مهدی کارگر
۰۱ سپتمبر ۲۰۱۷



وضعیت زندگی اسفبار کارگران افغانستان

"طبقۀ کارگر به عنوان یک طبقۀ اجتماعی زائیده شیوۀ تولید سرمایه داریست". شکل گیری این طبقه بستگی به مناسبات و پیدایش نهاد ها و آغاز مناسبات سرمایه داری در بطن جامعۀ فئودالی داشت. حینی که روال عادی نظام فئودالی در اثر بروز مناسبات سرمایه داری متأثر گردید، اما مناسبات تولیدی فئودالیسم تا مدت ها همراه با گسترش عناصر تولید سرمایه داری، به حیاتش ادامه داد. سرمایه داری در شکل نوین استثمار اکثریت توده های کارگری به پهنه تاریخ جهان ظاهر شد. میزان رشد و تکامل طبقۀ کارگر هم به عنوان یک طبقۀ متضاد در مقابل سرمایه داران، بستگی به رشد شیوۀ تولید سرمایه داری داشت.
در نظام سرمایه داری کارگران تحت بد ترین شرایط کار می کنند، اما ابتدائی ترین مایحتاج زندگی خود را تهیه کرده نمی توانند و فاقد هر نوع وسائل تولید و سرمایه  هستند و برای تأمین معیشت زندگی خود مجبورند نیروی بازوی خود را در ازای دستمزد به سرمایه داران و صاحبان کارخانه بفروشند و در پروسۀ تولید، ارزش اضافی  برای سرمایه دار بیافریند  تا این که کارگر با انجام "کار لازم" از گرسنگی نمیرد و در عین حال سرمایه دار با تصاحب محصول "کار اصافی" به سرمایه اش بیفزاید.
در کشور های صنعتی که نظام سرمایه داری در آخرین قله هائی از اوج و تکامل خود رسیده است ، کارگران هم با پیمودن راه دشوار مبارزه توانستند از انفراد و پراگندگی سده های  چهاردهم و پانزدهم بیرون آیند و گام به گام تکامل کنند، چنانکه در ابتداء به شکل اتحادیه های محلی و جنبش های اعتراضی به طور پراکنده در مقابل سرمایه داران ایستادگی می کردند. سپس رفته رفته اتحادیه های سرتاسری و جنبش های همگانی و اعتصاب های وسیع کارگران برای بهبود وضع زندگی شان مثل کاهش ساعات کار، بلند بردن دستمزد ها، کیفیت غذا و دیگر خواست ها در مقابل سرمایه داران اوج گرفت و کارگران را از کتله های پراگنده به یک نیروی واحد و آگاه در برابر نظام سرمایه قرار داد. در مراحل پیشرفته تر آن با شکل گیری احزاب سیاسی کارگری و در آستانۀ به قدرت رسیدن حزب طبقه کارگر زیر پرچم انقلابی اندیشه های پیشرو عصر در مقیاس جهانی نظام سرمایه داری را از بیخ و بن به لرزه در آورده و کارگران و زحمتکشان را به سوی انقلاب و برپائی جامعۀ فارغ از ستم و استثمار رهنمون ساخت.
اما در کشور خود ما افغانستان. کشور ما  هر چندکوهستانی، ولی دارای جلگه های وسیع بارور و نیمه بارور، اقلیم متفاوت ګرمسیر و سردسیر مساعد برای کاشت و نموی نباتات مختلف، جنگلات مثمر و غیر مثمر و دریا های خروشان دارای آب وافر و معدنیات دست نخورده و مردمان زحمت کش و آزادی خواه؛ سرشار از ابزار انکشاف و ترقی اقتصادی بالقوه می باشد.
افغانستان عزیز از اکتوبر سال ۲۰۰۱م تا همین حالا کشوری بوده است مستعمرۀ ویران تحت تسلط مستقیم و اشغال کامل قوای اشغالگر امریکائی و متحدانش، دارای رژیم پوشالی مزدور  و دست نشانده به مثابۀ محصول حضور اشغالګران و پایگاه های نظامی و جاسوسی  امپریالیسم. طی این مدت اشغال، همه عرصه های حیات زیربنائی و روبنائی کشور جنگ زده و در زنجیر ما از جنګ تحمیلی تجاوزکارانۀ امپریالیست های متجاوز غربی و جنگ نیابتی ارتجاع منطقه و امپریالیسم شرق متأثر بوده است.
