تانیا عاکفی ــ ارسالی پویان
۰۶ سپتمبر ۲۰۱۷



"حاجيا خانۀ خدا اينجاست"

عيد بر من خجسته نيست رفيق
من از اين عيد سخت بيزارم
خانۀ دوست زير آوارست
دل خاور شكسته، عيد كنيم؟!

عيد تازى  سر بريدن ها
عيد حجّ خداى بى غم ها 
عيد من نيست، عيد كشتارست 
اين زمانه چگونه بيمارست

حاجيان سوى مكه مى جنبند
ذهن شان دودیست و جامه سپيد 
ياد شان رفته شهر بربادست؟!
كودكى از گرسنگى مرده
مادرى در خيال و خاموشى
تار آورده تا كه نان بافد
پدرى اشك غم به بقچۀ او 
Iجامۀ عيدى از كجا آرد
دخترش مثل سالِ پار دگر
انتظار لباس گل دارست

حاجيا سنگ ريزه زن بسيار
خودِ شيطان به خنده افتادست
واى آدم چقدر بدبختى
نعش تو نفت مى شود بر ما 
سرزمينت به فقر در گيرست
جيب هاى عرب عجب " پير"ست

خواب در ذهن كودكِ خاور
مثل نانى بدون تعبيرست
سنگ بر تو رواست يا بر من؟!
من كه نسل عرب نيم تو بگو 
گوسپندى، چگونه بايد زيست
سر بريدن كجاش انسانى ست؟!
"حاجيا خانۀ خدا اينجاست"
اين بغل دست 
كوچۀ پهلو...

١٢ سپتمبر ٢٠١٦ سيليدريخت هالند