ارسالی جعفر
۲۵ مارچ ۲۰۱۷



صندوق بین المللی پول، حافظ و گسترش دهندۀ برده‌داری نوین در جهان

جنگ جهانی دوم به پایان خود نزدیک می‌شدکه امپریالیسم امریکا در جولای، ۱۹۴۴ به منظور تثبیت شرایط اقتصادی و هژمونی مالی خود، به همراه ۴۳ کشور سرمایه ‌داری کنفرانس «برتون وودز» را در هتل مانت در شهر واشنگتن دی سی واقع در ایالت همپشایر امریکا تدارک دید. هدف از برقراری این کنفرانس؛تأسیس صندوق بین المللی پول، و تثبیت جایگاه مالی خود بعنوان قدرت مطلقه پولی در جهان بود که اینچنین نیز شد. کنفرانس با پذیرش دلار امریکا به عنوان ارز بین المللی به قیمت ثابت «سی و پنج دلار برابر یک اونس طلا» نظام پولی جدیدی را در جهان پایه گذاری نمود که با این عمل امریکا موفق شد اقتصاد جهانی را کاملا به نفع خود رقم زند و هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی را به سایر کشورها حقنه نماید.از این تاریخ بود که دلار امریکا به عنوان ذخیره اصلی ارز کشورهای جهان مورد داد و ستد قرار گرفت. ژاپن و آلمان، بازنده های جنگ دوم جهانی، در "برتون وودز" به نفع امریکا موافقتنامه‌ هائی را امضا کردند که پیآمد های آن ها، به رغم دگرگونی های بزرگی که در جهان پدید آمد، همچنان بخش بزرگی از روابط بین‌المللی اقتصادی را، زیر نفوذ امریکا برد.
از میان هیات  های حاضر در "برتون وودز"، هیأت امریکائی به ریاست هری وایت و هیأت بریتانیائی به ریاست جان می‌نارد کینز، نقش اصلی را در روند مذاکرات و فرجام آن ها ایفا کردند. با این حال وزنه هیأت امریکائی به مراتب سنگین‌تر بود، چرا که ایالات متحده نه تنها به عنوان قدرت بر‌تر در صحنه نظامی حضور داشت، بلکه نفوذ بلامنازع آن در صحنه اقتصادی بین المللی نیز روشن‌تر از هر زمان به چشم میخورد. طی سال های جنگ، آلمان و ژاپن فرو ریخته بودند، از اقتدار بریتانیا و فرانسه چیز زیادی بر جای نمانده بود و شوروی نیز هر چند در جبهه های شرق اروپا پیروزمندانه پیش می‌تاخت، ولی در عرصه اقتصادی حرفی برای گفتن نداشت. در یک چنین شرایطی بود که زمینه های لازم برای اوجگیری قدرت امریکا بعنوان قدرتی امپریالیسم  فراهم آمد که از ویرانی های جنگی مخوف برکنار مانده و در برابر خود رقیبی نمی‌دید. 
به رغم همه دگرگونی هائی که تا کنون در جهان به وجود آمده، دلار همچنان در عرصه پولی بین المللی حرف اول را می‌زند. امروز هشتاد و هفت در صد بازرگانی بین المللی به دلار انجام می‌گیرد و شصت و دو در صد ذخایر ارزی بانک های مرکزی دنیا به دلار است. نود در صد مواد اولیه در جهان به دلار ارزش گذاری می‌شود و بخش بسیار مهمی از معاملات این مواد (انرژی، کالا های کشاورزی، فلزات قیمتی...) با یک ورق پاره ای بنام دلار امریکا انجام می‌گیرد. ‌مهم ترین و معتبر ترین موسسات مالی در جهان و معظم‌تزئین شرکتهای چند ملیتی عمدتا  روابط مالی و اقتصادی خود را به دلار انجام می دهند  و باید تصور کرد که با فروپاشی قدرت دلار در دنیای چه اتفاقی رخ خواهد داد. این به معنای تشدید تضاد بحرانهای ساختاری نظام امپریالیستی است.
امریکا در این کنفرانس دو هدف مهم را پیگیری می‌کرد: ۱ ـ نرخ ثابت سیستم پولی در مبادلات بین‌المللی و تثبیت دالربعنوان ارز معیار مبادلات تجاری در جهانی ۲ـ ایجاد نظمی یک دست که بر مکتب لیبرالیسم «کینزی» (۱) بنا شده بود و نهادینه کردن این دیدگاه در سایر کشور های سرمایه‌داری.
