سیاوش آزاد
۱۵ جنوری ۲۰۱۷

 

فـرهـنــگ استـعـمـاری و فـرهـنـگ ضد استـعـمـاری(۲)


همه مردم با گوشت و پوست و استخوان خویش این را درک نموده اند، که وضعیت زندگی شان از بد بدتر گردیده است. روز به روز زمینه های فقر، بیکاری، فساد اراکین ادارۀ مستعمراتی، و سرانجام رخت سفر بستن و مهاجرت نمودن مردم از کشور شان بیداد می کند. هیچ نوع تغییر مثمر ثمری در عرصۀ زندگی نود و هشت در صد مردم به وجود نیامده است. چیزی که از همه بیشتر به چشم می خورد؛ سرقت، فحشاء، قتل، تجاوز جنسی، ناامنی گسترده، آدم ربائی و انتحار است که وضعیت زندگی باشندگان این دیار را تهدید جدی می نماید.
اما در وسائل جمعی تصویری هم اکنون از همه خطرناکتر نمایش سریال هائی است که از طریق تلویزیون های وابسته به کشورهای اشغال گر به نمایش گذاشته می شود. این سریال های زن ستیز از زن موجودی شریر، هوسباز، کینتوز، انتقامجو، بی بند و بار و هرجائی به نمایش می گذارند که فشار جامعۀ مرد سالار را بر آن ها ضروری ثابت می کنند. درک نادرست مفهوم ویرانگر این سریال ها شریان های اساسی کانون خانواده ها را از هم می پاشد، و بینندگان را، خاصتاً نسل جوان را از لحاظ مصروفیت معنوی به بیراهۀ ضد اخلاقی سوق می دهد.
کشورهای استعمارگر به هر سرزمینی که پا گذاشته اند، در اولین فرصت ضربۀ خویش را متوجه فرهنگ آن سرزمین کرده اند. برایش تاریخ جعلی ساخته اند، اختلافات قومی و سمتی و زبانی را دامن زده اند، نفاق افگنی نمودند تا بدینوسیله توجه و فکر مردمان کشور تحت سلطه را از راستای موضوعات اساسی، یعنی مبارزه علیه اشغال و اشغالگر و کسب آزادی به موضوعات ثانوی معطوف بدارند، و مواد فکری زاید و زیانبار را به خورد شان بدهند.
افغانستان را اشغال می کنند، مردم آنرا می کُشند، قریه و شهر و روستایش را بمباردمان می کنند، فرهنگش را پایمال می کنند، هستی مادی آن را به غارت می برند؛ به ترور و تروریسم روی آورده و با تروریست ها تبانی می کنند. اشغالگران امپریالیست در عین حال مضحکۀ انتخابات فرمایشی استعماری ۲۰۱۴م را مطرح بحث قرار داده و همه را به آن مصروف می سازند. به اصطلاح روشنفکران ما را هم چنان در ازدحام این مسائل می پیچانند که حتی در کنفرانس ها و مجالس شان یادی از تجاوز نمی کنند؛ و این مسخ فرهنگی و رواج ازخودبیگانگی است که اشغالگر به عادت برخی ها بدل کرده است.
افغانستان را اشغال می کنند، اما زنان را در ظلمت، بربریت و درۀ قانون منسوخ ارتجاع مزدور اسلامی و سر به فرمان امریکا می گذارند... هیچ گاهی استعمارگر متجاوز نخواسته و نگذاشته است که استعمار شده به اصل قضیۀ استعمار و تجاوز فکر کند و این علت العلل قضایا را مورد توجه خود قرار دهد. بلکه موضوعاتی که در مقطع کنونی نقش فرعی و ثانوی را دارا اند، مطرح می نمایند تا اصل مادر علت ها را که هم اکنون اشغال کشور است، از محراق توجه مردم پنهان بگذارند.
استعمارگران مردم مستعمره را چنان تحت تاثیر امواج تبلیغاتی خویش قرار می دهند، تا اینکه از درک پایه های مادی و معنوی تجاوز و اشغال و ستمکشی، مردم کشور مستعمره را عاجز سازند. دامن زدن عمدی فقر عمومی وسیله ایست که استعمارگر می تواند با آن استعمارشده را موقتاً و یا هم تا به مدتی در خود پیچانده و برای رفع نیازهای اولیه محتاج و مصروف بسازد، و یا هم از توان و انرژی شان به حدی بکاهد که به جز از فکر پیدا نمودن لقمۀ نانی به چیز دیگری نیاندیشند. تحمیل فقر مصنوعی سلاحی است در دست استعمارگر که با آن غروز مردم بی نوا را پامال، ارادۀ آنان را شکسته و خود آنان را به انسان های مطیع و زبونی بدل می کنند؛ آنچنانکه تا هم اکنون در افغانستان کرده اند.
