ارسالی: سازمان مارکسیست ــ لنینیست افغانستان(MLOA)
‏۲۰ جنوری ۲۰۲۰‏



‎‏ ‎

درس هائی از تاریخ حزب کمونیست چین ‏
(۱۰)

خصوصیت اساسی جنبش کارگری در کشور ما این است که چون با رشد و توسعۀ مارکسیسم شروع شده، علی الاصول زیر نفوذ افکار مارکسیستی و لنینیستی بوده و تفکر رفرمیستی و انارشیستی و سوسیال دموکراسی نتوانسته در طبقۀ کارگر چین ریشه ای پیدا کند و در هر جا نفوذی کرده، مؤقتی و سطحی بوده، اتحادیۀ زرد گومیندان نتوانست بین طبقۀ کارگر نفوذ واقعی به دست آورد و نفوذ واقعی ما در این اتحادیه ها بیشتر بود. به علاوه خود گومیندان یک سازمان سیاسی یکدست و متحد الشکلی نبود، بلکه جناح ها و تمایلات گوناگون در آن وجود داشت. عناصر انقلابی و عناصر ارتجاعی هر دو در آن بودند. البته رهبری با عناصر ارتجاعی بود، ولی ما از همکاری عناصر انقلابی استفاده می کردیم.
در ۱۹۴۸ که جنگ برای آزادی شهر ها در جریان بود، کنگرۀ ششم اتحادیۀ مرکزی کارگران تشکیل شد و اتحادیۀ مرکزی دو باره احیاء گردید. زیرا که در دوران ترور سفید در حقیقت شورای مرکزی وجود نداشت، اما در این دوران اتحادیۀ سراسری راه آهن و اتحادیۀ ملاحان به فعالیت مخفی خود ادامه می داد.
فعالیت سندیکائی در شانگهای در دوران جنگ ضد جاپانی در دوران انقلاب اول فدراسیون سراسری اتحادیه های چین دو میلیون و هشصد هزار نفر عضو داشت که از آن ها هشصد هزار نفر از شانگهای بودند. تقریباً همۀ کارگران همه رشته های صنفی شانگهای متشکل شده بودند. جنبش کارگری در نتیجۀ ترور چانکایچک و در نتیجۀ خط مشی اپورتونیستی تلفات شدیدی را تحمل کرد. در ۱۹۳۴ نفوذ ما فقط بین عدۀ قلیلی از کارگران نساجی، ملاحان و کارگران شهرداری باقی مانده بود. علت اساسی شکست های ما این بود که هدف روشنی نداشتیم و نمی دانستیم که هدف ما مشخصاً جمع آوری نیرو است و باید صبر کنیم و برای شرائط مناسب تر آماده شویم. در نتیجه، تظاهرات بی موقع می کردیم و نیروی خود را زیر ضربات دشمن قرار می دادیم.
علت دیگر این شکست ها این بود که اتحادیه های سرخ عضو پروفین تِرِن بودند. ما خط مشی پروفین ترن را که ایجاد اتحادیه هائی سرخ بود، دنبال می کردیم، ولی چنین اتحادیه هائی ممکن نبود در چین وجود داشته باشند و در نتیجه نیرو های ما منفرد می شدند و به زیر ضربات دشمن می افتادند.
علت سوم این بود که ما نمی توانستیم کار علنی را با کار مخفی تلفیق کنیم.
علت چهارم که اهمیت خیلی زیاد داشت، این بود که کارگران را برای مبارزه تجهیز می کردیم، ولی روی شعار مبارزه علیه امپریالیسم تکیه نمی نمودیم و شعار های ضد امپریالیستی را در درجۀ دوم اهمیت قرار می دادیم. ما در این دوران شعار ضد سرمایه داری را طرح کردیم که بسیار شدید بود و بورژوازی ملی را از ما دور می کرد. به این علت ها سازمان های ما درهم شکست و فعالیت ما قطع شد.