اما تعریفی که صندق بین المللی پول از خود داده بسیار قابل توجه است: "تقویت همکاری  های بین‌المللی در سیاست  های پولی، توسعهء تجارت جهانی، تثبیت نرخ ارز، اعطای وام، نظارت بر سیاست های پولی جهان و همچنین کمک های فنی به کشورهای نیازمند!." این سازمان به همراه سازمان های وابسته به آن همچون بانک جهانی نتیجه عملی کنفرانس «برتون وودز» بود. صندوق بین المللی پول تا کنون ۱۸۸ کشور عضو را در خود جا داده است، که تصمیمات در این سازمان بظاهر بر مبنای رأی گیری از اعضای این صندق صورت می‌گیرد. رأی گیری بر مبنای سهم سرمایه گذاری کشورهای عضو در این صندوق است که امریکا با بزرگ‌ ترین سهم بزرگترین حق رأی  را نیز دارا می باشد. از این روست که این کشور تنها قدرت مطلق در این سازمان مالی محصوب می‌شود که حق وتو دارد. تولد نامیمون «برتون وودز» به ظاهر برای کمک به کشورهائی نیازمند بود. اما واقعیت این نهاد اقتصاد جهانی فاجعه‌ای بزرگ برای کشورهای فقیر و اهرم قوی برای استثمار عریان این کشورها توسط سرمایه‌داری امریکا بود. تا آنجائی که امریکا عملا سیاست‌ مالی جهان را به تنهائی در دست گرفته و آن را مدیریت می‌کند.  «می‌شل چوسودووسکی» (۲) نویسنده و استاد اقتصاد در دانشگاه اوتاوا کانادا می‌نویسد. این موسسسه تنها با این هدف تولد یافته که فقر را در جهان همگانی کند و در عمل آنها را به اسارت در آورد تا تمام منابع زیر زمینی و مواد خام صنعتی این کشور ها را غارت کند. این اسارت تا آنجا پیش می رود که نه تنها منابع طبیعی بلکه تمام هستی و دارائی فردی مردم این کشور ها را نیز در بر می گیرد. او در یکی از کتاب های خود بنام «جهانی کردن فقر» می‌نویسد: کشورهای سرمایه‌داری دیگر با هدف غارت منابع زیر زمینی و ثروت ملی کشورهای جهان به آنها حمله نظامی نمی‌کنند امروزه توسط «برتون وودز» کشورهای جهان را عملاً و بدون شلیک یک گلوله به اسارت کامل خود درمی‌آورند. و در عمل تمام دارائی و منابع کشورهای فقیر و محروم را به غارت می‌برند. مکانیزم این عمل بدانگونه است که این صندوق به کشور هائی که در آستانه ورشکستگی قرار کرفته اند، وام پرداخت کند، کشور هائی که  قادر نیستند اقساط و بهره های نجومی آن که هر روز به‌ صورت تصاعدی بالا می‌رود پرداخت کنند. بهره این وام ها در اغلب اوقات بیشتر از در آمد نا‌خالص این کشور ها می‌باشد. بدین ترتیب حتی برای باز پرداخت قسط و یا بهره وام های دریافتی مجبور می شوند به کرات  اقدام به گرفتن وام جدید کنند تا توان پرداخت قسط‌ های بدهکاری های قبلی خود را داشته باشند. خود این مقوله روشنگر این واقعیت است که این کشور ها هرگز قادر نخواهند بود از زیر یوغ این موسسه مالی  استثماری خارج شوند و با هر وام جدیدی که دریافت می‌کنند خود را عملا  در منجلابی و سیاست های هدف مند و اسارت باری که این موسسه طراحی کرده بیشتر و بیشتر فرو می‌برند ، چرا که برنامه های ریاضت اقتصادی «برتون وودز» عملاً تمام قدرت اقتصادی این کشور ها را در دست خود می‌گیرد و سیاست‌گذاری‌ های از پیش طراحی شده اش را به این کشور ها تحمیل می‌کند. در اینجا یک سؤال کلیدی وجود دارد؛ چرا «صندوق بین المللی پول» با آگاهی به این امر که این کشور ها قادر به باز پرداخت وام و بهره  های آن نیستند، وام پرداخت می کند؟ یکی از اساتید اقتصادی دانشگاه ها در برلین «دکتر برند زنف» (۳) در این زمینه این چنین می‌گوید: این عملکرد از طرف «صندوق بین المللی پول» بسیارحساب شده و هدفمند است، چرا که از این طریق این صندوق قادر خواهد بود، تمام سیاست های استثمارگرانه خود را به این کشور ها تحمیل کند و در عمل تمام کشور و مردمش را به اسارت خود در‌آورد. پرفسور زنف در ادامه به گفته‌ای از: «هنری فورد» اشاره می‌کند که هنری فورد گفته است: «چه خوب است که مردم جهان در مورد نظام پولی نظم سرمایه‌داری بخصوص صندق بین المللی و بانک جهانی اطلاعی ندارند در غیر این صورت قبل از طلوع خورشید، کشورهای بسیاری انقلاب می‌کردند.». در همین رابطه جوزف استکلیس «(۴) رئیس سابق بانک جهانی در کتابی به نام «سایه جهانی شدن» صندق بین المللی پول را به مثابه یک پزشک در نظر می‌گیرد که بجای دارو برای معالجه بیمار خود همواره سم به او تزریق می‌کند. طبیعی است که بیمار پس از مدتی می‌میرد. و این هدف اصلی این صندق می‌باشد تا کشورهائی چون امریکا بتوانند نه تنها بحران های ادواری بلکه بحرانهای ساختاری  و بدهی های روز افزون خود را مهار کنند. با وجود اینکه آمپریالیسم امریکا رتبه اول مالی جهان را از آن خود کرده ، مشاهده می شود که همین کشور بزرگ‌ ترین نمونه انباشت بدهی در جهان است که تنها به خاطر بدهی دولت فدرال آن، هر نوزاد امریکائی با حدود ۳۵ هزار دلار بدهی به دنیا می‌آید ـ که اصل و بهره آن تاپایان عمر این کودک باید پرداخت شود.
در طول نیم قرن گذشته پس از جنگ دوم جهانی، صندوق جهانی پول، . این سازمان مخوف، توانسته با سیاستگذاری هائی مافیائی خود زندگی صد ها میلیون انسان را‌ به گروگان بگیرد که عملاً موجب برقراری نظام برده داری نوین در جهان شده. امروز این امر به جائی رسیده که «برتون وودز» رسماً حق حاکمیت ملی کشور ها را نفی می‌کند و کشور و مردم بدهکار آن را یکجا به اسارت خود در می‌آورد. این نهاد اقتصادی بی‌پروا و رسماً شرایط ویرانگر خود را به بهانه سیاست های رفاه اجتماعی و حمایتی از کشورهای بدهکار تحمیل می‌کند. چرا که کشورهای مقروض به این صندوق در عمل برای پرداخت انباشت بدهی های خود مجبورند تمام شرایط تحمیلی این صندوق را بدون چون و چرا بپذیرند . لذا انقیاد کل جامعه در پیش پای سرمایه داری امریکا و منفعت آن قرار میگیرد و خصلت اسارت آور این عمل و از دست رفتن هرچه بیشتر کنترل بر پروسه تولید کشور شرایط تباهی آور و جانکاهی را برای مردم محروم آن خلق می کند و فرو کوفتن دائمی آزادی، خلاقیت و قوای مادی و معنوی آنها را به تحلیل می برد. بدین سان این صندوق به حق بردگی مزدی و یا بردگی مدرن را بر این کشور ها تحمیل می کند.
چرا که صندوق بین المللی پول در شرایطی حاضر به پرداخت وام جدید خواهد بود که تمام سیاستگداری های این صندوق را مو به مو اجرا کنند و در عمل حکومت های موجود در این کشور ها نقش سربازان امریکائی و سرمایه‌داری دیگر را در کشور خود ایفا نمایند. در یک چنین شرایط اسفباری است که  این کشور قادرخواهد بود، تمام وام دریافتی جدید را بنام بهره به این صندوق بازگرداند به علاوه شرایط تحمیلی که به آنها دیکته شده.
