پیشگام
۳۰ جون ۲۰۲۴



با «تحریم» کریکت افغانستان با بنیادگرایان فاشیست همگام نشویم

تیم کریکت افغانستان با شکست آسترالیا و به خصوص با پیروزی بر بنگله دیش، با موجی از استقبال مردم رو به رو شده، مردمی که زیر ساطور بنیادگرایان فاشیست قرار دارند.
در فضای تیره و مختنق امروز، ورزش تنها وسیله و ابزاری است که هر از گاهی بر لب های سرد و خشکیدة مردم خنده می شاند. وقتی مردم پیروزی جوانان خود را در فوتبال، فوتسال، کاراته و کریکت و سائر ورزش های جمعی و انفرادی مشاهده می کنند، برای لحظاتی هم که شده، می خواهند با این پیروزی ها زندگی کنند. اما عده ای از ما، به جای این که با خنده مردم شاد شوند و با شادی شان برقصند، یا از روی عقده، کین، تعصب و یا هم از روی لاف و پتاق دروغین «مبارزه» به سرکوب خوشی مردم می روند و عملاً در کنار ملاها و فاشیست های بنیادگرا قرار می گیرند. این در حالیست که خود در کشور هائی که با دولت های ستمگر اداره می شوند و طالب و جهادی عروسک های خیمه شب باز آنها هستند، از موسیقی و خنده و تماشای فوتبال و ورزش لذت می برند، تو گوئی تیم های ملی این کشور ها نمایندگان دولت های پرولتری جهان هستند و هر مسابقه را با اعلام جنگ علیه سرمایه آغاز می کنند و برای افشای چهرۀ خونین سرمایه لحظه ای هم درنگ نمی کنند!!
مدیریت تیم کرکت افغانستان،مانند مدیریت تیم فوتبال، فوتسال، والیبال، کاراته، بزکشی و.... همیشه با قدرت بوده، چه در زمان «جمهوریت» ننگین و خونین ناتوئی و چه اکنون در امارت فاشیستی. قبل از این، در دوره های خونچکان جهادی، طالبی و «دموکراتیکی» نیز مدیریت همه رشته های ورزشی در دست دولت حاکم قرار داشت، چنانچه مدیریت تیم های ملی سائر کشورها نیز در دست قدرت های ستمگرانه قرار دارد، که نمایندگان سیاسی غارتگران سرمایه به شمار می روند.
اما موردی که مایة تاسف است، کندذهنی «مبارزان» فیس بوکی و  هوشیاری دشمن است. دشمن با وجودی که در تفکر و باورش خصم شادی، شور و هیجان، رقص و پایکوبی و قهقهه و شادی است، ولی وقتی میدان ها، جاده ها، خانه ها، بازار ها، چوک ها و چارراهی ها و شبکه های اجتماعی را آکنده از  خوشی مردم می بیند، رذیلانه و عوامفریبانه تلاش می کند تا شریک شادی مردم شود؛ ولی «مبارزان» و «مترقیون» ما، که عمدتاً در غرب زندگی می کنند، نه تنها هنر پهلو زدن به این خوشی جمعی، خوشی میلیونی، خوشی توده های زحمتکش و تهیدست را ندارند، که خنجر گرفته اند تا این خنده ها، قهقه ها، خوشی ها و شادی ها را جراحی کنند و با معیارهای خیالی «مبارزۀ» فیس بوکی برش نمایند.
کاری به آنهائی نداریم، که از روی تعصب علیه کریکت موضع می گیرند. آنها معلوم الحال اند، بقالان قوم بازی و تاجران سمت و زبان بازی اند و بیجا نیست، که برادر اصلی ملاهبت الله آخوند زاده («خادم دین رسول الله») قهرمان آنهاست و امان الله خان، آن سردار بزرگ و بنیانگذار جامعه دموکراتیک، سیکولار و ملی دشمن شان. ورنه، همین جلادان حاکم چندی پیش در قصر سپیدار با تیم ملی فوتبال دیدار کردند و تیم فوتسال را نیز فراموش نکردند. از آنجائی که این طیف، خلاف تیم کریکت،  تیم های ملی فوتبال و فوتسال را به غلط  متعلق به خود می دانند بر این دیدار ها اعتراضی نکردند. فوتبال و فوتسال مثل کریکت ملکیت همة مردم کشور ماست و این که حاکمان از آن به سود خود استفاده می کنند، به هیچ صورت نمی توانند حق مردم را بر این ملکیت ها از بین ببرند. ما باید بیش از پیش با حمایت خود، از حق مردم بر این ملکیت ها دفاع کنیم.