پس از سال ۱۹۳۵ – ۱۹۳۶ جنبش ضد امپریالیستی توده ها اوج گرفت. در این دوره قسمت اعظم کارگران در کوره خانه های متعلق به جاپانی ها کار می کردند. ما در بین آن ها اعتصابات اقتصادی ترتیب می دادیم که دارای اهمیت بسیار بود. از انقلاب اول این تجربه به دست آمده بود که اگر جنبش کارگری با جنبش ضد امپریالیستی مربوط باشد، بهتر رشد و نمو می کند، ولی ما هنوز در آن موقع این تجربه را نمی فهمیدیم. در ۱۹۳۶ در کارخانه های متعلق به جاپانی ها اعتصاب بزرگی به وقوع پیوست و رفقای انقلابی به این مناسبت بین کارگران کار کردند و موفقیت های سازمانی به دست آوردند. ولی چون رفقای انقلابی خط مشی رفیق لیوشائوچی را خوب درک نکرده بودند، این موفقیت ها زیاد نبود. در نیمه دوم سال ۱۹۳۶ تز های لیوشائوچی به دست انقلابیون شانگهای رسید و کار ها بر پایۀ بهتری بسط یافت، ارتباط با کمیته مرکزی برقرار شد و رفقای جدید به کمک آمدند. از این به بعد کار ها برخلاف دوران چپ روی به شکل زیر انجام می گرفت:
۱ــ ما در کار خود روی مبارزۀ ضد امپریالیستی و به خصوص مبارزه ضد جاپانی تکیه می کردیم و همۀ کارگران را علیه امپریالیسم جاپان برمی انگیختیم. در مورد امپریالیست های انگلیس که در شانگهای کارخانه داشتند، رفتار ما کمی نرمتر بود. در مورد کارخانه های متعلق به بورژوازی ملی رفتار باز هم نرمتر داشتیم و سیاست مبارزه و وحدت را دنبال می کردیم. در نتیجۀ این سیاست، در کارخانه های متعلق به امپریالیسم انگلیس و بورژوازی ملی فعالیت ما تقریباً نیمه مخفی بود و حال آن که در کارخانه های متعلق به جاپانی ها جمع آوری اعانه از کارگران برای ارتش هشتم و چهارم به طور کاملاً مخفی انجام می گرفت. ولی در کارخانه های سرمایداری ملی این کار تقریباً علنی بود و حتی بعضی از سرمایداران هم کمک می کردند.
۲ــ ما پیش از هر تظاهر کارگران، نیرو های خود و دشمن را اندازه می گرفتیم و می سنجیدیم. اگر دورنمای پیروزی نبود تصمیم می گرفتیم که تدارک را ادامه بدهیم و یا این که به عقب بیاندازیم و یا این که اصولاً صرف نظر کنیم، زیرا که نتیجۀ مبارزه در درجۀ اول در وحدت طبقۀ کارگر تأثیر عمیق دارد. اگر پیروزی به دست آمد، وحدت تقویت می شود، کارگران متشکل می گردند و نیرو افزایش می یابد، ولی به عکس شکست باعث تزلزل وحت می شود و سازمان کارگری را متزلزل می گرداند. هدف مبارزۀ ما ضربه وارد آوردن به دشمن نیست، بلکه پیروزی و رشد نیرو های انقلابی است.
علاوه بر این ها، ما در کار رهبری به این سه مسأله توجه می کردیم:
۱. همیشه شعار ها مورد قبول کارگران باشد و قشر های دیگر از آن پشتیبانی کنند.
۲. باید هر مبارزه برای ما از لحاظ سیاسی و یا اقتصادی و یا تشکیلاتی نتیجۀ مثبت داشته باشد. پس   مبارزه باید در شرائط لازم انجام گیرد.
۳. باید اندازه نگهداشت، نباید کارگران را خسته کرد، باید تنفس به کارگران داد.
ما در دوران مبارزۀ ضد جاپانی نتوانستیم به اصل سوم توجه کافی کنیم و تا پس از هر پیروزی مغرور می شدیم، نیروی دشمن را که می گرفتیم و زیاده روی می کردیم. اگر ما پس از هر پیروزی کاملاً مراقبت باشیم، دشمن نخواهد توانست به ما ضربات وارد آورد.
