فـــائـــق رســـتـــاقـــی
۰۱ اکتوبر ۲۰۱۷



اپارتائید درسی و تبعیض ایرانیان علیه دانش‌آموزان افغان

چهار دهه است که بالاثر تهاجم رهزنانۀ استعماری سوسیال امریالیسم و جلاد صفتی مزدوران "خلق و پرچم"، جنگ و جنایت دهاره های خونریز ارتجاع اخوانی ــ طالبی و تجاوز جاری 16 سالۀ امپریالیست های مهاجم غارتگر و قاتل امریکا و ناتو با شرکای جنایت و تجاوز شان از 49 کشور، مداخلات و تجاوزات توسعه جویانه و آزمندانۀ دول و محافل مرتجع کشور های همجوار و منطقه؛ خلق مظلوم، ستمدیده و آوارۀ ما هم در داخل و هم در خارج مخصوصاً در  دو کشور همسایۀ ایران و پاکستان با فجایع، مصائب و جنایت های بی شمار هولناک و بی سابقه ای دست به گریبان بوده است.
در این میان برخورد حکام توسعه طلب رژیم دار و تازیانۀ آخوندی ایران و طبقات حاکمۀ آن کشور که از این برخورد و سیاست تبعیض آمیز و شوؤنیستی محافل حاکمه نفع برده اند، در قبال کشور و مردم ما به ویژه مهاجران افغان پناه گرفته در ایران؛ همواره خصمانه، نژاد پرستانه و تحقیر آمیز بوده است.
رژیم خونریز اسلامی حاکم بر کشوری به نام ایران، رژیمی است سراپا جلاد پیشه، مرتجع، شوؤنیست و دمسازی که در نتیجۀ مهار  و سمت  و سو دادن امواج نیرومند انقلاب 1357 مردم ایران توسط امپریالیست ها و محافل ارتجاعی ــ صهیونیستی منطقه، بر این امواج سوار شده و حاصل آن را درربود. این رژیم به تمام معنا ارتجاعی، ضد مردمی و عظمت طلب، طومار طویلی از جنایت، تجاوز، شکنجه، سنگسار، اعدام فردی و گروهی انقلابیون و دگراندیشان، استثمار، ستم، غارت، سرکوب اقلیت های قومی از پایگاه شوؤنیسم عظمت طلبانۀ ملیت بزرگ پارس، هویت زدائی فرهنگی، استبداد، سرکوب آزادیخواهی، سانسور، مداخله، توسعه جوئی، صدور ایدئولوژی سیاسی تشیع، مزدور پروری، تشنج افزائی و غیره اعمال ننگین و ضد انسانی را در کارنامۀ 38 سالۀ خود دارد. با یک چنین کارنامه ای، رژیمی که بر خلق کشور خود ستم روا دارد، نمی تواند در مقابل مردمان همسایه و آواره ستم نکند.
ستمگری عمال و ارکان این دولت و برخورد تبعیض آمیز آن در قبال آوارگان افغان در ایران ریشه در ماهیت طبقاتی و ستمگری اجتماعی این رژیم ستمگر داشته و برخورد تحقیر آمیز  و شوؤنیستی آن در قبال اقلیت های غیر پارسی، افغان ها و مهاجران افغان، از سرچشمۀ شوؤنیسم عظمت طلبانۀ آن آب می خورد.
پس منظر این اپارتائید درسی و تبعیض شوؤنیستی جاری ایرانی:
"شوؤنیسم و توسعه جوئی یکی از ارکان سیاست ایران است که هم در زمان شاه و هم در زمان خمینی[و فعلاً خامنه ئی میلیاردر] در مقابل کشور های همسایه به پیش برده می شد و این سیاست فقط در اشکال و انگیزه های خود تا حدودی از هم متفاوت است، ولی علل و اهداف آن با هم یکی است.
خمینی الحاق تمام ولایات غربی و مناطق مرکزی افغانستان را در نظر دارد. شاه ایران بر حق " تاریخی " شاهنشاهی اتکاء می نمود و خمینی بر " ولایت فقیه " و حق " الهی " آن. و بالاخره شاه ایران در خفا و به طور غیرمستقیم و گاهی نیز خجالتی از اهداف توسعه طلبانۀ خود صحبت می نمود، ولی خمینی در روشنی افکار جهان به طور مستقیم و گستاخانه به افغانستان نمایندگان امام را می فرستد تا بر سرنوشت مردم تصمیم بگیرند.
این سناریو وقتی تکمیل می شود که ایران در مذاکرات خود برای آیندۀ افغانستان طرح تجزیۀ سه گانۀ افغانستان را مطرح می کند: شمال افغانستان ( از شمال هندوکش به آن سو ) به روسیه تعلق می گیرد، ولایات پشتون نشین جنوب شرق و غرب به پاکستان و ولایات جنوب غربی تاجیک و بلوچ با مناطق مرکزی به ایران الحاق می شود. این طرح تجزیه ای ایرانی از سال های ۸۳ به این سو در میان نیرو های وابسته به ایران زمزمه می شود و چه بسا شخصیت های مذهبی میهندوستی که به خاطر مخالفت با این گونه طرح های ضد ملی و مزدور منشانه از جانب ایران مورد تعقیب، آزار و خلع صلاحیت قرار گرفته اند. اشتهای سیری ناپذیر توسعه جوئی ایرانی که ریشه در سیاست های شاهنشاهی  دارد، روشنتر به نظر می خورد." (زنده یاد «عبدالقیوم رهبر»:" از سراب تا سراب).