دولت منفور چاکرمنش خیانت ملی (غنی و عبدالله ) متشکل از مرتجعان و جنایت پیشگان چهار دهۀ اخیر (ارتجاع اخوانی تنظیمی، خلق و پرچم، مافیای مواد مخدر، تکنوکرات های خودفروخته و روشنفکران مرتد خادم استعمار در احزاب رسمی، نهاد های جامعۀ مدنی و ان جی او ها) با پذیرش طوق لعنت بندگی مستقیم امپریالیست های امریکا و ناتو  و با اتکاء به قدرت نظامی اربابان اشغالگر و پشتیبانی آنان، مردم ما را ظالمانه تحت شکنجه، ستمروائی و استثمار قرار داده اند. سرمایه دار دلال (بورژوازی بوروکراتیک) وابسته به امپریالیسم جهانی با ترکیبی از سرمایه های مالی بیرونی، مافیائی و  کمپرادوری عمیقاً در اقتصاد جامعۀ ما ریشه دوانیده است. ترکیب و کارکرد بلامانع این سه نوع سرمایۀ تاراجگر کشور را به مصرف کنندۀ کالا های وارداتی و اقتصاد کشور را با ضربت زدن به زراعت، پیشه وری و صنعت داخلی، به سوی اقتصاد دلالی و رکود کشانیده است.
بورژوازی بوروکراتیک در کشور ما طی این 16 سال  با اتکاء به حمایت سیاسی و نظامی امپریالیسم، یکه تاز میدان بوده و با استفاده از سیاست مخرب "لیبرالیسم نو" متضمن خصوصی سازی تولید و خدمات  و "تجارت آزاد" قدرت دولتی  و اقتصاد را در هم آمیخته و مانند گرگان گرسنه به جان مردم افتاده و در امر تاراج ثروت ملی ما  و استثمار نیروی کار کشور مصروف بوده اند. فقر، نا امنی، جنگ های تحمیلی و فرسایشی ارتجاعی، خسته سازی توده ها، تشکیل باند های مافیائی و ترویج فرهنگ مافیائی، گسترش مواد مخدر، نابرابری طبقاتی، فقر  گسترده، افزایش میزان مرگ و میر کودکان در خانواده های کارگران و دهقانان زحمتکش، کار بردگی کارگران زن و کودک، خصوصی سازی تصدی های تولیدی دولتی و ملکیت های عامه، غصب زمین های دولتی، بیکار سازی مردم از مشاغل، محروم ساختن  کارگران از حقوق شان، تبدیل  کردن کارگران حرفه ئی به مزدورکاران روزمزدی، خوار و حقیر کردن مردم عذاب دیده ما، تعدی و تجاوز به زنان، دختران و پسران زحمتکشان توسط اشغالگران، جنگ سالاران، وزراء، رؤساء، افسران ارتش و پولیس دولت مزدور، ترویج فحشاء و نکاح اجباری دختران بالغ و نابالغ زحمتکشانِ بی پشتوانه و بی حمایت و سائر موارد...، همه و همه توسط امپریالیست های اشغالگر  و این زالو های خونخوار داخلی مربوط به ارتجاع حاکم و دستیار اشغالگران به اجراء درآمده است. این همه اعمال شنیع و جنایات هولناک در حق مردم زحمتکش و ستمکش کشور ما، با طبیعت درنده خوی امپریالیسم و ارتجاع رنگارنگ دینی و سیکولار همخوانی دارد.
وضع کارگران در افغانستان همانند دیگر کشور های عقب نگهداشته شده که هنوز مناسبات سرمایه داری بنا به سلطۀ ارتجاع داخلی و نقش و یرانساز و سرکوبگر استعمار بیرونی رشد نکرده و شیوه تولیدی نیمه فئودالی نیمه مستعمراتی یا مستعمراتی بر آن کشور ها مسلط است؛ به گونه ئی است که کارگران و سائر زحمتکشان از کوچک ترین حقوق سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند. در حالی که سنگین ترین وظائف را به دوش می کشند، مگر به اثر فقر و بی چیزی قادر به تأمین حداقل معیشت لازم برای خود و خانوادۀ شان نیستند و در وضعیت بسیار اسفباری قرار دارند. دستمزد کارگران صنعتی و خدماتی بدان حد نازل است که پاسخگوی حداقل معیشت کارگر نبوده و  به زحمت کفاف لقمۀ نان بخور و نمیر روزانۀ خانوادۀ کارگر را می کند. شهر های بزرگ کشور مملو از کارگران بیکار و زحمتکشان درمانده می باشد که هر روز از صبحگاهان تا اوائل چاشت برای این که شاید کاری روزمزد میسر شان شود، در مکان های مخصوص شهر مثل چوک کارگران تجمع  می کنند، ولی اکثرأ پس از نیم روز انتظار برای دریافت کار، ناامیدانه آنجا را ترک گفته به خانه های شان برمی گردند. هستند کارگران جویای کاری که در طول سال فقط چند روز و یا چند هفته ای موفق به دریافت کار می شوند.
