سـیـد مـحـمـد
۱۱ جــــون ۲۰۲۰



در گرامیداشت از "پیر محـمـد" (پهلوان خفیف)
رزمنده ای خستگی ناپذیر

در شهر اندخوی ولایت فاریاب، در خانوادهٔ تهیدستِ "صوفی عبدالصمد"، کودکی به دنیا آمد که نامش را "پیر محـمـد" گذاشتند.  پیر محـمـد دوران کودکی و نوجوانی را با دنیائی از درد و رنج گذرانید و بنابر فقر و تنگدستی خانواده نتوانست تحصیلاتش را بالاتر از دورهٔ ابتدائی ادامه دهد. زندگی سخت کارگری در تفحصات نفت و گاز شبرغان و کار های پرمشقت روستائی، او را در جوانی به سوی مبارزهٔ سیاسی سوق داد . وجود شخصیت های انقلابیی چون زنده یادان "رسول جرأت" و "اسدالله تیمور" در پیرامون محیطش او را به اندیشهٔ انقلابی آشنا ساخت و گذشت زمان، آرمان های انقلابی او را با جمعی از یارانی که در راه نجات مردم و میهن از یوغ استبداد پیمان بسته بودند، پیوند زد.
پس از کودتای ننگین ۷ ثور، پیر محـمـد نیز مانند سایر رزمندگان سیاسی مورد پیگرد و آزار جواسیس خلق و پرچم قرار گرفت. پس از تأسیس سازمان آزادی بخش مردم افغانستان (ساما) در سال ۱۳۵۹ ترک وظیفه کرد و به مثابۀ یک مبارز حرفه ئی و خستگی ناپذیر در خدمت جنبش انقلابی قرار گرفت. پیر محـمـد در همین سال با زنده یاد انجنیر "حسین اندخوئی" گروپی از رزمندگان سامائی را گرد آورده و در شهر های اندخوی و دولت آباد دست به فعالیت های چریکی زدند . دستبرد سلاح از نیرو های دولتی، شبگردی ها، پخش شبنامه ها، تشویق اعتراضات مردمی، بستن دکان های شهر و آزاد سازی قریه ها و دهکده ها از نخستین فعالیت های این تیم چریکی به شمار می آمد
بعد از دستگیریٔ انجنیر حسین و یارانش(زنده یاد عبدالرحیم برادر استاد جرأت بزرگ و محـمـد سعید گلکار) و متلاشی شدن گروپ چریکی شان، پهلوان پیر محـمـد به همکاری دیگر یاران و همسنگران به مزار شریف آمده و به جمع رزمندگان سامائی مزار پیوست.
پیر محـمـد مدتی هم در جبههٔ نوپای شولگره سلاح ماشیندار خفیف مصادره شده از غند حسین کوت را به شانه حمل می کرد و نام پهلوان خفیف را به خود گرفت. بعد از سقوط جبههٔ شولگره از جانب احزاب اسلامی به سر دمداری حزب اسلامی "گلب الدین"، پهلوان خفیف مدتی به کمیتهٔ کشنده در اسارت باقی ماند. در این مدت او توانست در پهلوی سایر همسنگرانش افکار و نظرات مردم و مسؤولین کمیته را به نفع خود و جنبش آزادیبخش جلب کند و با همکاری مردم و ملا "عبدالرحمان" قوماندان، جبههٔ کشنده مدت طولانی با سازمان و جبههٔ متحد ملی پایدار باقی ماند.
زنده یاد پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۰ دوباره به زادگاهش برگشت و در ساحات اندخوی و دولت آباد به فعالیت های جبهه ئی خود ادامه داد و از طریق جبههٔ جنگ به پاکستان سفر نمود. پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۱ با یک تعداد از رزمنگان سامائی با شعار یا مرگ یا آزادی از پشاور پاکستان به کوه صافی رفته و در کارزار این جبهه علیه اشغال کشور سهم گرفت.  پهلوان خفیف در سال ۱۳۶۳ به عنوان سردستهٔ یک گروپ از رزمندگان وارد زادگاهش اندخوی شد و بنابر دلیری و قدرت جنگ آوری اش با دشمن، در کمترین زمان بین مردم و مجاهدین به شهرت رسیده و به حیث یک قوماندان ورزیده، آگاه و مدبر شهرت و محبوبیت فراوان کسب کرد.  او در سال ۱۳۶۶ با دو همکارش به حیث نمایندهٔ مجاهدین اندخوی از طرف اتحایه های مهاجران کشور های کانادا و ترکیه دعوت شده و مورد پذیرائی قرار گرفت. پهلوان یک کادر توده ئی باورمند از تبار عمل بود و در میدان های جنگ و مبارزه، شجاعت و دلیری، صداقت، صمیمیت، خودگذری و وفاداری از جملۀ ویژگی هایش به شمار می رفت.
شهرت روز افزون گروپ پهلوان و نقش مؤثر سیاسی نظامی آن در منطقه به خصوص در اتحاد و همبستگی بین سایر گروپ ها و جبهات و سمتدهی آن ها به یک جنگ ملی و آزادیبخش با اشغالگران و مزدورانش غیر قابل تحمل بود، تا سر انجام این مرد قهرمان و مبارز خستگی ناپذیر در ۲۱ ثور ۱۳۶۸ در منطقهٔ تواچی اندخوی حین درگیری خونین و رویا روی با قوای متجاوز روسی و نیرو های دولت مزدور، از طرف دو اجنت خود فروخته به نام های عبدالحمید و عبدالغفور از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
این است سرنوشت آزادگان این کشور که جوانه زدند، روئیدند و به شگوفه نشستند، اما پیش از آن که به بار آیند، پرپر شدند.
در اینجا سروده ای را از شاعر و نویسندهٔ افغانستان "رفعت حسینی" که برای یکی از جانباختگان سامائی سروده بود، به عاریه می گیرم:
«ستاره گفت به دریا
و آب گفت به خاک :
درین بهار نیامد
درون سینهٔ باغ
تمام فصل شگفتن به داغ و سوگ و گریه
گذشت »
یاد و خاطرهٔ پهلوان خفیف برای همیشه در دل های آزادیخواهان این سرزمین زنده و جاوید و گرامی است.
راهش سبز.