با این پیشینه و پس منظر سیاست خصمانه، می پردازیم به سیاست اپارتائید تعلیمی آخوند های حاکم بر ایران در قبال دانش آموزان مهاجر  و بی حقوق افغان مقیم شهر های ایران.
زمانی کفتار پیر جماران خمینی گفته بود که:"اسلام مرز ندارد". در آن زمان مقصود اصلی خمینی جلاد را همه نفهمیدند. برخی از مردم ساده لوحانه فکر می کردند که منظور خمینی در بیان فوق، این بود که در سراسر ممالک و بلاد اسلامی، مسلمانان می توانند بدون موانع آمد و شد آزادانه داشته باشند. نه این طور نبود! در این گفتار و بیان فوق، بنیان گذار نظام زالو صفت آخوندی "ولایت فقیه"، جادۀ یک طرفه ای را در نظر داشت که در مسیر آن صرف ایدئولوژی سیاسی تشیع، فرهنگ مرتجع اسلامی و سیاست های توسعه جویانه و آزمندانۀ شوؤنیستی به سهولت و بدون مانع و رادع صادر  شده و از ورد "اغیار" و ارزش های فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مخل ارزش های حیاتی نظام دار و تازیانه جلوگیری شود.
از بدو مهاجرت  و پا گذاشتن افغان های بی روزگار و مفلوک به سرزمین تحت حکومت آخوند های ایران، مهاجران ما در حالت بی حقوقی و موقعیت بی دفاعی کامل با انواع ستم، استثمار، توهین و تبعیض زمامداران، چماقداران و طبقات حاکمۀ آن کشور مواجه بوده اند و انواع مظالم، تحقیر و بهره کشی بر آنان رفته است.
یکی از اشکال ستم رفته و بی حقوقی مهاجران افغان در ایران، محروم ساختن عمدی فرزندان مهاجران افغان از حق تعلیم و تربیه  و شمولیت آنان به مکاتب بوده است. این سیاست تبعیضی مقام های رسمی دولت جمهوری جنایت، علی رغم درخواست و اعتراض به حق مهاجران و سازمان های جهانی، برای بیشتر از سه دهه در حق کودکان و جوانان افغان های پناهنده در ایران اعمال شده است. در مواردی هم که دانش آموزان افغان با پرداخت شهریه حق شمولیت به مدارسی در ایران را کسب کرده اند، با بدرفتاری، خشونت، تحقیر و تنبیه جسمی و روحی شاگردان توسط معلمان و مسؤولان مدارس توأم بوده است.
از جانبی هم مردم ایران یا از روی عدم آگاهی و یا بنابر منافع گروهی شان ضمن اعمال ستم و بهره کشی از مهاجران افغان در امور اقتصادی از طریق کار های شاقۀ بردگی روزمزدی، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی مخالفت خود را در کمال بی دردی با حضور پناهندگان افغان در اجتماع و در مدارس به اشکال مختلف بیان داشته اند. نظام حاکم بر ایران و طبقات حاکمۀ آن همواره این ایده را در ذهن ایرانی ها القاء کرده اند که سرازیر شدن هزاران هزار افغان در شهر ها و روستا های ایران؛ منشاء، مسبب و علل فقر، بیکاری، اعتیاد و بسا از مشکلات و ناهنجاری های اجتماعی آن جامعه بوده است. حکام ظالم و ستمگر ایران با این کار می خواهند نظام غارتگر را از آماج اعتراضات مردمی در داخل ایران واقع شدن به دور نگهداشته و گناه این همه فجایع و مظالم اجتماعی را به گردن مهاجران افغان انداخته و کاسه و کوزه را بر فرق آنان بشکنند.
رژیم تبعیض طلب حاکم بر ایران، اخیرآ تحت فشار افکار عامه در زمینۀ تعلیم و تربیۀ اولاد مهاجران افغان، به سیاست آپارتائید یا ــ جدائی تعلیمی ــ روی آورده  و مکاتبی جداگانه با محتوای آموزشی خاص برای دانش آموزان افغان در نظر گرفته است. هدف از این کار، کاستن از فشار وارده و پیشبرد اهداف ناپاک معینی است که حکام مرتجع نظام آخوندی در سر دارند.
طبق تصمیم اخیر ادارۀ آموزش و پرورش جمهوری اپارتائید، "دانش ‌آموزان افغان باید در مدرسه ‌هائی که به آن ها اختصاص یافته، تحصیل کنند و به این ترتیب مدیران دیگر مدارس آن ها را ثبت نام نمی‌کنند."
طبق ګزارش رسانه ها مؤرخ ۲۸ سپتمبر ۲۰۱۷، اخیراً اهالی شهر شاهدیه در یزد با اختصاص مدرسه ‌ای به دانش‌آموزان افغان مخالفت کرده و با تجمع در مقابل آن، این مدرسه را در آغاز سال تحصیلی به تعطیلی کشاندند.