به طور مثال هر روز نشرات دولتی و خصوصی  ریاکارانه مصاحبۀ زنده  با کارگران روز مزد، کسبه کاران، دکانداران و دست فروشان انجام می دهند. کارگری متحاج  در جست و جوی کار روزمزدی با چهرۀ بسیار پریشان و خسته و با گلوی پر از بغض و مأیوسانه می گوید که از اول سال جاری تا این اواخر فقط گاه گاهی  موفق به پیدا کردن کار شده است. این  بیکاری و عدم دریافت کار متوجه  صد و یا هزار نفر کارگر نیست، بلکه اکثریت کارگران در سرتاسر کشور با آن دست به گریبان هستند. بناء توده های زحمتکش ما در برابر مشکلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفته  اند که شیرازۀ زندگی شان را از هم پاشانده و ادامه این وضع خطیر و مصیبت انسانیی را در قبال دارد که دارای ابعاد ملی و جهانی خواهد بود.  ناراحتی کارگران از انجام کار در فصول مختلف سال نیست که در زیر آفتاب داغ تابستان و یا در زیر سرمای شلاق گونه زمستان ثقیل ترین کار های فزیکی را که از توان شان هم بالاتر است، انجام می دهد؛ بلکه آنان از دیدن چهره های اطفال و خانواده های گرسنه و نیمه گرسنۀ منتظر عذا پریشان اند؛ اطفالی که هر روز چشم به راه اند که پدر نان آور با لقمه نانی نزد آن ها برگردد؛ اطفالی که گرسنه هستند، غذائی برای خوردن ندارند، اگر غذائی هم می خورند، کیفیت غذائی لازم را ندارد؛ کودکان کارگران خانه به دوشی که لباس مناسبی برای پوشیدن در مقابل سرمای زمستان نداشته و از دسترسی به مواد سوختی لازم برای پخت و پز و گرم کردن خانه های شان هم محروم می باشند؛ اطفالی که از درس و مکتب، داکتر و دوا، حفظ الصحۀ مناسب شخصی و تسهیلات برای سرگرمی های لازم و مفید برای کودکان، بی بهره اند و...
بیان این حقایق دردناک، واقعیت زندگی اسفبار و انکارناپذیر موجود  کارگران افغانستان را به تصویر می کشد، و حکایت رومانتیک نیست. این واقعیت درد و رنج کتلۀ عظیمی از مردم کشور ما است که زیر خط فقر زندگی می کنند. مردمی که خود تولید کنندۀ این همه نعمت و ثروت سرشار  اند و یا خدماتی را انجام می دهند که بهشت را در روی زمین برای خداوندان طفیلی و ستمگر ثروت ربوده شده می آفریند و خو از دریافت حداقل آن محروم می مانند. این واقعیت درد ناک همه و همه ناشی از مناسبات تولیدی ظالمانه، ناشی از ماهیت و عملکرد سرمایه، ناشی از سلطۀ سرمایۀ مالی  و سلطۀ سیاسی و نظامی امپریالیسم  است؛ همان امپریالیسم  و ارتجاع دلال آن که برای کسب حد اکثر سود، زحمتکشان گیتی را شدیداً استثمار می کند، منابع طبیعی و ثروت ها را تاراج می کند، کشور ها را اشغال می کند، خلق ها را سرکوب می کند، به نظامی گری رو می آورد، محیط زیست را ویران می کند و اگر منافع پلید و حرص و آز سیری ناپذیرش ایجاب کند، جهانی را به خاک و خون می کشاند و پایبند هیچ نوع ملاحظه و معیار اخلاقی و انسانی نیست. در این همه اعمال جنایت کارانۀ فوق؛  تکنوکرات، بورژواکمپرادور و ارتجاع مذهبی  هم در مرکز و هم در دنیای پیرامونی تحت سلطه در خدمت و شریک جنایت آن اند. آری! در کشور ما کارگران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران طبقۀ متوسط توسط همین امپریالیسم، سرمایۀ مالی آن، سلطۀ نظامی و سیاسی آن، توسط بورژواکمپرادور و فئودال ها استثمار، غارت و سرکوب می شوند.
گسترش فقر، بیکاری، فلاکت و دربدری چنان شدت یافته که طی بالا تر از سه سال  چندین  مورد فروش کودکان بی جا شدگان و باشندگان در ولایات  کابل،  بلخ ، سرپل، قندز، هلمند و... خود گواه بر عمق و وسعت این فاجعه می باشد. پدرانی که دست به فروش اطفال خود می زنند، بیاد دارم که یکی از این پدران در بدل مبلغ  هفت هزار افغانی و دیگری در حدود بیست و شش هزار افغانی نوزادان خود را فروخته تا این که سائر اعضای خانواده را از گرسنگی و سرما نجات دهند. حالانکه کودکان و فرزندان خانوادۀ ثرورتمندان، زورمندان حکومت پوشالی و مافیای قدرت غرق در ناز و تنعم و در ولخرجی اند. این یک حقیقت تکان دهنده ای از نابرابری های اجتماعی است.
