هــمـایــون ســاحــل
۱۰ جــــون ۲۰۱۷



ستیز دانش با جهالت در گذر زمان

از آوان شکل گیری جامعۀ انسانی در سیارۀ خاکی، زندگی انسان با کار مولد، تفکر و ابزار سازی توأم بوده است. در ابتداء معلومات و شناخت انسان از خودش و پدیده ها و قوانین طبیعی اندک بود و به مرور به مدد پراتیک اجتماعی و  تفکر جمعی بر آن افزوده شد. در یک جانب مجهولات فراوان بود و  در دستی دیگر معلوماتِ انباشته شده ناچیز.  

قبل از پی بردن انسان به قوانین طبیعی و  حصول شناخت اشیاء و پدیده ها و توفیق در درک رمز و راز آن ها، انسان ها به مرور تلاش می ورزیدند به نحوی به سؤال های شان پاسخی یافته و خود را قانع بسازند. در این مقطع از تکامل جوامع بشری است که پای افکار و باور های خرافی پیوند دادن پدیده های طبیعی به نیرو های ناموجود ما وراء طبیعی به میان آمده و  باور های طبیعی بدوی شکل می گیرند. این جا هر چند چیز هائی بر معلومات انسان در بارۀ طبیعت افزوده شده است، اما به حدی نیست که پاسخگوی همه سؤال ها باشد. جنگ بین مجهولات و معلومات هم چنان ادامه دارد.

همزمان جامعۀ انسانی ره تعالی را پیموده و در مقطعی از تکامل به مدد پیشرفت های انسان در عرصۀ ابزار سازی، کشف فلزات و ساختن ابزار فلزی، سطح پیشرفتۀ تولید و نیرو های مولده منجر به تغییر مناسبات تولیدی و تقسیم جامعه به دارندگان وسائل تولید و محرومان از آن، به برده و برده دار می شود. طبقه ای باید کار کند و در تملک طبقۀ دیگر باشد. در مقابل افراد معینی با تصاحب مالکیت جمعی، به دارندگان وسائل تولید و صاحبان برده ها مبدل می شود. زین پس علاوه از ستیز با طبیعت، درون ستیزی و جدال دیگری به شکل مبارزۀ طبقاتی در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فکری میان دو طبقۀ حاکم و محکوم و حامیان آن دو آغاز می شود.

همزمان با این تقسیم جامعه، ادیان بر بستر منافع طبقاتی طبقات حاکم و بر زمینه های باور های خرافی بدوی در عرصۀ زندگی اجتماعی ظاهر می شوند. از این برهه به بعد مبارزه میان مجهولات و معلومات، با منافع متضاد طبقات گرده خورده و هر یکی از این دو، موضع معین طبقاتی را نمایندگی می کند. مبارزه در عرصه های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوزیک در تمام ادوار تاریخ به صورت لاینقط، ولی با جذر و مد فراوان ادامه یافته است. این مبارزه بین دانش و خرافات، بین علم و جهل بی وقفه تا امروز ادامه داشته است.  

با تکامل نیرو های مولده و به میان آمدن علوم مختلف، غلبه بر طبیعت و شناخت پدیده های طبیعی و قوانین آن ها؛ به تدریج انسان ها قادر شدند به بسا از سؤالات پاسخ علمی مبتنی بر قوانین عرصه های طبیعی بیابند. در نتیجه و به برکت این دستآورد ها و پیشرفت های علمی ــ تکنولوژیک، سیر درنگ ناپذیر این ستیز میان مجهولات و معلومات، از مجهولات کاسته ده و بر معلومات انسان افزوده شد.