به نقل از منابع ادارۀ آموزش‌ و پرورش یزد، دلیل مخالفت اهالی شاهدیۀ یزد "رفتار های بچه‌گانۀ!؟" کودکان دانش آموز افغان چیزی شبیه آنچه که "خود شان هم دارند"، و  "تجمع شان" در "نزدیکی با منازل شان" عنوان شده است. عنوانی که خیلی ها مسخره است.
به گزارش بی‌بی‌سی فارسی، فاطمه، خواهر یکی از دانش‌آموزان "مدرسۀ جهاد" در شاهدیۀ یزد گفته است که "متأسفانه مردم شاهدیه اتباع افغانستان را نمی‌خواهند و همیشه بچه‌ها را تحقیر می‌کنند." بنا به گفتۀ این شاهد عینی، دلیل مخالفت اهالی شاهدیه این است که از نظر آن ها "اتباع افغانستان کثیفند و شلوغ‌کاری می‌کنند." "روز اول میزان خواهرم گفت با ماشین به ما هجوم می‌آوردند که پراکنده بشویم. نمی‌گذاشتند عکس و فیلم بگیریم و می‌گفتند که گوشی‌های تان را می‌شکنیم."
افغان‌های ساکن ایران طی سال های طولانی اقامت در قلمرو زیر سیطرۀ رژیم اسلامی تبعیض پرست، پیوسته در معرض تبعیض، آزار و اذیت  قرار داشته و علیه آن اعتراض داشته اند.‌
دلیل مخالفت ایرانیان با افغان های مهاجر، و "کثیف" نامیدن اتباع افغانستان و رفتن کودکان آنان به مدارس دولتی در کنار کودکان ایرانی  ــ سوا از مخالت حکام نژاد پرست و توسعه طلب رژیم ملا ها ــ از  دو حالت خارج نیست:

۱) مخالفت افراد مربوط به طبقات و اقشار پائین و متوسط ایرانی با حضور و آموزش و پرورش افغان های مهاجر در جامعه و مدارس دولتی ایران، ناشی از فقدان آگاهی اجتماعی، تعصب ترزیق شده در دل و دماغ آنان توسط رژیم و مشکلات و ناهنجاری های برخاسته از آن نظام اجتماعی ــ اقتصادی است، و به طور کلی به افغان ها ربطی ندارد. چیزی که توده های ناآگاه آن جامعه از آن غافل اند.

۲) مخالفت افراد مربوط به طبقات حاکمۀ جمهوری اسلامی با حضور و آموزش و پرورش افغان های مهاجر در جامعه و مدارس دولتی ایران و "کثیف" نامیدن اتباع افغانستان، زادۀ فکر کثیف و منافع کثیف طبقاتی آنان و شراکت شان در  ستمگری، دزدی و تاراجگری در حق مردم خود؛ و جنایات و کثافت کاری های زمامداران و چماقداران جمهوری جنایت خامنه ای در حق افغان های مهاجر است. این مخالفت ریشه در شوؤنیسم عظمت طلبانۀ فارسیان و سیاست حاکم خوار شمردن و تحقیر فرهنگی، اجتماعی، قومی و نژادی غیرپارسیان دارد. غیر از این نمی تواند باشد.