در شهر های بزرگ کشور مثل کابل که تمرکز کارگران جویای کار زیاد، ولی کاری درک ندارد، فرصت مناسبی برای آن عده از شرکت ها و پروژه هائی که با استفاده از سرمایۀ مافیائی و دلالی در بخش ساختمانی هر چند فعالیت محدود دارند، می باشد که از وضعیت موجود حداکثر استفاده را برده و به بد ترین شکل ممکن کارگران را مورد استثمار قرار می دهند. در این شرکت ها کارگران از فقدان ابتدائی ترین امتیازات، ساعات کار طولانی، غذای نامناسب، دست مزد بسیار پائین، عدم تضمین کاری و دیگر فشار ها که هم از لحاظ روانی هم از لحاظ جسمانی بر کارگران تحمیل می شود، آن ها را فرسوده ساخته و زندگی بس فلاکت باری را در مقابل کارگران ساختمانی قرار می دهد و هر نوع امید به حال و آینده را از آنان سلب کرده است.
هر نوع قوانین و فرامین وضع شدۀ دولت مستعمراتی ضد گارگری در ارگ کابل در خدمت صاحبان شرکت های غارتگر و استثمارگر ساختمانی است، نه به سود کارگران. کارگر در ساحۀ کاری خود هیچ گونه مصئونیت شغلی ندارد. اگر یک کارگر در جریان کار عضو بدنش قطع گردد و یا آسیب پذیر شود، این عمل اشتباه کارگر دانسته می شود و از کار اخراج می گردد. اگر کارگری ابزار کار خود را گم کند یا در حال اجرای کار بشکند، قیمت آن ابزار  اخیر برج از حقوقش چند برابر کسر می شود، چون کارگر مقصر است و نتوانسته وسائل خود را نگهداری کند، پس باید قیمت آن را از مزد کارش بپردازد. در قبال کارگری که عضو بدنش را از دست داده، شرکت مقصر نیست و نباید خساره بپرازد و اعضای بدن کارگر در برابر کارفرما هیچ قیمتی ندارد.
این است ستم و استثمار چند لایه و روز افزون شرکت های ساختمانی وابسته به امپریالیسم و دلال سرمایه خارجی و داخلی در افغانستان اشغالی که در قاموس آنان عملی قانونی است. امپریالیسم، دلال سرمایه  و ارتجاع فئودالی با روکش قانون کار، حقوق بشر، قانون اساسی و ده ها قانون دیگر ارتجاعی این ستم و استثمار را کتمان می کنند.
در طول تاریخ جامعۀ طبقاتی این کشمکش ها و نبرد آشتی ناپذیر میان طبقات حاکم و محکوم ادامه داشته و در اشکال گوناگونی بروز کرده است و مرحله به مرحله تکامل و انسجام یافته است. سرانجام طبقۀ کارگر توسط رهبران و نوابغ عصر خود که این طبقۀ درخود و پراگنده را با مجهز کردن با سلاح تئوریک اندیشه های پیشرو عصر  در نقش رهبر و مجری انقلاب عمیق و ریشه ئی بی سابقه در تاریخ جامعه بشری، پیشاپیش صف ستمکشان وارد میدان رزمندگی و سازندگی جهان بدون استثمار و بهره کشی و جامعه بدون طبقه، می شود. راه براندازی سلطۀ سرکوبگر امپریالیسم و طبقات ارتجاعی بومی استثمارگر و ستمگر متحد امپریالیسم اشغالگر در کشور اسیر ما افغانستان، بسیج همه اقشار اجتماعی محکوم تحت رهبری حزب طبقه کارگر با توجه به شرایط عینی و ذهنی، ګذاشتن تیغ برندۀ این طبقۀ انقلابی بر گلوی صاحبان سرمایه و طبقات مرتجع حاکم کشور و قطع شاهرگ های این خون آشامان عصر است. دیری نخواهد پائید که تمام زحمتکشان هیولای خونخوار امپریالیسم و غول های ارتجاعی محکوم به فنای تاریخ را در کشور سر بریده و جامعۀ نوینی را برپا دارند.

ایجاد جامعه ای فارغ از ستم و استثمار امپریالیسم و ارتجاع، هم منطقی است، هم عملی و هم لازم!