بحث ما با آنهایی است، که تب ضد ستم و جنایت شان نو بالا گرفته و در بیست سال کشتار، وحشت، شکنجه، بمبارد یا فعال جامعه مدنی بودند و یا هم بر شناعت و بربریت لب دوخته بودند، ولی اکنون یکباره ضد ستم شده اند و این ضدیت را هم با «مبارزه» علیه ورزش کریکت آغاز کرده اند. این ها شامل طیف های گوناگونی هستند، که دگماتیسم «انقلابی» شان متاسفانه اینها را آخر روز در خدمت حکام فاشیست قرار می دهند، اینها را همزبان «شیخ حماسی» می سازند که گفت: هر جوانی که بر ناکامی افغانستان در کریکت گریه کند، چنین جوانی هلاک باد. تباه باد جوانی که ادعای اسلام دارد، اما بر شکست تیم کریکت می گرید. این ها را همگام رئیس استخبارات امارت اسلامی در کندهار می سازند که به تمام حوزه های امنیتی هدایت داد که به جوانان کندهاری اجازه ندهند پیروزی کریکت را تجلیل کنند و با تحکم گفت که هیچ کس اجازه ندارد که بیرون برآید و وضعیت خوست و جلال آباد و پکتیا تکرار شود.
این طیف، از این که تیم کریکت علیه ستم شعار نمی دهد و حاکمان فاشیست تلاش می کنند از آنان سود ببرند، ساده ترین راه، تنبل ترین راه و بیکاره ترین راه را در نفرت از تیم کریکت یافته اند. اینها فراموش می کنند که مدیریت کریکت و سائر رشته های ورزشی به وسیلۀ قدرت حاکم، حرف تازه و امروزی نیست. مگر تا همین دیروز فوتبال، والیبال، فوتسال، کریکت و سائر رشته های دیگر ورزشی به وسیلۀ «جمهوریت» خونین و ننگین ناتوئی رهبری نمی شد؟ مگر در اکثریت مطلق کشور های غربی، که این ها زندگی می کنند، تیم های ملی ورزش به وسیلۀ قدرت ستمگرانه سرمایه مدیریت نمی شوند؟ یک بام و دو هوا برای چه؟!
مسألۀ کلیدی اینست،  که آیا مدیریت ورزش مهم است یا مالکیت بر ورزش. چنانچه در بالا گفتیم، مدیریت همۀ رشته های ورزشی در تمام کشور ها با قدرت حاکمه است، ولی آیا قدرت حاکمه مالک ورزش هم است یا نه؟ آیا هر چیزی که مدیریت اش با قدرت حاکمه باشد، مالکیت آن نیز حق مشروع آن قدرت تلقی می شود یا خیر؟ اگر این مالکیت از آن مردم است و به وسیلة ثروت و دارایی و توان سازماندهی دولتی قدرت حاکمه غصب شده، وظیفة ما چیست؟ بخشیدن این مالکیت به قدرت حاکمه یا کشیدن آن از چنگال آن؟ اگر وظیفۀ ما کشیدن مالکیت از دست یک اقلیت طفیلی ستمگر به سود اکثریت جامعه تهیدست و زحمتکش است، پس وظیفه داریم که با تمام توان از مالکیت ورزشی مردم، که قدرت حاکم محیلانه در صدد استفاده جوئی از آن است، حمایت کنیم. ما باید به سادگی ملکیت مردم را به دشمن واگذار نکنیم، تا وقتی که کوچک ترین امیدی برای نجات آن موجود است، باید برای نجات آن تلاش کنیم. مالکیت مردم را به دشمن مردم واگذار کردن کار آنهائی نیست که خود را مبارز می خوانند. ما وظیفه داریم که دستاورد های مادی و معنوی مردم خود را، که به درستی بر آن می بالند، از دست دشمن نجات بدهیم، اگر چنین نکنیم و به جای آن با برخورد های دگم اندیشانه بر همه چیز خط بطلان بکشیم، بازندۀ اصلی ما هستیم. تجرید دشمن به عالی ترین درجه،  هنر می خواهد، چگونه می توانیم دشمن را تجرید کنیم؟ با پنداندن رگ های گردن و با چند سطر شیک و پیک علیه ستم یا با حمایت از هر حرکت و رویدادی که در مردم تازه گی، جوش و خروش و هیجان مثبت به وجود می آورد، به خصوص که قدرت حاکمه از این جوش و خروش مردم هراسان باشد و یا در تناقض با عقیده و افکارش قرار داشته باشد، ولی ناچار به آن تن بدهد. ما در همۀ رویداد ها، به شمول ورزش، طرفی را باید بگیریم که در همبستگی، شادی و خوشی مردم نقش مثبت ایفاء کند و شوق و هیجان سرکوب شده آنها را برای جوانه زدن دو باره آبیاری کند.
