خسرو گلسرخی- ارسالی پ. وارسته
۲۸ اپریل ۲۰۱۷



مــلاقـاتـی


آمد.

 

دستش به دستبند بود

 

از پشت میله ها،

 

عریانی دستان من ندید؛

 

امّا

 

یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست

 

چیزی نگفت

 

رفت.

 

اکنون اشباح از میانۀ هر راه می خزند،

خورشید

در پشت پلک های من اعدام می شود ...