شـمـس لـنـگـرودی - ارسالـی: نـجـیـب ثـاقـب
۲۳ جــــــون ۲۰۱۸



و زمستان طولانی

و زمستانی طولانی که در پیش بود

                                          و پیمودیم

در رهگذر ما

                    زنجیر بود تحمل

در طول جاده های مه آلود

جلاد های موذی بی دست

که با صدای وحشتناکی آواز می خواندند

و آفتاب را

                گردن می زدند.

آنان بهانۀ ماندن را

تنها نشانۀ بودن می دانستند

ما هیچگاه به آفتاب نرسیدیم

آنگاه که خوک های فربهِ وحشی را

بر خسته،

             شکسته پیکر انسان دیدیم

و خواب های پریشان بود

که ما را ویران می کرد.

 

ما  رنج را تحمل کردیم

فریاد را تحمل کردیم

زنجیر را تحمل کریم.

دریا  حماسه گر

دریا بهانه جوست.

 

گفتند می رویم

(ساعت کنار ثانیه می ترکد)

و کودکان سادۀ آدم

باید تمام طول زمستان را

در جبهه های گمشده می جنگیدند

و زیر برف های زمستانی

                                     مدفون می شدند.

با مردم قبیلۀ آنان

خوشبختی را معنائی دیگر

و زندگانی انسان را دیگرگونی دیگر بود

که معیار ها را از دست داده بودند

زنجبر را ندیده گرفتند

فریاد را ندیده گرفتند

و رنج را تحمل کردند

باران کهنۀ پائیز

و کودکان برهنۀ حوا

در انفجار ساحت فردوس

(آیا بهار دروغ است؟)

ما صبح را بسنده نکردیم

مهتاب را بسنده نکردیم

زنجیر را ندیده گرفتیم.