اما این مردم غیور و بُردبار افغانستان برای بار اول نیست که طعم تلخ اشغال و فقر را می چشند. خلق این سرزمین در دراز نای تاریخ خویش بار بار در مصاف همزمان با اشغالگر و فقر دست و پنجه نرم کرده اند، با شکم گرسنه و دست خالی، اما با غروری به ارتفاع سیغ بلند پامیر، با امید و ایمان برحقانیت مبارزۀ خود به مصاف اشغالگران رفته اند.
این مردم که هیچ نوع امکانات تسلیحاتی در مقابل اشغالگران نداشته اند تا از آن استفاده نمایند، اما یک چیزی خیلی قوی که با خود داشته اند، ایمان و اعتقاد به آزادی و عزم بدست آوردن آن بوده است، که استعمارگران فاقد آن بوده اند. و چون این ویژگی در محاسبات کمی نمی گنجد، عده ای از هموطنان ما با محاسبات کمی شان بی ایمان می شوند و سر به تسلیم و سجود در برابر دشمن ملک و مردم شان می گذارند. این عده افراد به جای چراغداری و نمودن راه، در پی کسب نام و نان به هر قیمت و حتی به قیمت خیانت ملی و تاریخی، به قول زنده یاد قیوم رهبر " طشتی از قیر را به صورت خویش مالیده و در تاریکی محو می شوند." این قماش افراد از هر تیپی و به هر بهانه ای، با بوسیدن دستان خون آلود جلاد و قدمگاه اشغالگر خود "نماد" پلشتی شده و سزاوار روسیاهی و نفرین و تباهی تاریخی و ابدی اند.
ایمان به آزادی و عقیده به حق تعیین سرنوشت خویش یگانه مایه و جوهر رهائی خلق ما در نبرد با اشغالگران قرن بوده است که پشت بزرگ ترین ابرقدرت ها را خم و شیرازۀ حاکمیت شان را از هم فروپاشیده است. بخصوص اگر این عقیده و آرمان به آزادی، توأم با افکار علمی و انقلابی می گردید، به یقین که تا کنون گلیم مندرس استعمار و ارتجاع برچیده شده بود. _استعمارگر که در لفظ از مدرنیزاسیون، تمدن، و ترقی حرف می زند، در عمل چهره اش همیشه با قهر عریان در مقابل استعمار شده نمایان می گردد. منطق استعماری منطق خشونت و زور است. این عملکرد اشغالگر باعث عکس العمل استعمارشده گردیده و آن را برآشفته، و ناگزیر دست به عمل ضد استعماری و دفاع از خود زده است.
در جهان هچ چیزی بدون شدن و گردیدن نیست. همه چیز در حال شدن(حرکت و پویائی) است. مبارزه علیه استعمارگر بقای استعمار شده را تضمین نموده و تداوم و تکامل این ستیز، پیروزی استعمار شده را عیان خواهد ساخت.
استعمار یک سیستم است و نبرد ضد استعماری نیز سیستم خودش را دارا می باشد، و در این سیستم فرهنگ ضد استعماری بر تارک مبارزات ضد استعماری می درخشد.
استعمارشده نیز با هر وسیلۀ مقتضی و ممکن به جنگ استعمارگر رفته و با علم، هنر، شعر، موسیقی، نقاشی، میناتوری، داستان نویسی و... وارد این نبرد فراگیر می شود. ما هم در افغانستان مستعمرۀ کنونی که توسط استعمار و امپریالیسم جهانی اشغال شده است، با گذشت زمان شاهد نبرد این دو خواهیم بود. ولی سرانجام پیروزی از آن استعمار شده خواهد بود.
این نوشته صرف در حد طرح مسائل، به بحث رو در روئی دو فرهنگ متخاضم پرداخته و تفصیل همه جانبه، مشخص و مستند آن را می گذارذ به نوبتی دیگر و ذوات فرهنگی دیگری که امید پیشتاز این بحث شوند.



گشایش این رسانۀ متعهد و روشنگـر ملی، دموکراتیک و مـتـرقی را بـه
دوستدارانش ـ با فراخوان پرطنین تر نمودن این آواز ـ مژده می دهـیم