زنــده یــاد حسیـب مـهـمـنـد (شيپور)
ارسالی: هــمــایــون اوریــا
۰۲ فـبـروری ۲۰۲۲



سرودى بـراى شعـر

شعـر اى تو خون سرخ نخل ها

شعـر اى تو چشمهً روان آب ها

شعـر اى خروش بى امان زندگى

شعـر اى نادى سپيده دم

شعـر اى نويد راهيان راه سفر کردگان عشق

بى تو تا كجا توان كه نعش زندگى خويش بركشم

تا كجا توان گريستن ؟

كجا توان كه سيل خنده را در سكوت كوچه هاى لب كشيد

كجا توان كه عظمت سكوت موج خفته را شنيد

تا كجا توان نفس زدن؟

كجا توان ؟ كجا توان؟

شعـر!

به بال تو توان به عرش آسمانى خدا رسيد

توان خدائی را در بيشه هاى كهكشان بيكران وى

در سكوت ساليان بى گسست او

سپاس گفت

شعـر

به يُـمن تـو

می توان دريد خيمه گاه ظلمت شبانه را

می توان شكست درب قلعه هاى ياًس و درد و غصه را

می توان كه رفت و رفت و رفت

تا به جاودان شدن

تا به شهربند آتشين آفتاب.

* * *