ما با دشمن در مبارزۀ طولانی و پرحوصله قرار داریم. دشمن تلاش می کند همه چیز مفید را که مردم به آن عشق می ورزند، با هزار مکر و حیله مکدر ساخته و یا به سود خود بچرخاند. دشمن به خوبی کار می کند، ما نیز باید یاد بگیریم که رویداد و حرکتی که به درستی به عشق مردم تبدیل شده، را نفرین نکنیم و از آن به سود مبارزه خود کار بگیریم. دشمن هوشیارانه عمل می کند، می فهمد که کریکت، فوتبال و سائر رشته های ورزشی با شادی، خوشی، رقص، ترانه، سرود، پایکوبی، اتن، و پرچم، در حقیقت اعتراض پنهان مردم علیه قلدری و فاشیسم مذهبی است. ولی چون این ورزش ها میلیون ها انسان را برای خوشی، فریاد، هلهله و پایکوبی و اتن و تبریک و در آغوش گرفتن برمی خیزاند، دشمن نمی تواند از آن با بی تفاوتی بگذرد. مثل تنبل های ما، ساده ترین راه را در سرکوب کریکت و سائر ورزش ها نمی بیند، در کنار آمدن و سود بردن از آن جستجو می کند. ما چرا نمی توانیم، از این وسیله که سبب خوشی، شادی، همبستگی، هیاهو و اعتراض پنهان مردم می شود، سود ببریم و ضمن حمایت خود با فشار آوردن های مناسب بر بازیکنان آن، این ورزش ها را  به سمتی سوق بدهیم که بیشتر به سود مردم تمام شود. در این زمینه، جهادی ها نیز هوشیار تر از «مبارزان» ما برخورد می کنند، احمد مسعود و امرالله صالح و دیگران می دانند، که با اعلام حمایت شان از پیروزی تیم کریکت چه دارند می کنند.
اگر کریکت و سائر رشته های ورزشی بتواند زمینۀ پایکوبی، اتن و رقص و شادی مردم را فراهم بسازد و درد و رنج مردم را برای لحظه ای کاهش بدهد، چرا ما باید از آن دفاع نکنیم؟ ما چرا طرفدار رفورم هستیم؟ رفورم چیزی جز کاهش شدت رنج و ستم و سرکوب مردم نیست و ما باید از این کاهش دفاع کنیم. اگر ورزش بتواند در این کاهش ممد واقع شود، باید از آن دفاع کرد. ما چرا خود را دموکراتیک ترین مبارزان می دانیم؟ زیرا از هر هر نوع حق دموکراتیک انسان ها دفاع می کنیم. مگر دفاع از خندیدن، رقصیدن، شادمانی کردن و هلهله کردن و اتن کردن در رژیم مستبد و توتالیتر، دفاع از حق دموکراتیک میلیون ها انسان نیست؟ چرا ما به این حق دموکراتیک مردم خود ارزش قایل نیستیم؟
در کشوری که خنده حرام پنداشته می شود و خنده ها سر می گیرد، در کشوری که رقص تابو است و زمین زیر رقص هزاران جوان می لرزد، در کشوری که اتن سرکوب می شود و رقص قرصک خاموش می شود و دهل اتن بی باکانه به صدا درمی آید و هیاهوی قرصک سکوت  و خاموشی را می شکند، در کشوری که پایکوبی و خوشی کار شیطان و «یهود و نصارا» خوانده می شود و خوشی های مردم به پرواز می آیند و بالاخره صدای پایکوبی های مردم گوش ملاهبت الله خان را می ترکاند و این همه به یمن ورزش شکل می گیرد، چرا نباید از آن حمایت نکنیم؟
ما که خود را پیشرو می دانیم، هنوز یاد نگرفته ایم که از هر روزنه، حتی از دشمن غیرعمده  علیه دشمن عمده استفاده کنیم،  بگذریم از این که کریکت بازان ما، ورزشکاران ما نه دشمن اند، نه قاتل و ستمگر. آنها جوانان غیرسیاسی، غیرتشکیلاتی و عامی هستند که با بازی شان، با زحمتکشی شان تلاش می کنند برای مردم امید بیافرییند و ما باید در این آفرینش در کنار شان بایستیم؛  آنها میان مردم شور و شوق خلق می کنند و ما باید در این شور و شوق شرکت کنیم؛ آنها در میان مردم همبستگی ایجاد می کنند و ما باید از این همبستگی حمایت کنیم؛ آنها با هم می رقصند و آهنگ می خوانند، ما باید با آنها برقصیم و آهنگ بخوانیم. اگر می خواهیم نفس دشمن را در سینه اش حبس کنیم، این کار را باید انجام بدهیم.