شرایط صندوق بین المللی پول که به ریاضت اقتصادی مشهور شده و بخشی نیز «برنامه تعدیل ساختاری» نامیده می‌شود، عبارت است از:
- کاهش دستمزد کارگران و حقوق کارمندان و بازنشستگان
- کاهش خدمات عمومی درمانی
- بالا بردن قیمت مواد غذائی و پوشاک
- بالا بردن مالیات
- شخصی سازی مؤسسات دولتی و یا آزاد سازی بازار اقتصادی
- بالا بردن سود بانکی
- لیبرالیزه کردن و آزاد کردن مناسبات اقتصادی برای سرمایه گذاری خارجی در کشور. و آزاد گذاشتن سرمایه‌داران که در هر زمانی که صلاح بدانند سرمایه خود را بدون پرداخت مالیاات از کشورخارج کنند..
- بالا بردن بودجه تسلیحات ارتش
- بالا بردن حقوق نیروهای نظامی و پلیس
در چنین شرایطی است که صندوق بین المللی پول به نحو عریان و غیر قابل انکاری خصلت ضد انسانی کاپیتالیسم را به نمایش می‌گذارد. نه تنها هیچ کشوری قادر نخواهد بود در مقابل این شرایط غیر انسانی مشکلات مالی کشورخود را حل کند، بلکه در عمل کشور را به نابودی مطلق هدایت می‌کند و بدین ترتیب است که نظام های دیکتاتوری و فاشیستی در جهان چون قارچ از زمین می‌رویند و خود این عمل تضمین کننده . ادامه سیاست های ویرانگر سرمایه داری است در این کشور ها. همانگونه که در امریکای لاتین این سیاست عملی شده.‌‌ همان سیاستی که در دهه ۹۰ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر سر کشورهای جدا شده از این بلوک آمد و یا دهه ۶۰ در آفریقا اتفاق افتاد و یا در به اصطلاح انقلاب سبز در شمال آفریقا و در اروپا بر سر کشورهائی چون پرتگال، اسپانیا، ایتالیا، سوپرن، ایرلند و در حال حاضر در یونان. کشوری که به کمک سیاست‌ های غیر انسانی صندوق بین المللی پول و کشور های سرمایه داری اروپا به یکی از کشور های فقیر در جهان تبدیل شده است. این روز ها دیگر در جائی خبری از یونان نه میخوانیم و نه می بینیم. اما این بدان معنا نیست که . کشوری که بیش از ۳۲۰ میلیارد بدهی دارد و هر روز نیز این بدهی رو به افزایش است. ۸۸ میلیارد از این بدهی ها متعلق به اروپا که آلمان به تنهائی ۲۳ میلیار یوروی آن را پرداخت است.  به این ترتیب یونان به این زودی ها از زیر یوغ این مافیای مالی رها نخواهد شد. میلیارد ها وامی که حتی یک سنت از آن به جیب مردم محروم این کشور نرفت ، تنها در جهت نجات بانک ها و سرمایه داران بکار گرفته شد که بیشتر آن ها در امریکا و اروپا مستقر بودند. سیاست وحشیانه کاپیتالیزم امریکا و«تورویکا» برای نابودی کامل این کشور همه راه ها را هموار کرده است تا جائی که حتی کودکان در  این کشور از داشتن دارو محروم هستند و همواره با مشکل کمبود وسایل بهداشتی روبرو هستند.  کارگران هر روز بیشتر و بیشتر بیکار می‌شوند و بازنشستگان هر روز کمتر و کمتر نیاز های اولیه زندگی خود را در سبد کالای خود مئیابند. اگر انقلابی در این کشور صورت نگیرد تردیدی نباید داشت که این کشور به نابودی کامل محکوم خواهد شد، چرا که بدهکاری های این کشور در هر ثانیه رو به افزایش است  و بدهکاری های یونان بیشتر از ۱۷۵ درصد از در آمد خالص این کشور می‌باشد. اگر چه در جراید و مطبوعات دیگر کمتر از یونان به شنیده می شود که خود این نیز بخشی از سیاست این صندوق  و کشور های اروپائی است، شرایط بحرانی‌تر از قبل شده است. اگر واقع بین باشیم که هستیم باید شرایط کنونی یونان را به بمب ساعتی تشبیه کرد.
