هـمایون سـاحـل
۲۶ جون ۲۰۱۸
به آموزگار مدرسۀ انقلاب زنده یاد «عزیز طغیان»
تو
درد بی قرار یاران را
در زمزه های شب هنگام
در دل دره ها
و کوهپایه ها
از غورات و بامیان
تا کابل باستان کاشتی
و جنگل کهن را سیراب کردی.
از چشمه سار رستن
تا جویبار عاطفه
خورشید
در آسمان صاف دستانت
و اندیشه و ایمانت
طلوع می کرد
برای فردای آرامش بخش زندگی.
تخته و تباشیر
و بچه های صف در صف نشسته
در سنگر آموزش
که در ذهنت خط تاریخ آزادگان را مشق می کردند.
تو
بر تاریک ترین
نقطه سیاه تخته
با خط درشت و روشن
نوشتی
چراغ
مشعل راه آزادگان است.
من هنوز
در آئینۀ پرنور چشمانت
در همان کلاس درس
در مقابل همان تخته
پر می کشم و تکرار می کنم زندگی را
بر امواج پرخروش دریا ها
و صخره های پایان ناپذیر درد ها
و من چون زمین خارۀ تشنه لب
در نسیم سایۀ قدم هایت
گام برمی دارم بر اندیشه ات
استوار
تا بی نهایت آزادی!