ش. آزاد
۱۰ می ۲۰۱۸
باز هم انتحار و...
باز هم قلب کابلیان می تپد
وحشتناک
و صدای پرندگان، کنجشکان
در صحن خانه ها
که به سان زندان ها تبدیل شده اند،
در مسلخ مهیب انفجار و انتحار
ذبح می شوند.
فریاد و نالۀ زن همسایه
از میان خاموشی خونین
از میان حصار بی دیوار خانه
برمی خیزد!
وای وای بچیم
بچیم بچیم
بچیم بیرون رفته!
سراپا برهنه
سراپا پرکنده
از وحشتی به وحشتی نامعلوم می دَوَد و می تپد.
مردم به بوی باروت
و رنگ خون
توته های اجساد انسان ها خو کرده اند.
هر روز باشندگان این دیار
در انتظار مرگ
ــ مرگ خویشتن ــ
مرگ تلخ تدریجی را تجربه می کنند.
در این دیار همه چیز بوی اشغالگر و طالب و داعش می دهد
مسجد و مدرسه
مکتب و پوهنتون
ارگ و "خانۀ مردم"
وزارت و ریاست
تجارتخانه ها و "انجی او" ها
واسکت و تنبان تا دریشی و نکتائی
اردو و "امنیت" و صلح
همه
بوی یانکی و طالب و داعش می دهد.
ای آفتاب حقیقت
بیرون آی
از پس این ابر ظلمتبار استعمار ــ ارتجاعدر این فضای ظلمانی،
تا ببینی
در این سرزمین،
هر لحظه چه ها می گذرد!
• • •