 اما باید دید که این هیولای مالی چگونه  به این قدرت نجومی دست یافته است. ابتدا لازم است که گفته شود ریشه این ایده به دوران آلمان نازی بر می‌گردد . در دوران رایش سوم  آدلف هیتلر و وزیر دارائی او طرح  جهانی شدن پول آلمان " رایش  مارک" به مفهوم ارز معیار جهانی را ریخته بود. این ایده را سپس امریکا در سال ۱۹۴۴ در«صندوق بین المللی پول» از طریق مکتب لیبرالیزم‌ کینزی عملی کرد.
امپریالیسم امریکا بعد از جنگ دوم جهانی بزرگ ‌ترین و قدرت مطلقه نظامی  درجهان شده بود که دو سوم مخازن طلای جهان را نیز در اختیار خود در آورده بود. امریکا در این دوره تاریخی مشکلی بزرگ در رابطه با مناسبات  عرضه و تقاضا داشت. بدین معنی که تولیداتش بسیار بالا‌تر از نیاز داخلیش بود. از این رو با یک ترفند جدید و طرح نوین مالی جهانی امپراطوری امریکا در کنفرانس«برتون وودز» را جشن گرفت و از این طریق تسلط دلار بر اقتصاد جهانی و تبادلات جهانی موجب شده کشور امریکا طی ۷۰ سال گذشته، سیادت مالی خود را نیز به جهان دیکته کند. بخصوص از ۱۹۷۳ در بحران انرژی فوسیلی که توسط اپیک یا کشورهای صادر کننده نفت ایجاد شده بود. که نتیجه آن پترو دلار بود که توسط نیکسون و کیسنجر عملی شد که دلار از یک کاغذ پاره به یکباره مبنای همه مبادلات مالی و کالائی جهان شد. با یک چنین ترفندی امپریالیزم امریکا موفق گردید تکه کاغذی چون دلار با طلا برابر کند و همه بازارهای تجاری و اقتصادی در جهان را زیر سلطه خود آورد. با این روش امریکا با چاپ میلیار ها دلار بدون پشتبانه جنگ ویتنام را نیز هزینه کرد. این بدان معنا است که هیچ کشوری در جهان قادر نیست در بازار اقتصاد جهان با ارزهای ملی خود خریداری کند، بلکه ابتدا باید ارز خودی را به دلار تبدیل کند تا در بازار جهانی به نیازهای خود دست یابد. که این عمل میلیارد ها سود برای امریکا می آورد.
اما یونان! در عین حال که سر نوشت شومی در انتظار این کشور قرار گرفته، راه نجاتی نیز برای یونان وجود دارد و آن چیزی نیست جز یک انقلاب. شرایط عینی و ذهنی برای یک انقلاب توده‌ای در یونان وجود دارد، اما تحقق این عمل نیازمند درایت و ابتکار رهبری توده های به عصیان آمده است. ترس سرمایه داری نیز از انقلاب است. از این روست که امپریالیسم امریکا و«تورئیکا» (۵) با ترفندی جدید تلاش می‌کنند تا از انقلاب در یونان جلوگیری کنند، چرا که امریکا خوب می‌داند. که اگر یک چنین اتفاقی در یونان رخ دهد نتایخ فاجعه باری برای کشورهای سرمایه‌داری به ارمغان خواهد آورد و در عمل چون دومینو پایه های سرمایه‌داری را به لرزه در خواهد آورد.


۱ ـ  در اقتصاد بورژوازی دو جریان مالی وجود دارد که اولی اقتصاد کینزی و نئولیبرالیسم است. بنیانگذاران نئولیبرالیسم فریدیش کایک و میلتون فریدمن از مکتب اقتصادی شیکاگو که از نظریه اصول و مبانی نئولیبرالیسم دفاع می‌کنند و منشاء تمام مشکلات را مداخلۀ دولت در اقتصاد می‌دانند. و مکتب اقتصاد کینزی که معتقد است زمانی که کشور در شرایط بحران اقتصادی قرار می‌گیرد، باید دولت دخالت کند تا شرایط بحرانی را تحت کنترل درآورد.
  Michel Chossudovsky, " Globalresearch“  -۲ 
Dr. Bernd Senf -۳
 Joseph Stiglitz, " Globalization and Its Discontents" - ۴ ۵) تروئیکا شامل نمایندگان بانک مرکزی اروپا، صندوق بین المللی پول و اتحادیه اروپا  است(Troika