سطح تکامل امروزین جامعۀ انسانی، گواه پیروزی تدریجی معلومات بر مجهولات است. علم، دانش و کار توانسته است انسان را به این عظمت تاریخی امروزی برساند. در عین حال دیده شد که همیشه نیروی کار انسانی توسط زورمندان به غارت برده شده است و دیده شد که همیشه در مقابل علم و پیشروی؛ جهل، نادانی و عقاید کور کهنه پرستی بر پایۀ منافع طبقاتی ایستادگی نموده است. همیشه در تاریخ در مقابل یک مشعلدار، یک چراغ کش عمل کرده است. گالیله زمانی حقیقت کروی بودن زمین را بیان داشت. این حقیقت باورمندان مذهبی آن زمان را تکان داد، زیرا کلیسای کاتولیک در واتیکان روم در نظام فئودالیتۀ در آستانۀ فروپاشی در موضع طبقاتی اشراف فئودال اروپا قرار داشت. چون در کتاب انجیل نوشته شده بود، خداوند زمین را برای شما هموار خلق نموده است. و این نظریه کروی بودن زمین جهالت مذهبی کاتولیکی را آشکار می ساخت. به همین دلیل کلیسای کاتولیک حکم اعدام گالیله را صادر کرد. گالیله به جرم گفتن حقیقت، باید به اعدامگاه می رفت. اینست ایمان روشن گری. 

از لحاظ تاریخی افغانستان در عین موقعیت قرار دارد. ما در افغانستان شاهد عین عملکرد هستیم. بزرگ ترین قدرت استعماری دنیا یعنی امپریالیسم امریکا برای تأمین منافع و تحقق اهداف جهانخوارانه اش نوکران سرسپرده خود را، قاتلین مردم افغانستان را، مکتب سوزان را، تیزاب پاشان را، تروریستان را، چراغ کشان را و قاتلان ۷۵۰۰۰ هزار کابلی شهر نشین را، به قدرت می رساند.

به یاد همه است که انفجار یک بم در میدان هوائی کابل، مردم کابل را در گلیم غم نشاند و با بی حیائی پذیرفتند که عاملش حزب بدنام گلبدین بود. سنگسار کردن یک زن ناتوان، زنی که می خواهد سرنوشت خودش را خود تعیین کند؛ سربریدن دیگراندیشان و... این ها اند حقایق جامعۀ ما که توسط سردمدار دموکراسی غرب یعنی امپریالیسم اشغالګر امریکا و نوکران شان رقم زده می شود. همین مرتجعین خونخوار  جامعۀ ما را به قهقراء بردند و می برند. گلبدین در اولین بیانه خود پس از تسلیمی و تقرب به درگاه استعمارگر دشمن ملک و ملت ما، در استدیوم کابل از یک چراغ کش تاریک اندش "حبیب اله کلکانی" به نیکوئی و به عنوان خادم دین رسول الله یاد کرد؛کسی که نهضت امانی را، شاه ترقی خواه را با رهبری و امکانات انگلیس ها به زانو درآورده و با شکست دادن آن رژیم، راه را به روی استعمار و ایادی آن و تک تازی و توحش ارتجاع بومی باز کرد. این بیانیه عین بیانیۀ ببرک کارمل بود.

گلبدین برای اربابان امریکائی و انگلیسی اش به اثبات رسانید که در نوکرمنشی، سیاهکاری و ترور شخصیت های سیاسی و تاریخی افغانستان در نزد امپریالیسم درجۀ بالا دارد و هم چنان به عنوان نوکری کهنه کار و سرسپرده، همچنان وفادار به باداران سرخورده اش است. این ترورست بین المللی را به خاطر ریشه کن کردن روشنگری آورده اند.

انقلاب کبیر فرانسه یک حقیقت بورژوازی بود که در مقابل لجام گسیختگی و گندیدگی تاریخی فئودالیسم، قوام گرفت. در این انقلاب صد ها روشنفکر به خاطر آزادی و دموکراسی جان های شرین خود را از دست دادند. اما  در نهایت این انقلاب به عنوان سرآغاز انقلاب های بورژوائی قارۀ اروپا، راه را به سیادت طبقاتی بورژوازی و تداوم شرایط استثمار زحمتکشان  و غارت استعماری جهان باز کرد.

انقلاب اکتوبر یک حقیقت سوسیالستی بود که برای برانداختن دولت بورژوازی امپریالیستی به وقوع پیوست و پیروز شد.  یک بخش عظیم جامعه(کارگران و سائر زحمتکشان) خواهان تغییر سیستم سیاسی ـ اقتصادی عادلانه و برابری بودند. هزاران هزار تن در راه دفاع از این دستآورد های  اجتماعی جان های شیرین شان را از دست دادند. می توان گفت که در جامعه ای که  توده ها بیدار شده و به خاطر تغییر سیستم سیاسی به پا خیزند ، می توانند سرنوشت خود را خود تعیین نمایند.

