نـجـــیـــب ثــاقــب
۰۷ اکتوبر ۲۰۱۷
(شانزده سال در خون، خاکستر، فقر و...)
ندای عصیان
نماد های چرکین معصیت و سجود
سنگر های آزادی را
آلوده به گناهی خونین کردند.
باز صفحۀ شب را
مانور باروت
ورق زد
و خورشید صبح
خجالت زده
طلوع کرد
بر پهنای خون و خاکستر؛
خونِ
مردمانِ
از تبارِ
رنج و طاقت و کار.
٭٭٭
کودکان
در انتظار نان
می میرند
و مادران
در کورگرِهِ یأس.
٭٭٭
مردمانِ خفته در دامن شبدر انتظار صبح،
بی تحرک و اسیر
در پی خضر کاذب دویدند؛
ولی آزادگان بی قرار
در روشنائی خیرهِ مهتاب
در میان سنگلاخ ها و دشت های تفتیده
به پیشواز صبح صادق فردا
راه رهائی و رزم گزیدند.