پـــردل روستــائــی
۲۲ مارچ ۲۰۱۷



نوروز باستان

نوروز روز اول سال شمسی است، که در کشور ما پیشنۀ فرهنگی و تاریخی دارد. با آمدن روز نوروز مردمان این خطه به عنعنات خاصی از آن تجلیل به عمل می آوردند. نوروز مژدۀ بهاری را بر طبعیت میدهد که از کرختی، رکود، انجماد وخواب زمستانی برآمده و نشانه هائی از رویش سبزه ها و گل های درختان و نباتات طبعیت را رنگ دیگر داده و بیدار می سازد. کشاورزان این خطۀ باستانی را نیز با غرس نهال های مثمر وغیر مثمر وپاشیدن تخم بذری نباتات بهاری و آراستن مزارع خود شروع به کار می کنند و دامداران دام را در مراتع به چرا می برند. هردو دسته از زحمتکشان به آرزوی ازدیاد و بهتر شدن حاصل کار شان، بهار نو را می آغازند. نوروز در ادوار مختلف تاریخ نه تنها نزد مردمان آزادۀ ام البلاد بلخ باستان، بلکه در خاور و باختر و سراسر این خطه قدامت تاریخی داشته و آن را روز رستخیز و سازندگی می نامیدند.
قریب چهل سال است که در کشور ما نوروز هر سال می آید، بوی بهاری می دمد، شقایق سرخ فام بر دشت و دمن سرمی کشد، برای مردم اسیر و ستمدیده ما امیدکاذب می دهد، که بهار لطف و صفائی دارد. ولی در وطن ما فصلی بنام بهارمی آید، اما طراوت نمی دهد، زود می رود و همه چیز چون سال پارمی ماند.
تجلیل روز نوروز در بین مردم و خانواده های این خطه پیشینه تاریخی دارد. ولی بعد از روی کار آمدن نیرو های تاریخ زده و بنیادگرایان مذهبی جهادی و طالبی فرهنگ ستیز یاد و یا تجلیل از نوروز، توسط روحانیون مرتجع مأثر از استعمار فرهنگی ۱۴ قرنۀ بادیه نشینان بدوی عرب؛ با تکفیر و تردید رو به رو است. طوطیان مذهبی بالای منابر و مساجد تجلیل از این روز تاریخی را از دیدگاه خود مردود می شمارند. ولی اکثریت مردم علیرغم نا امنی، فقر، گرسنگی، بیکاری، تنگدستی، فلاکت و دربدری شان می خواهند آئین نوروزی را به مانند نیکان شان تجلیل نمایند . اگر این تداوم فرهنگی وجود نمی داشت، این سنت جلیل دیرینۀ فرهنگی ، در ازدحام حوادث خونین، تجاوزات و سلطۀ ارتجاع، از عصر اسطوره و آغاز تاریخ تا این دم نمی رسید.
ولی می بینیم که در دامان هندوکش و البرز لاله ها و شقایق بهاری را پائیز زده است و رنگ سرخش داغ زده و باغ در شبستان فرورفته است. در این زمانه از بهارخبری نیست که نیست. زیرا ۱۶ بهار است که گله ای جغدان از بیرون با خیلی از کلاغان سیه کار و کور اندیش به لانه و آشیانۀ ما هجوم آورده و رؤیای بهاری را از ما ربوده اند، کسی را مجال نیست که در هوای بهاری جشن شادی برپا کند. زیرا به رخسار بهار رنگ خزان نشسته و ابر تیرۀ وابستگی و بردگی بر ملک ما سایه افگنده است. فضا و هوای گوارای بهار را فضای دود و آتش جنگ تحمیلی، تجاوز، فقر، بیکاری، گرسنگی، فلاکت، انفجار، انتحار، جنایات بشری، ناله و فریاد ستمدیدگان... آگنده است.
امپریالیست های جهانخوار امریکا و متحدان ناتوئی آن از۷ اکتوبر ۲۰۰۱ با ساز و برگ نظامی و بهانه های دروغین خود و سرزمین آزادۀ ما را در اسارت خود کشیدند و حریت و آزادی ،حیثیت و استقلال ملی ما را زیر پا کردند . از یک جانب اشغالگران امپریالیست امریکا عناصر پست، شرف باخته و تاریخزده ای را به نام دولت مستعمراتی برگرده مردم سوار ساختند و از جانب دیگر با زد و بند های پنهانی به ارتجاع دهن دریدۀ اخوانی جهادی، طالبی، داعشی و التحریر را بر مقدرات مردم ما حاکم ساختند. دم شان را زیر پای خود نگهه داشتند و همه زیر سایه و حمایت اشغالگران امریکائی و ناتوئی افغانستان به قتلگاه انسان های آزاده و بی پناه آن تبدیل نمودند. هر روز هیچ نوع جنایتی نیست که در برابر مردم ما انجام ندهد.
هموطنان آزاده، روشنفکران مترقی میهن دوست بیائید گرد هم آئیم، با بینش مترقی و آگاهی انقلابی طرح یک تغییر بنیادی زنیم، تا باشد که بهار واقعی، نوروز واقعی را با مردم آزادۀ خود تجلیل نمائیم ، در غیر آن عمر ننگین استعمار، دولت مستعمراتی قلاده به گردن و ارتجاع وابسته به امپریالیسم، طولانی خواهد شد.

مرگ بر امپریالیست های متجاوز امریکائی و ناتوئی!
نابود باد ارتجاع دم بریده!
متداوم باد موجودیت تاریخی و فرهنگی میهن ما افغانستان!