صـامـد
۰۴ سپتمبر ۲۰۲۴



خورشید در اسارت شب

تا که خورشید در اسارت شب

گشته عمریست ناپدید از شهر

شهر چو تاریک و سیه و مسکوت

همه جا درد و سکوت

همه افسردۀ درد

روز ها تار و غمین

همه جا جغد شب

شهر ها گشته حزین

شهر نشینان مبهوت

تا مگر پنجۀ خونین شفق

بدرد دامن سیاه شب

و عقابی به تیغ شهپر تیز

بشکند بال خفاش چرکین   

یا مگر خنجر خونین فلق

باز کند در به روی صبح امید

صبح روشن به روشنائی شرق

بدرخشد بر این سمای شهر

یا مگر باد برین آرد پیک

و نویدی دهد به خلوتیان

که فتح شب قریب است به معراج فلق

تا مگر شهر بجنبد یکبار

و رهروان همه بپا خیزند

و هجومی برند بر این شب تار

تا مگر باری بتابد خورشید

و نباشد در اسارت شب.
***