کار در بین کارگران از لحاظ شکل سازمانی – ما در دوران انقلاب ضد جاپانی از اصل متشکل ساختن به شکل های گوناگون، پیروی می کردیم و در این راه از هر امکان علنی، از هر سازمان علنی و از اتحادیه های زرد استفاده می نمودیم. در دوران چپ روی اگر هم افراد انقلابی در اتحادیه های زرد شرکت می کردند، هدف شان عبارت بود از ایجاد گروه اپوزیسیون و تخریب اتحادیه. ولی خط مشی ما عبارت است از لزوم شرکت در اتحادیه های زرد به منظور نگهداری و استفاده از آن ها. در اثر عملی ساختن این خط مشی، در اتحادیه های زرد نیروی قابل توجهی به دست آوردیم. مثلاً قسمتی از اتحادیۀ کارکنان پست و تلگراف در زیر نفوذ ما بود. اتحادیۀ کارگران پارک اتوبوس با وجود ظاهر زردی که داشت، کاملاً زیر نفوذ قرار داشت.
علاوه بر اتحادیه، سازمان های گوناگون دیگری نیز در بین کارگران وجود داشتند، مانند صندوق تعاونی وغیره. ما در تمام این سازمان ها شرکت می کردیم و یا خود مان چنین سازمان هائی به وجود می آوردیم. مثلاً وقتی که سازمانی از کارگران بر مبنای همشهری گری ( مانند اتحادیۀ کانتونی ها ) و یا سازمانی مذهبی ( مانند اتحادیۀ کارگان مسلمان) به وجود می آمد، ما در آن شرکت می کردیم و آن را برای کار توده ئی مورد استفاده قرار می دادیم. ما از یک طرف کادر های خود را برای کار به این سازمان ها می فرستادیم و از طرف دیگر با رهبران این سازمان ها تماس گرفته می کوشیدیم که آن ها را جلب کنیم و بد ترین آن ها را منفرد گردانیم.
در مورد تلفیق کار علنی و مخفی اگر چه این دو کار به طور ارگانیک بهم مربوط بودند، ولی سیاست ما بر اساس تجزیۀ کار علنی از مخفی قرار داشت. ما در مورد کار حزب، به کیفیت آن خیلی اهمیت می دادیم، ولی در مورد کار توده ئی بر روی وسعت توده ها تکیه می کردیم. رهبران حزبی و مسؤولان سازمان های مخفی فقط به کار مخفی می پرداختند و از شرکت در کار سندکائی و علنی خودداری می ورزیدند. مسؤولان حوزه های حزبی در کارخانه ها در کار های اتحادیه ای شرکت نمی کردند. اگر رفیقی مدت طولانی به کار علنی می پرداخت و از این راه کم کم شناخته می شد، پیش از آن که او را دستگیر کنند، مسؤولیت او را تغییر می دادیم و گاهی هم وی را به نواحی آزاد شده می فرستادیم.
پیش از این که شهر ها به دست ارتش نجاتبخش آزاد شود، این مسأله در مقابل ما مطرح شد که آیا باید کارگران را برای قیام مسلح و اشغال شهر ها آماده گردانیم و یا این که آن ها را برای حفظ کارخانه ها تجهیز کنیم. کسانی که در شهر فعالیت می کردند، معتقد به قیام مسلح بودند، ولی کمیتۀ مرکزی دستور داد که آن ها وظیفۀ دوم را انجام دهند. به این طریق از یک طرف تلفات ما کمتر می شد و از طرف دیگر چون عده ای از سرمایداران هم مخالف این بودند که ارتش گومیندان در موقع تخلیه کارخانه ها را خراب کند، ما به کمک آن ها می توانستیم کار نیمه علنی انجام دهیم.
البته در این دوران همه اش پیروزی نبود. شکست ها و تلفات و اشتباه هم بود. ولی به طور کلی نیرو های ما افزایش می یافت. مثلاً در ۱۹۴۸ عده ای از رفقای ما توقیف شدند و علتش این بود که یکی از رفقای مسؤول به کار مخفی اکتفاء ننموده و برای شرکت در کار توده ئی شخصاً با رهبر اتحادیه های زرد تماس گرفت و خود را شناساند و از این راه عده ای توقیف شدند.
ادامه دارد