست های اشغالگر کشور ما سپنتای خائن در اوج وقاحت و خیره سری دم از تعهد طالبان با دول متجاوز غربی (جامعۀ جهانی)  و نقض آن زده است. این شیاد با گستاخی تمام در عین نکوهش دره بدستان طالبان، اربابان خود را از فاشیسم طالبانی مبرا دانسته است. در عین حال سپنتای مفتن ندانسته به زیان اربابان متجاوز و قاتل  خود، به حمایت دول امپریالیستی غرب از طالبان و به قدرت رسانیدن این گروه جنایت پیشه و فاشیست، اعتراف کرده است. این توله سگ ولگرد امپریالیسم اشغالگر گفته که " طالبان همین اند که هستند "، یعنی این که اربابانش این حقیقت در مورد طالبان را از قبل می دانستند و دانسته قدرت را دو دسته به این گروه سپرده اند. این خائن ملی در ادامه به مذمت ببرک امریکائی (حامد کرزی) پرداخته است، سگی که سال ها با شوراندن دم خود در عقب کرزی دویده و روزانه و برای سال ها خرده استخوان هائی نیز از دست وی دریافت کرده است. توجه بفرمائید:" آنانی را که سال ‌ها به آن ‌ها برادر‌ گفتند، زندانیان شان را از زندان‌ ها آزاد‌ کردند، به حصر خانگی انداختند و یک قدرت سیاسی عقبگرا و بیداد‌گر را ایجاد ‌کردند...".
در حالی که مردم، روشنفکران و انقلابیون افغانستان این توله سگ امپریالیست های اشغالگر امریکا ــ ناتو را به خوبی می شناسند که برای دو دهه برای اشغالگران وطنش و قاتلان مردمش دم می جنباند، سپنتای خائن با این دیده درائی و چرندیاتش بیهوده تلاش می کند تا با مبرا دانستن امپریالیست ها از ستم و جنایات طالبان و دیوار چین کشیدن بین آن دو، به چشم مردم خاک بپاشد. زهی وقاحت!

جمعبندی:
ستم بر زنان و فرودستی موقعیت اجتماعی آنان در جوامع طبقاتی به طور عام و ستم و جنایت گروه و "امارت اسلامی" طالبان بر زنان افغانستان و محروم ساختن میلیون ها دختر و زن کشور ما از کسب سواد و دانش و حق کار به طور خاص، زادۀ مناسبات تولیدی حاکم، بخشی از رویکرد و سیاست آن، و در خدمت نظام حاکم و نظام طالبانی است. رویکرد های زن ستیزانه، اپارتاید و شوونیسم جنسیتی، نگرش و روش برتری جویانه و انحصارگرانۀ طالبانی از جمله محروم ساختن دختران از رفتن به مکتب و عدم گشایش درب مکاتب دخترانه در افغانستان توسط "امارت" ارتجاع حاکم اسلامی طالبی، بخشی از ذات این گروه و عناصری از روبنای ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی و حقوقی نظام سراپا ارتجاعی اقتصادی ــ اجتماعی حاکم در افغانستان است که در خدمت دارندگان قدرت اقتصادی و سیاسی قرار دارد.
در حالی که در سطح دنیا حق تعلیم و تحصیل کودکان و نوجوانان و جوانان دختر و پسر، از جملۀ حقوق مسلم انسانی و امری بدیهی محسوب می شود، در افغانستان تحت ستم و جنایت طالب باید برای این حق مسلم نقض شده، جنگید. ستمکشی زنان کشور، بی حقوقی و محرومیت های اجتماعی آنان، بخشی از ستم و مظالمی است که بر ستمکشان و زحمتکشان کشور می رود. ستمگران و ستمروایان بر زنان و مردان تحت ستم کشور ما همانا ارتجاع حاکم طالبی، دارندگان وسائل تولید با تمامی مدافعان شیوۀ تولیدی حاکم و مالکیت خصوصی و سیطرۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امپریالیسم، اند. همین ستمگران اند که در دفعات و مقاطع، با جا به جائی در حاکمیت ستمگر؛ بر زنان و مردان ستمکش ستمروائی می کنند. حقوق پایمال شدۀ اجتماعی زنان کشور ما به طور اخص، از طریق چشم دوختن به الطاف امپریالیستی ــ ارتجاعی نه، بلکه به مثابۀ بخشی از مطالبات دموکراتیک، عدالت جویانه و برابری طلبانه در روند مبارزۀ مشترک ملی ــ دموکراتیک زحمتکشان تحت ستم و استثمار کشور شامل زنان و مردان در فردای برانداختن سلطۀ مشترک طبقاتی ــ استعماری ارتجاع حاکم طالبی و امپریالیسم، حصول شدنی است. پایان.