اگر ما هر پدیده را در وقت اش مورد بررسی قرار داده نتوانیم، دچار دگماتیسم می شویم؛ چیزی که «مبارزان» ما دچار آن شده اند. در این روزگار تیره، که جلادان به قول احمد شاملو تبسم را بر لب ها و ترانه ها را بر دهن جراحی می کنند و همه را واداشته اند تا شور و شوق شان را در پستوی خانه ها پنهان کنند، میلیون ها انسان به برکت کریکت، فوتبال، فوتسال و سائر رشته های ورزشی، بدون ترس از جراحی شدن لبخند و خنده، شور و شوق شان را به جاده ها می آورند و زیر ریش ابلیس، خرام می رقصند و در حالی که ترانه، خنده و شادی کار «یهود و نصارا» و شیطان دانسته می شود، میلیون ها تن به یمن کرکت و فوتبال و در مجموع ورزش مستانه می خندند و شادیانه می رقصند و ترانه می خوانند. اگر ما در کنار این شوق، این خنده، این تبسم و این رقص نیستیم، عملاً در کنار آنی قرار می گیریم که با کنده و ساطور خونین در صدد سر بریدن شادی و شوق مردم است.
بدون شک حق داریم بر استفاده جوئی فاشیست های حاکم از ورزش اعتراض کنیم. حق داریم بازیکنان را متوجه نقش سازندۀ شان بسازیم و به فهم سیاسی شان کمک کنیم، اگر عرضۀ این کار را داشته باشیم. ولی اگر خود در کافه های غرب از  تماشای فوتبال فرانسه و هالند لذت می بریم، از رقصیدن و خرامیدن، از شادی و لبخند، از خنده و موسیقی کیف می کنیم، عرضۀ تجرید دشمن را نداریم و آنگاه با تمام بی عرضه گی حرارت «انقلابی» ما بالا می رود و با ساطور «مبارزه» به دنبال جراحی کردن خنده و قطعه قطعه کردن شوقی می رویم، که به یمن کریکت و ورزش در مردم به وجود آمده و ورزش مردم را بی محابا به دشمن می سپاریم و چه زود تسلیم دشمن می شویم، باید بدانیم که جز همراهی با دشمن کاری انجام نمی دهیم.
اگر کریکت، فوتبال و... باعث شادی و خوشی و همبستگی مردم نشود، حامل مقاومت پنهان و آشکار مردم علیه سرکوب، استبداد و خشونت نشود، نتواند برای لحظاتی که هم شده، تبسم مردم، خندۀ مردم و ترانه مردم را از زیر ساطور و کنده خونین فاشیسم مذهبی نجات بدهد، طبعاً اهمیتی نخواهد داشت.
اگر روزی نگین خوشبختی بدرخشد، کبوتر های خوشی و شادی بال بگسترانند، نغمه ها و ترانه ها بر لب ها جاری باشند و همه بتوانند شور و شوق شان را در جاده ها، کوچه ها، چهارراهی ها و میدان ها امتحان کنند، برخورد ما با کریکت و هر ورزش دیگر و نقش آن طور دیگری خواهد بود.
در روزگار امروز، در این تیره بختی، یادتان باشد که خندیدن و رقصیدن، پایکوبی و شادی خود مقاومتی است!