تجاوز رهزنان روسی یک حقیقت تلخ تاریخی بود که خلق مظلوم ما را به بردگی می کشاند. در مقابل با این خواست استعماری روس متجاوز، فرزندان های دلیر و باشهامت این سرزمین ناگزیر به خاطر دفاع از مام میهن به پا خاستند و برای نجات مردم و گسستن زنجیر بردگی، جان های شیرین شان را در مقابل توپ و تانک متجاوزان سپر ساخته و با متانت ایستادگی نمودند. در نهایت مردم آزادیخواه ما روس متجاوز را با  آن تکبر استعماری و ساز  و برگ جنگی مهیبش، به عقب نشینی واداشتند. تاریخ یک دهه و نیم تجاوز و  سلطه گری کهن استعماری اشغالگران روسی، در عین حماسه سازی دلیران خلق ما، مشحون از مرگ و ویرانی بود. استعمارگر متجاوز روسی  و مزدوران ذلیل "خلقی ــ پرچمی" اش در وقت شکست شرمسارانه  و نگونبختی تاریخی و پایان جنایت شان؛ کشوری ویران و مردمی زخمی با  میلیون ها کشته، معلول و مهاجر را از خود به یادگار گذاشته و باز هم مردم ما را در معرض انتقام جوئی و جفا های مزید دار و دستۀ ارتجاع جهادی  قرار دادند.

هژدهم جوزا روز قهرمانان جانباختۀ نامدار و گمنام مردم افغانستان است. این روز در همین جنایت ها، قتل و خون ریزی استعمارگران و اراذل بومی  استعمار روس و همچنان در جهالت، ظلمت پسندی و دانش ستیزی  ارتجاع شریر کشور و منطقه ریشه دارد. مردم آزادۀ افغان اسارت را ننگ می دانستند و می دانند. حتا تنفس کردن از هوائی که در آن بوی اسارت باشد، نمی خواستند تنفس نمایند. یادم است که در زمان حاکمیت ننگین ببرک کارمل، جمعی از اعدامیان بلاک اول زندان پلچرخی کابل برای تفریح به روی صحن حویلی بلاک اول کشیده شده بودند تا تنفس آزاد نمایند. اما این قهرمانان شال های سرشانه را به عنوان اعتراض به روی خود انداخته بودند.یکی از پهره دار ها صدا زد که ما شما را بیرون از اطاق آوردیم تا شما از هوای آزاد استفاده نمائید، زندانیان آزاده با فریاد بلند گفتند ما از این فضای اسارتبار خسته شده ایم. یا مرگ یا آزادی!

باید این روز را، روز هژدهم جواز را گرامی داشت که روز قهرمانان مردم افعانست. دلاورانی که آگاهانه به پیشواز مرگ شتافتند و راه رهائی را  از قید اسارت استعماری سوسیال امپریالیسم روس پیمودند. این جنگ نابرابر سوسیال امپریالیسم، امپریالیسم و جفا ها  و دانش ستیزی مرتجعان حاکم در مدت حدوداً چهار دهه، از مردم ما هزاران هزار قربانی گرفته و باعث ویرانی تمامی زیربنا های اقتصادی و سیاسی کشور شده است. با این وصف دردناک، هنوز هم کشور در اشغال امپریالیسم است و جنگ تجاوزکارانه و تقابل خونین و خطرناک امپریالیست ها و مرتجعین بومی و منطقه همه روزه از مردم جفاکش ما قربانی گرفته و به اثر آن ملک ما باز هم بیشتر از پیش ویران تر می شود.

راه درمان این درد های ناسور و نجات مردم از این جهنم، فقط در اتحاد، همفکری و همگرائی مجموع ظرفیت های انسانی خلق سرکوب شده و تمامی نیرو های آزادیخواه و مردمی کشور است!

ــ فروزان تر باد مشعل دانش در ستیز با جهالت و خرافات!
ــ زنده باد یاد همه قربانیان جهالت، ارتجاع و استعمار!
ــ جاوید باد یاد و خاطرۀ خرافه ستیزان در گسترۀ تاریخ!
ــ مرگ بر استعمار و ارتجاع!
ــ زنده باد آزادی!